-
-
-
-
-
-
-
-
@هوروس
-
هوروس به RPR" نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه اشعار پابرهنه‌های آفتاب‌سوخته | به قلم سونیا با
Like واکنش نشان داد.
لبخندی مصنوعی، بر لبانشان در پی نانی خشک، در خیابان چشمانشان، پر از التماس و سکوت گم در غبار سنگین، این بیابان -
هوروس به RPR" نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه اشعار پابرهنه‌های آفتاب‌سوخته | به قلم سونیا با Like واکنش نشان داد.
هر روز، داستانی از درد و اندوه کوچه‌های شهر، گواه این گروه آینده‌ای مبهم، غباری بر چشمان در سینه می‌پرورند، بغضی پر از کوه
-
هوروس به RPR" نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه اشعار پابرهنه‌های آفتاب‌سوخته | به قلم سونیا با Like واکنش نشان داد.
چهره‌های آفتاب‌سوخته و خسته دست‌های پینه‌بسته‌ی شکسته آن‌ها که نوجوانی، از کف دادند و در کار سخت، عمر خود را، بسته
-
هوروس به RPR" نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه اشعار پابرهنه‌های آفتاب‌سوخته | به قلم سونیا با Like واکنش نشان داد.
در ازدحام شهر، گم می‌شوند هر روز سنگینی بار را، بر دوش خود، می‌سوز صدای خنده‌ایشان، غریب و دور از گوش تنها ندای درد، در قلبشان، می‌آموز
-
هوروس به RPR" نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه اشعار پابرهنه‌های آفتاب‌سوخته | به قلم سونیا با Like واکنش نشان داد.
نه قصه‌ای از شاه و پری دارند نه بستر گرم و نه لحافی بر سر دارند اینجا، شب‌ها سرد است، رویاها تاریک چیزی جز تلخی روزگار، ندارند
-
هوروس به RPR" نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه اشعار پابرهنه‌های آفتاب‌سوخته | به قلم سونیا با Like واکنش نشان داد.
در چشمان بی‌گناه، غمی دیرینه رویای خانه‌ای، کاشی و آیینه اما خیابان، مادر و سرنوشت او میراثی جز خستگی، در این سینه
-
هوروس به RPR" نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه اشعار پابرهنه‌های آفتاب‌سوخته | به قلم سونیا با Like واکنش نشان داد.
خورشید، بر سرشان، آتش می‌افروزد باد، بوی حسرت و سراب می‌آموزد دستان کوچکشان، زخمی از زبری قلبی که از فردا، هراس می‌اندوزد
-
هوروس به RPR" نوشته در موضوع در حال تایپ مجموعه اشعار پابرهنه‌های آفتاب‌سوخته | به قلم سونیا با Like واکنش نشان داد.
در کوچه پس‌کوچه‌ها، بوی خاک می‌آید نه بوی نان و عشق، بوی هلاکت می‌آید کودک می‌دود پی لقمه‌ای ناچیز در چشم‌های او، اشکی ساکت می‌آید
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
