آخرین محتوا توسط سونی

قاضی جون بیا برات پاپوش هم درست کردن @Tiam.R مشکلی نداره سرشون با تبر بزنم؟

زودتر میومدی وقت می‌گرفتی خواهرم Fight2

صدای زن لرزید، مثل کسی که سال‌ها منتظر بوده چیزی بگه و حالا نمی‌دونه از کجا شروع کنه. مرد نفسش را حبس کرد و گفت: «بالاخره جواب دادی...» اما آن سوی خط، صدایی آرام و غریب پاسخ داد: «من دختر اون زنم... مادرم پارسال رفت، ولی همیشه می‌گفت اگه یه روزی این شماره زنگ خورد، باید بوق سوم جواب بدم و بگم…...

قاضی محترم از @دالان ِبهشت شکایت دارم چون حتی وقتی ازش آدرس می‌پرسی، با شعر جواب می‌ده -2-35- من فقط گفتم “کجا زندگی می‌کنی؟” گفت: «در کوچه‌ی احساسم، حوالی رؤیا…» لطفاً محکومش کنین یه شعر ساده درباره‌ی صف نون بنویسه تا برگرده به واقعیت...

قاضی محترم از @هویار شکایت دارم چون هر جمله‌ای با ده تا ایموجی تموم می‌کنه 🥲🤠😇🤣🙈🤦‍♀️💅💃🔥💤 ما نمی‌دونیم خوشحاله، ناراحته یا توی مسابقه‌ی “هرکی ایموجی بیشتر بزنه برنده‌ست” شرکت کرده! درخواست حکم دارم تا اطلاع ثانوی فقط مجاز به استفاده از کلمات باشه. بدون ایموجی!

قاضی گرامی از @Zizi شکایت دارم چون هر بار غذا می‌پزه، عکس می‌ذاره ولی هیچ‌وقت دعوتم نمی‌کنه Fight2 من سه تا لایک زدم، یه کامنت نوشتم، حالا وقتشه یه بشقاب مجازی برام کنار بذاره 🍝

من باید شکایت کنم که قبل از تو رنک آزمایشی گرفتم هنوز دائم نشدمممممم Fight2 @Farzane

موافقم حتما درستش میکنم

سلامممم خسته نباشییییی اینایی که گفتی حتما ویرایش میدم گلکم اگه بتونی همه رو بهم بگی ممنون میشم بعضی وقتا اینقدر که میخونم متنو دیگه متوجه غلطاش نمیشم

سلام گلکم امیدوارم حالت خوب باشی خسته نباشی و مرسی از نقدت:) متاسفانه این دلنوشته همینطور که خبر داری جای دیگه هم پارت گذاری میشه ولی سعی میکنم تغییرش بدم

https://forum.cafewriters.xyz/threads/39375/ https://forum.cafewriters.xyz/threads/40720/ https://forum.cafewriters.xyz/threads/40557/ سلام و درود درخواست تگ مجدد دارم برای اثار

علیک سلام بانو شب شما هم خوش پارت‌ها رو تا آخر خوندم و اوکی کردم فقط امیدوارم پایان خوشی داشته باشه رمانت 😁

تقریبا همه نکات نگارشی و املاییت رو درست انجام میدی و فقط یک کوچولو بعضی جاها اشکال داری و این خیلی خوبه:) آها یادم رفته به بگم برای دیالوگ ها از این ـ استفاده نکن از این استفاده کن -

سلام الهه جان خوبی عزیز؟ این جمله‌اند یکم تناسخ داره - واقعاً! یعنی من با بقیه بچه‌ها باید برات یکی باشم؟ به نظرم اینطوری بنویسیش بهتره - واقعاً! یعنی من با بقیه بچه‌ها برات یکی هستم؟

سلام و عرض ادب درخواست رنک نویسنده ادبی رسمی رو دارم @Tiam.R @Noghre

@Tiam.R تیامم بدون خوشگلی، مهربونیاش و شیطونیاش که تیام نیستp15897_

💠ما اینگونه فرد را ممکن است با یک نمودار رفتاری نارسیسیزم ببینم، اما در این بین آن چیزی که اتفاق افتاده است ، این است که این فرد با خشم خود همانندسازی نموده است. 💠به عبارتی اینگونه فرد خشم را به مثابه یک منبع ارضا کننده میداند ، به همین خاطر در فرایند روابط خشم را به عنوان ابزاری برای ایجاد...

