آخرین محتوا توسط زهرا سلطانزاده

  1. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ دلنوشته پژواک شبانگاهان | زهرا سلطان‌زاده

    مدت‌ها در انتظارِ پاییز بودم، می‌پنداشتم چون از راه رسد، دلِ خسته‌ام آرام گیرد و جانم به نسیمِ برگ‌ریزان تازه شود. می‌پنداشتم بارانش غبارِ دلم بشوید و زردیِ برگ‌ها، اندوهِ کهنه را از یاد ببرد. اما چون آمد، دیدم که پاییز خود آینه‌ای‌ست از درونِ من — سرد، خاموش و پر از برگ‌های افتاده‌ی یادها...
  2. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ مجموعه اشعار دیوان خاموش | به قلم زهرا سلطان زاده

    غزلِ عشق ناتمام رفتی و دل ز غمت خسته و ویران مانْد، قصّه‌ام در دلِ این سینه پنهان مانْد. برفِ اندوه نشست از نفسِ بی‌تابم، شعله خاموش شد و دودِ پریشان مانْد. هرچه گفتم که فراموش کنم یادِ تو را، یادِ لبخندِ تو در گوشِ زمان مانْد. دل چو آئینه شکستم، به تمنّای نگاه، لیک تصویرِ تو در عمقِ همان...
  3. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ مجموعه اشعار دیوان خاموش | به قلم زهرا سلطان زاده

    غزلِ رؤیای معشوق دیشب به خواب دیدم، ل*بِ تو خندان بود، چو ماه در دلِ شب، غرقِ درخشان بود. به شوقِ دیدنِ تو، جان ز تنم پر گشت، که خواب نیز به یادِ تو مهربان بود. نشسته بودی و مِه، بر سرِ زلفت ریخت، نسیم در تبِ آن زلفِ ارغوان بود. چو بوسه خواستم از رویِ تو، فرو خندیدی، که عشق در برِ من طفلِ...
  4. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ مجموعه اشعار دیوان خاموش | به قلم زهرا سلطان زاده

    غزلِ عشق و غرور دلِ من از غمِ عشقِ تو بی‌قرار افتاد، ولی غرورم ازین بند، شرمسار افتاد. به بوسه‌ی تو تمنّا نکرد ل*ب، امّا هزار ناله ز دل تا لبم به کار افتاد. عقل گفتا که ز دامی چنین برون آ، دلِ دیوانه بخندید و بی‌مدار افتاد. تو بر گذشتی و من ماندم و سکوتِ شبان، که ناله‌ام به هوایِ تو در بهار...
  5. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ مجموعه اشعار دیوان خاموش | به قلم زهرا سلطان زاده

    غزل وصالِ پسین به بامِ شب، مهِ رخسارِ تو عیان آمد، نوایِ عشق به گوشِ دلم ز جان آمد. پس از هزار بهارِ فراق و بی‌خبری، نسیمِ وصل، ز کویِ تو ناگهان آمد. دلم چو شمع، به امیدِ تو نفس می‌زد، که آن فروغِ رخَت از پسِ زمان آمد. ز خاکِ رهگذرَت بوسه می‌زند جانم، که عمر رفت و همین مهرِ جاودان آمد. چو...
  6. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ مجموعه اشعار دیوان خاموش | به قلم زهرا سلطان زاده

    غزل دلتنگی رفتی و بعدِ تو شب با دلِ من خو کرده، ماه هم از غمِ تو، رنگِ سیه رو کرده. بی‌تو هر لحظه نفس، تیغِ جفا می‌گردد، دلِ من خسته از این دوریِ پرسو کرده. خانه‌ام بی‌تو چو گوری‌ست درونِ ویران، شمعِ خاموش، ز اشکم پرِ شب‌بو کرده. رفتی و بوی تو در هر نفسِ من باقی‌ست، باد، یادِ تو به جانم...
  7. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ مجموعه اشعار دیوان خاموش | به قلم زهرا سلطان زاده

    غزل چشم‌هایش چشمِ او فتنه‌ی شهر است و دلِ من تب‌دار، که ز هر گوشه به نگاهی شده بیمارِ غبار. با نگاهی که در آن، رازِ بهشتی پیداست، سوخت جانم به تبِ عشق، چو شمعی در کار. از ل*بِ خاموشِ من، آهِ بلندی برخاست، تا بگوید به فلک: عاشقِ اویم بسیار. دیده‌ام مس*تِ نگاهش، به هوس جان می‌داد، لیک در مستیِ...
  8. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ مجموعه اشعار دیوان خاموش | به قلم زهرا سلطان زاده

