می شود هُلم بدهی!
محکم!!
که سر بخورم ، پرت شوم در آغو*ش پنج سالگی؟
می شود مقنعه ی کج و ماوجم را سر کنم
و بنشانی ام پشت همان نیمکت های زهوار در رفته ی هفت سالگی؟
می شود همه ی بهارها را پیک نوروزی حل کنم
و شکوه نکنم از خستگی...
می شود معلم بدم باشی و جریمه ام کنی...
مداد لای انگشتم بگذاری... ،
حسنک کجایی را بیست بار بنویسم و
تمام فکرم این باشد که آخر قصه حسنک کجا بود...
اما هرگز به بیست سالگی نرسم... ؟
می شود تصمیم کبرا را ده ها بار با هم دوره کنیم
و تصمیم بگیریم آرزوی بزرگ شدن نداشته باشیم...؟
که پایمان نرسد به سی سالگی...!
می شود خورشید فردا را
از دریچه ی زرد و نارنجی های دفتر نقاشی ببینیم...
و جهانِ تاریک بزرگ شدن را نبینم...
می شود کفش های بچگیمان را بپوشیم ،
دستم را بگیری حوالی کوچه های کودکی قدم بزنیم...
راستی!
می شود...
بمیرد کسیکه اخلاق را اینگونه فهمیده...
● اهلبيت "عليهمالسلام" گفتند: «در جمعهاى شما، مشكلاتتان با برخوردهايتان حل مىشود، دلهايتان زنده مىشود.»
اين دلها كه مرده و زنده نشده هيچ، اصلاً فكرها هم روشن نشده و جرقهاى نخورده است. معلوماتى انباشته شده كه فردا و پسفردا به تمسخر گرفته مىشود و كنار مىرود...
○ ما با جبرئيل و اسرافيل كه قاطى نمىشويم؛ ياران و دوستانمان هم كه از بهشت نمىآيند؛ از بين همين آدمها بايد يار انتخاب كنيم و حركت كنيم. آدمى را كه پر از كثافت است و تا ديروز ز ن ا و لواط مىكرده و صد فجور داشته، آيا بايد رهايش كنيم يا بايد با او برخورد داشته باشيم؟
با چه زبانى مىخواهيم با او حرف بزنيم؟
با كدام اخلاق مىخواهيم جذبش كنيم؟
نعلين زرد بپوشيم و سر را كج بگيريم تا چشممان به هيچكس نيفتد و متمركز باشيم؟
● اين...
انباردار
○ هستند كسانى كه مسائلى براى آنها مطرح بوده و شكهايى داشتهاند و بهدنبال آن رفتهاند تا به يقين برسند، و حتى تفكرات و برخوردهايى هم داشتهاند، اما نه در تفكرها به نتيجهاى رسيدهاند و نه در برخوردها پاسخى گرفتهاند؛ حتى در اين برخوردها، بدى هم ديدهاند و خواهناخواه به يأس هم رسيده و با همين يأس به شك دچار شدهاند. اينها ديگر جهتى ندارند تا دنبال يقين بروند؛ چون بناى انجام كارى را ندارند...
● اين افراد بهجاى آنكه از ديدن خرابى به فكر بيفتند كه كارى را شروع كنند و بسازند، خود دچار يأس مىشوند. درحالىكه انسان وقتى مىبيند «وبا» حتى پزشكها را مبتلا كرده است، بايد به فكر بيفتد كه خودش طبيب شود و بيمارى را درمان كند.
○ تفكرى كه صحيح شروع نشود، بارى نمىدهد؛ اگر هم بار بدهد، فقط به درد انباركردن مىخورد. آنهايىكه فهميدند...
دین هم میگندد!
«كفر متحرك به اسلام مىرسد، ولى اسلام راكد، پدر بزرگِ كفر است.
سلمانها در حالى كه كافر بودند، حركتشان آنها را به رسول منتهى كرد و زبيرها در حالى كه با رسول بودند، ركودِشان آنها را به كفر پيوند زد.
كفرى كه با حركت ما همراه باشد، وحشتى ندارد. وحشت آنجايى است كه با ركودها پيوند خورده باشيم.»
https://uploadkon.ir/uploads/004710_25VID-20251110-063325.mp4
[از کتاب حرکت]
فرعون را رها نکن!
در را محکم بست و عصبانی از اتاقش بیرون آمد. رفت روی نیمکت کنار خوابگاه نشست.
من را که دید انگار که دنبال کسی می گردد تا عقدههای دلش را باز کند دعوتم کرد تا کنارش بنشینم.
● بدون مقدمه پرسید: «اگر در جایی هستی که اعتقاداتت را مسخره میکنند چه میکنی؟» این را که گفت فهمیدم باز هم با هماتاقیهایش سر مسئلهای بگو مگو کرده.
گفتم:« سعی میکنم علاوه بر زبان نرم، با زبان خود آنها با آنها صحبت کنم.»
● گفت:« تمام راهها را امتحان کردهام. دیگر خسته شدم.»
گفتم:«هجرت کن!»
برای اینکه پاسخ تعجبش را زودتر بدهم ادامه دادم:
«هجرتکردن که فقط برای پیامبر نیست. وقتی کارهایت را کردی و حجت بر تو تمام شد و دیدی دیگر نمیتوانی ادامه بدهی از جایی که هستی، برو امّا این رفتن یک شرط دارد....»
● گفت: «دور شدن از فضای آلوده مگر شرط هم...
✏ انگيزۀ ريا همين استكه دل، بيش از دنيا را نمىخواهد و به خدا و غيب هستى توجه ندارد و مردم در نگاه او بزرگ هستند و چشم و گوش مردم او را كفايت مىنمايند.
[آدمى به به نگاه و گوش کسی خودش را مىفروشد كه برايش مهم و كارساز باشند.]
✏ آنجا كه خدا در دل بزرگ مىشود، ديگران در چشم تو به حقارت مىنشينند و ديگر در دل تو اثرى نمىگذارند و محرك و انگيزۀ تو نمىشوند.
سرّ اينكه منّت و آزار و ريا،
صدقات و بخششها را خراب مىكند و برباد مىدهد، ایناستكه از عشق برنخاسته وگرنه منّت مىپذيرفتى و زيادِ خود را، كم مىديدى و به چشمها و گوشهاى حقير و محتاج، دل نمىبستى.
[برگرفته از کتاب تطهیر با جاری قرآن جلد ۲]
[انسانهای سالم،
عاقل، پخته و مومن؛
همیشه مود ثابتی دارند!
و میتوانید حس امنیت از آنها بگیرید؛
درگرفتاری همان هستند
که در راحتی و خوشحالی هستند،
نه جو زده میشوند،
نه دلزده؛
نه طمع میکنند،
نه نا امید میشوند؛
نه افراط دارند،نه تفریط؛
نه ولخرج هستند، نه خسیس؛
نه اخلاق سبکی دارند،
و نه برج زهر مار اند.
نه تنبل هستند و نه عجله دارند.]
_ که حد وسط داشتن و اعتدال،
بسیار سخت، اما نهایتِ پختگی است.