آخرین فعالیت Blu moon

  • Blu moon
    Blu moon به Tifani نوشته در موضوع عالی رمان توفش | تیفانی با Like Like واکنش نشان داد.
    - نه، اون یه سرگرد خطرناک و حیله‌گره که تو رو توی بازیش انداخته. و بدتر اینکه... تو این رو می‌دونی. چیزی درون خاتون به لرزه افتاد. قبل...
  • Blu moon
    Blu moon به Tifani نوشته در موضوع عالی رمان توفش | تیفانی با Like Like واکنش نشان داد.
    *** صبح، سرد و نمناک از راه رسیده‌ بود. نور خورشید هنوز زورش نمی‌رسید تا پرده‌ی مه را کنار بزند و شهر را از سیاهی شب جدا کند. درختان کهن...
  • Blu moon
    Blu moon به Tifani نوشته در موضوع عالی رمان توفش | تیفانی با Like Like واکنش نشان داد.
    ماه، پشت توده‌های ابر پنهان شده‌ بود. شب، به تاریکی مطلق فرو نرفته‌ بود، اما درون اتاق خاتون، سیاه‌تر از همیشه به نظر می‌رسید. روی تشک...
  • Blu moon
    Blu moon به Tifani نوشته در موضوع عالی رمان توفش | تیفانی با Like Like واکنش نشان داد.
    شب، آرام روی شهر خیمه زده‌ بود، اما هوا هنوز بوی خیسی و دود می‌داد. نسیمی که از میان کوچه‌های تنگ می‌وزید، گرمای پاییزی داشت، اما برای...
  • Blu moon
    Blu moon به Tifani نوشته در موضوع عالی رمان توفش | تیفانی با Like Like واکنش نشان داد.
    - قهوه لازم نیست موسیو. از کافه بیرون زد. هوا هنوز شرجی بود، اما او بدنش سرد شده‌ بود. احمد اینجا بود و این یعنی هیچ‌جا از او در امان...
  • Blu moon
    Blu moon به Tifani نوشته در موضوع عالی رمان توفش | تیفانی با Like Like واکنش نشان داد.
    *** « فراموشش کن. تموم شد. فقط یه بازی کثیفه. چیزی بیشتر از این نیست.» خاتون این جملات را مدام در ذهنش تکرار می‌کرد. مثل وردی که شاید...
  • Blu moon
    Blu moon به Tifani نوشته در موضوع عالی رمان توفش | تیفانی با Like Like واکنش نشان داد.
    پاییز داشت از راه می‌رسید. هوای گیلان هنوز شرجی بود، اما نسیمی که از پنجره‌ی نیمه‌باز اتاق‌ها می‌گذشت، حس خنکی داشت. با این حال، بدن...
  • Blu moon
    Blu moon به Tifani نوشته در موضوع عالی رمان توفش | تیفانی با Like Like واکنش نشان داد.
    باد از میان کوچه‌های باریک می‌گذشت، از روی سنگفرش‌های نم‌گرفته‌ی باران شب گذشته، از لابه‌لای دیوارهای خشتی که بوی خاک و رطوبت از آن‌ها...
  • Blu moon
    Blu moon به Tifani نوشته در موضوع عالی رمان توفش | تیفانی با Like Like واکنش نشان داد.
    خاتون هنوز نفسش را در سینه حبس کرده‌ بود. انگار که اگر آزادش می‌کرد، چیزی را از دست می‌داد. احمد بی‌هیچ عجله‌ای، با خونسردی قدم برداشت...
  • Blu moon
    Blu moon به Tifani نوشته در موضوع عالی رمان توفش | تیفانی با Like Like واکنش نشان داد.
    *** بوی نان تازه و عطر خاک باران‌خورده‌ی کوچه‌ها در هم پیچیده‌ بود. بازار هنوز خلوت بود. آفتاب تازه از پشت کوه‌ها سرک کشیده و نور...
  • Blu moon
    Blu moon به Tifani نوشته در موضوع عالی رمان توفش | تیفانی با Like Like واکنش نشان داد.
    - واقعا بهش فکر کردی، نه؟ خاتون باز هم پاسخی نداد اما نگاهش می‌گفت که جواب، چیزی جز تأیید نیست. عمو محمد نفس عمیقی کشید. وقتی دوباره به...
  • Blu moon
    Blu moon به Tifani نوشته در موضوع عالی رمان توفش | تیفانی با Like Like واکنش نشان داد.
    خانه‌ی عمو محمد بوی چای تازه و خاک باران‌خورده می‌داد. سماور گوشه‌ی اتاق آرام قل‌قل می‌کرد و بخار لطیفش در نور کم‌رنگ چراغ نفتی، موج‌دار...
  • Blu moon
    Blu moon به Tifani نوشته در موضوع عالی رمان توفش | تیفانی با Like Like واکنش نشان داد.
    باد از میان کوچه‌های باریک پیچید، قطره‌های باران روی برگ‌های خیس به‌آرامی تکان خوردند. هوا آنقدر سرد شده‌ بود که انگار استخوان‌های آدم...
  • Blu moon
    Blu moon به Tifani نوشته در موضوع عالی رمان توفش | تیفانی با Like Like واکنش نشان داد.
    هوای بیرون هنوز همان سنگینی بارانی را داشت که شب قبل بر زمین کوبیده شده‌ بود. بوی خاک خیس و برگ‌های له‌شده‌ی درختان در فضا معلق بود،...
  • Blu moon
    Blu moon به Tifani نوشته در موضوع عالی رمان توفش | تیفانی با Like Like واکنش نشان داد.
    سکوت. خاتون، برای چند لحظه، چیزی نگفت. فقط نگاهش کرد. احمد چند قدم جلو آمد. حالا، دیگر خیلی نزدیک بود. - بابات آزاد میشه بانوی من...
عقب
بالا پایین