ستاره‌ای که دیگر نمی‌تابد!

  • بازدیدها: 25


تو...
تکه‌ای از من بودی.
همان تکه که هزاران فرسنگ از او دورم.
ستاره را دید‌ه‌ای؟
همانی که همیشه، سر که بالا می‌آورم نزدیک توست.
فکر کنم دیگر تمام فرشته‌ها فهمیده‌اند تو، لیلای اویی و او مجنون تو نیست.
تو حتی نمی‌دانی، ستاره‌ای هرشب، همانند سایه پی تو می‌آید و زیبایی‌ات را تماشا می‌کند.
حس می‌کنم این‌ روزها کدرتر شده است.
شاید چون؛
نور تو به روی او نمی‌تابد...
و شاید، من همان ستاره‌ام!
فرشته‌ها...
برای‌ عشق‌مان گریه می‌کنند.
من صدای گریه‌شان را می‌شنوم...
هر شب!
از همان فاصله...
عقب
بالا پایین