🌀 روانشناسی روابط موضوعی 💠 در روانشناسی روابط موضوعی ، زیربنای خشم عشق است ، بدین شکل که اگر فردی در عشق ناکام شود ، این عشق تبدیل به خشم میشود . 💠 یعنی خشم یک منبع ارضا کننده درونی (ابژه) برای فرد تجلی میابد، که در اینصورت فرد قاتل عاطفه نامیده میشود .

😡🤬😠 اشکال مختلف بروز خشم 💠 خشم ممکن است به اشکال مختلفی بروز کندو آن چیزز که مهم است اینکه ، یک درمانگر باید انقدر دقت و توجه داشته باشد که بتواند زیربنای هر رفتار را تا حدودی بفهمد 💠 بر همین اساس ما گاهی خشم را به صورت کدهایی در قالب ردیفی از واژگان خاص ، لحن صدا ، خنده و حتی طنز و ...

🦋دیگر موردی که با هنر درمانی همپوشانی دارد، روان درمانی است. بسیاری از مشاوران و روان درمانگران برای کامل کردن کار خود از بیان تصویری وکار هنری استفاده می کنند. بسیاری از هنر درمانگران از هنر برای مشاوره در مدرسه و برای معلمان استفاده می کنند تا کارکنان مدرسه را راهنمایی کنند. روان درمانگران از...

🦋تفکیک هنر درمانی و بازی درمانی برای کودکان قدری دشوار است. بین این دو مقوله درمانی تفاوت چندانی وجود ندارد. بیشتر جلسات هنر درمانی در کودکان (چه به صورت فردی چه به صورت گروهی) خیلی شبیه به بازی درمانی می باشد. بیشتر هنر درمانگران دوست دارند از روش هایی استفاده کنند که خود اکتشافی را در کودکان...

🔅هرمن می‌گوید: «تروما، پایه‌های امنیت را از ریشه سست می‌کند.» بازسازی این اعتماد هم به جهان و هم به خویشتن از دشوارترین بخش‌های مسیر درمان است.

🔅قربانی ممکن است با خودش فکر کند: «من نمی‌توانم به هیچ‌کس اعتماد کنم.» «اگر یک‌بار اتفاق افتاد، ممکن است دوباره بیفتد.» «من نمی‌توانم از خودم حفاظت کنم.» این بی‌اعتمادی، نه یک فکر ساده، بلکه تبدیل به حساسیتی دائمی و دردناک می‌شود: گوش‌به‌زنگی، بدبینی، فاصله‌گذاری، یا اجتناب از رابطه‌های...

برای بسیاری از افراد، تروما به‌صورت ناگهانی رخ می‌دهد: حادثه، خشونت، خیانت، یا خیانتی از جانب کسی که باید حامی می‌بود. این لحظه، کل نظام باور فرد را فرو می‌ریزد.

🔅بازماندهٔ تروما دیگر نمی‌تواند به‌ سادگی باور کند که: – مردم قابل اعتمادند، – جهان قابل پیش‌بینی است، – و امنیت یک حالت طبیعی است.

🌀از دست دادن اعتماد: وقتی جهان دیگر امن به‌نظر نمی‌رسد 🔅«هرمن توضیح می‌دهد که یکی از عمیق‌ترین پیامدهای روانی تروما، از بین رفتن اعتماد بنیادی به جهان، به دیگران، و حتی به خود است.

🔅هرمن می‌نویسد: «شرم، زبان خاموشِ قربانی‌بودن است.» این احساس، ذهن را در چرخه‌ای از سرزنش خود، انزوا و ناامیدی نگه می‌دارد.

🔅او احساس می‌کند «از دیگران متفاوت» یا «ناپاک» است و بنابراین از جامعه، رابطه‌ها و حتی از درمان فاصله می‌گیرد.

🔅این باورها، واقعیت امری نیستند؛ بلکه دفاع روانیِ پیچیده‌ای هستند. زیرا پذیرفتن این حقیقت که فرد کاملاً بی‌قدرت بوده، گاهی از تحملِ شرم و گناه کاذب سخت‌تر است. شرم، قربانی را منزوی می‌کند.

🌀شرم: احساسی که قربانی را از درون می‌بلعد 🔅«هرمن توضیح می‌دهد که شرم یکی از عمیق‌ترین پیامدهای روانی تروماست. شرم، فقط یک احساس لحظه‌ای نیست؛ بلکه نوعی فروپاشی ارزشمندیِ خود است. بازماندگان معمولاً می‌گویند: ✔️«من باید کاری می‌کردم.» ✔️«من ضعیف بودم.» ✔️«من باعثش شدم.» ✔️«اگر بهتر، قوی‌تر یا...

🔅بسیاری از بازماندگان، به‌جای اینکه خشونت را تقصیر عامل آزار بدانند، ناخودآگاه خود را مقصر می‌دانند. این مکانیسم ذهنی، همان شرم در ظاهر فرد را سرزنش می‌کند، اما در عمق، نوعی تلاش برای بازگرداندن کنترل است: «اگر تقصیر من بود، شاید می‌توانستم جلویش را بگیرم.»

🔅هرمن می‌نویسد که پیامدهای تروما فقط علائم جسمی و فیزیولوژیک نیستند؛ بلکه در هسته‌ی احساسات و هویت فرد نفوذ می‌کنند.

🌀زخم پنهانِ روان 🔅«وقتی تروما پایان می‌یابد، بدن و ذهن از حالت شوک بیرون می‌آیند؛ اما آنچه باقی می‌ماند، مجموعه‌ای از احساسات عمیق و دردناک است: شرم، ترس، اندوه، خشم، و حسِ گم‌کردن خویشتن.

🔅هرمن تأکید می‌کند: احساس گناه، بیشتر نشانه‌ی آسیب است تا نشانه‌ی مسئولیت.

🔅هرمن توضیح می‌دهد که گناه، نوعی تلاش ناخودآگاه برای بازیابی کنترل است: اگر تقصیر من بوده، پس شاید در آینده بتوانم از خودم محافظت کنم. اما این توهمِ کنترل، در نهایت فرد را از درون فرسوده می‌کند. قربانیانی که گناه را در درون حمل می‌کنند، نه تنها از دیگران فاصله می‌گیرند، بلکه از خودشان هم دور...

🔅بازماندگان معمولاً فکر می‌کنند: • «من باید جلوش را می‌گرفتم.» • «من نباید آن‌جا می‌بودم.» • «اگر سریع‌تر، قوی‌تر یا عاقل‌تر بودم، اتفاق نمی‌افتاد.» اما این احساس، حتی در شرایطی بروز می‌کند که قربانی هیچ قدرتی برای جلوگیری از حادثه نداشته است. این تناقض، هسته‌ی گناه پس از تروماست.

🌀گناه: مسئولیتی که قربانیان ناعادلانه به دوش می‌کشند! 🔅«هرمن می‌نویسد که احساس گناه یکی دیگر از واکنش‌های رایج پس از تروماست، و این گناه همیشه با واقعیت همخوان نیست.

🔅هرمن می‌نویسد: «قربانی احساس می‌کند تروما، هستهٔ هویت او را تغییر داده است.» درمان، باید این امکان را فراهم کند که فرد دوباره با خویشتنِ واقعی‌اش ارتباط بگیرد آن بخشی از او که هنوز سالم، ارزشمند و لایق زندگی است.

🔅بازمانده ممکن است: ▪ رابطه‌ها را ترک کند، ▪ دستاوردهایش را بی‌ارزش ببیند، ▪ خودش را مستحق شادی نداند، ▪ یا احساس کند «شخصیت واقعی‌اش» از دست رفته.

🔅به‌ویژه وقتی عامل آزار کسی باشد که قربانی به او اعتماد داشته: والد، همسر، شریک عاطفی، دوست نزدیک، یا حتی یک نهاد قدرت. در این حالت، قربانی پیام نانوشته‌ای را که در تروما نهفته است، درونی می‌کند: «ارزش تو کمتر از قدرت من است.»

🔅بازماندگان اغلب احساس می‌کنند: – ارزشمند نیستند، – قابل‌دوست‌داشتن نیستند، – شکسته یا آسیب‌دیده‌اند، – یا ذاتاً نقص دارند. این احساسات، نتیجه‌ی مستقیم تجربه‌ی بی‌قدرتی و تحقیر در لحظه‌ی تروماست.

🌀 از دست دادن عزت‌نفس و تصویر خود 🔅«هرمن توضیح می‌دهد که تروما، به‌ویژه زمانی که ناشی از خشونت بین‌فردی باشد، نه‌فقط جهان بیرونی، بلکه هویت درونی فرد را نیز ویران می‌کند.

🔅هرمن تأکید می‌کند که بازسازی معنا، سال‌ها زمان می‌برد و نیازمند یک رابطهٔ درمانی امن، حمایت اجتماعی، و فرصت دوباره برای تعریف جهان است.»

🔅این بحران معنا می‌تواند به شکل‌های زیر ظاهر شود: ▪ احساس پوچی و بی‌هدفی، ▪ از دست دادن ایمان یا باورهای معنوی، ▪ ناامیدی عمیق، ▪ بی‌اعتمادی به ساختارهای اجتماعی، ▪ حسِ جداافتادگی از جهان. برای بعضی از بازماندگان، تجربه‌ی تروما به‌ تنهایی دردناک نیست؛ بلکه تغییر تصویرشان از جهان، از امن...

🔅او با خود فکر می‌کند: «اگر چنین چیزی ممکن است، پس هیچ چیز معنا ندارد.» «چطور ممکن است جهان اجازه بدهد چنین اتفاقی بیفتد؟» «اگر این واقعیت دارد، پس چه چیز دیگری ممکن است؟»

🔅انسان‌ها برای احساس امنیت، نیاز دارند باور کنند که: – جهان منطقی است، – قوانین قابل فهمی دارد، – و رفتار خوب نتیجه‌ی خوب می‌آورد. اما وقتی فرد قربانی خشونت، خیانت، جنگ یا آزار می‌شود، این باورها فرو می‌ریزند

🌀فروپاشی معنا: وقتی جهان دیگر قابل فهم نیست 🔅«هرمن توضیح می‌دهد که تروما فقط به احساسات و اعتماد ضربه نمی‌زند؛ بلکه نظام معنایی فرد را نیز ویران می‌کند. بازماندگان می‌گویند جهان دیگر برایشان قابل پیش‌بینی، قابل درک یا منصفانه نیست.

هرمن می‌نویسد: «بازمانده نیاز دارد خشم خود را بشناسد، نه اینکه از آن بترسد یا آن را به خود برگرداند.» خشم، اگر فهمیده و هدایت شود، می‌تواند تبدیل به نیرویی برای شفا، مرزگذاری و بازپس‌گیری قدرت شود.

برخی قربانیان از خشم می‌ترسند؛ چون احساس می‌کنند اگر رهایش کنند، ممکن است «همه چیز را ویران کند.» این ترس باعث می‌شود خشم سرکوب شود، اما این سرکوب رنج را شدت می‌دهد.

📍 خشمِ ابرازنشده چه سرنوشتی پیدا می‌کند؟ هرمن توضیح می‌دهد: اگر خشم مجال بیان سالم پیدا نکند، در بدن گیر می‌کند. می‌شود.... ▪ تنش مزمن، ▪ سردرد، ▪ تپش قلب، ▪ انفجارهای ناگهانی، ▪ یا بی‌حسی کامل.

نتیجه؟ این خشم به‌جای اینکه به سمت عامل آزار برود، به سمت خودِ قربانی برمی‌گردد و به شکل افسردگی، خودسرزنشی یا خودتنبیهی بروز می‌کند.

خشم از دو منبع اصلی سرچشمه می‌گیرد: ۱) خشم نسبت به عامل آسیب قربانی در لحظه‌ی تروما نتوانسته از خودش دفاع کند. وقتی خطر تمام می‌شود، انرژی دفاعیِ سرکوب‌شده به صورت خشم بیدار می‌شود. این همان نیرویی است که باید از او محافظت می‌کرد، اما دیر رسیده و حالا تبدیل به آتشی درونی شده. ۲) خشم نسبت به...

خشم: انرژیِ سرکوب‌شده‌ی بقا «هرمن توضیح می‌دهد که خشم یکی از واکنش‌های عمیق و طبیعی پس از تروماست، اما قربانیان معمولاً نمی‌دانند با آن چه کنند.

هرمن تأکید می‌کند که افسردگی قربانیان، نه نشانۀ «ضعف»، بلکه پیامد مستقیم ضربه‌ی روانی و گسست هویت است. به‌همین دلیل است که درمان باید از بازسازی امید و بازیابی احساس کنترل آغاز شود.

🔅این حالت، اغلب با: ▪ بی‌خوابی، ▪ اشتهای کم، ▪ اضطراب، ▪ و افکار منفی درباره‌ی خود همراه می‌شود.

🔅این افسردگی از دو ریشه‌ی اصلی سرچشمه می‌گیرد: 1) بی‌قدرتیِ تجربه‌شده در لحظه‌ی تروما وقتی فرد نتوانسته از خود محافظت کند، احساس می‌کند دیگر هرگز نمی‌تواند بر زندگی‌اش تأثیر بگذارد. این حس، به‌تدریج به صورت ناامیدی و تسلیم درونی درمی‌آید. 2) فروپاشی معنای جهان وقتی باورهای بنیادی درباره‌ی...

🔅بازماندگان می‌گویند: – «احساس می‌کنم هیچ انرژی ندارم.» – «انگار زندگی رنگش را از دست داده.» – «هیچ چیز مهم نیست.» – «دوست ندارم از خواب بیدار شوم.»

🌀افسردگی: خاموشی پس از آشوب 🔅«هرمن توضیح می‌دهد که افسردگی یکی از شایع‌ترین پیامدهای تروماست. اما افسردگیِ پس از تروما، فقط اندوه نیست؛ بلکه ترکیبی از خستگی روحی، بی‌معنایی و فروریختن امید است.

نشانهٔ_لازاروس وقتی بدنِ فردِ مرگِ مغزی حرکت می‌کند 🧠⚡ نشانهٔ لازاروس یک رفلکس نادر است که در برخی بیماران دچار مرگِ مغزی دیده می‌شود. حتی زمانی که عملکرد مغز کاملاً متوقف شده، طناب نخاعی هنوز می‌تواند حرکات خودکار ایجاد کند؛ مثل خم‌شدن دست‌ها، بالا آمدن بازوها یا حتی قرار گرفتن آن‌ها روی...

@حسین یحیائی سلام و عرض ادب حسین آقای عزیز ممنونم که دلنوشته‌ی بنده رو خوندین و وقت گذاشتین و نقد کردین @دالسین ایشون هم به بنده لطف دارن😁 حتما مواردی که گفتین رو سعی میکنم تغییر بدم و درمورد پیرنگ راستش یه جورایی مال بنده نیست دلنوشته‌هایی که مینویسم و ژانرشون عاشقانه و تراژدی هستن از...

شمعِ باورِ ما در کورانِ تردید سوخت و نورش ناتوان بود در برابرِ شبِ ظلمت؛ ما به سایه‌هایمان پناه بردیم، غافل از آنکه سایه‌ی خود زاده‌ی نبودِ نور است! باید می‌رفتیم، پیش از آنکه زمین دهان گشوده و ما را چون مگس در کام گیرد اما تعلل، خود بزرگ‌ترین گناه بود.

خفه میکنم اون کسی که مامانو ناراحت کرد:)

دالی

نوع نقد: دلنوشته نویسنده: @rust لینک تاپیک نقد نقد دلنوشته زمزمه‌‌های بی‌خوابی زمان تحویل نقد: ۱۴۰۴.۰۹.۰۴

🌿سخن آخر منتقد ○ دل‌نوشته شما بسیار قوی در حوزه‌ی «فکر» عمل می‌کند، اما برای تأثیر عمیق‌تر، باید با حس‌های فیزیکی بیشتر درگیر شود. پیشنهاد در بخش‌هایی که به بی‌خوابی اشاره می‌کنید، به جای تمرکز صرف بر «بیداری ذهن»، حواس فیزیکی را دخیل کنید. مثال به جای: «این آگاهی سمی است»، بنویسید: «حس...

سلام و درود عماد عزیز خوب هستین؟ قسمت شد بنده خط‌خطی‌هاتون رو نقد کنم... عنوان زمزمه‌های بی‌خوابی عنوانی شاعرانه، دقیق و قابل‌تأمل است. دو واژه‌ی «زمزمه» و «بی‌خوابی» به‌خوبی فضای درونی، شخصی و شبانه‌ی متن را تداعی می‌کنند. «زمزمه» حس نزدیکی و نجوا دارد و «بی‌خوابی» تنش، اضطراب و خستگی ذهنی را...

سلام عزیزم چک میکنم اینطور نوشتم درآمد یعنی همون پولی که به دست میاد اینطوری درسته در آمد

سلام دخترا خسته نباشین مچکرم از نقدت نقره جان"}__-2