    غزل چشم‌هایش چشمِ سیاهِ آتشینت بی‌تابم کرد، ابرویِ کمانت از جهان بی‌خوابم کرد. در ساکتیِ شبِ درازِ بی‌پایان، یادِ نگاهِ مس*تِ تو، هوشیارم کرد. هر ناز و غمزه‌ات، شررِ جان‌سوزی بود، کز حسرتِ آن، دلِ من بدکامم کرد. با آن‌که زِ ما فاصله‌ها بسیار است، یادِ تو هنوز مایه‌ی آرامم کرد. چون ترکِ...
  9. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ مجموعه اشعار دیوان خاموش | به قلم زهرا سلطان زاده

    غزل عشق نافرجام بیش از آنی که بخواهی، از کنارت می‌روم، تا بدانی عاشقی، بازیِ دلدار تو نیست. سال‌ها دل دادم و خاموش ماندم در غمت، لیک فهمیدم وفا، در شأن رفتار تو نیست. در نگاهت جستجو کردم پناهی بی‌بهانه، اشک شد سهم دلم، چون جای دیدار تو نیست. من چه می‌خواستم جز اندکی گرمای عشق؟ و تو دانستی...
  10. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ دلنوشته پژواک شبانگاهان | زهرا سلطان‌زاده

    وقتی به آینه نگاه کردم... انگار تمام سال‌های رفته از پشت شیشه بر من هجوم آوردند. ردّی از کودکی در چشم‌هایم لرزید، ردی از خنده‌هایی که دیگر به یاد نمی‌آورم، و زخمی قدیمی، که سال‌هاست در عمق نگاه پنهان کرده‌ام. آینه، بی‌رحمانه راست می‌گفت. می‌گفت: تو همان آدمی نیستی که روزی رؤیا داشت، تو همان...
  11. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ دلنوشته پژواک شبانگاهان | زهرا سلطان‌زاده

    چشم‌های تو شبیه شبیه‌ترین غمِ جهان‌اند... هر بار که نگاهم می‌کنند، هم آرام می‌شوم، هم می‌سوزم. کاش می‌دانستی، من همه‌ی دردهایم را به پای همان نگاهی می‌ریزم که هیچ‌وقت سهم من نشد.
  12. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ دلنوشته پژواک شبانگاهان | زهرا سلطان‌زاده

    رفتی... و من هنوز به رفتنت عادت نکرده‌ام. می‌دانم نمی‌آیی، اما هر شب با خیال صدای پایت دلم می‌لرزد... بی‌خبر رفتی، بی‌آن‌که بدانی سکوتت، چگونه در من ریشه زد. هر صبح، پنجره را باز می‌کنم تا شاید اتفاقی نسیم از کوچه‌ی تو بگذرد. دلم هنوز تو را صدا می‌زند، بی‌آن‌که امیدی به پاسخ داشته باشد... این...
  13. زهرا سلطانزاده

    نظارت همراه رمان مه، خانه‌ی خاطره‌ها | ناظر: مینرا

    عزیزم رمانم دست نقده گفتم بهت خبر بدم🌱
  14. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ مجموعه اشعار دیوان خاموش | به قلم زهرا سلطان زاده

    عنوان: دیوان خاموش شاعر: دیوانِ خاموش ژانر: عاشقانه قالب:  غزل عصاره: به لبخندت، ای مهِ جان، جهان روشن شد، که دلِ خسته‌ی من از غم، سبز و روشن شد. چو گلِ بهاری شکفت در روزگارانم، که هر نگاهت ز شادی و نور، روشن شد. لبخندت نسیمِ صبحِ دلِ خسته بود، که دلم ز یادِ تو، هر دم روشن شد. به هر لحظه،...
  15. زهرا سلطانزاده

    همگانی گپ و گفت با طعم کتاب | دوره چهارم کتابخوانی

    1) چرا گابریل اوک با وجود شکست‌های اولیه باز هم در کنار بتشبا ماند؟ این چه چیزی درباره شخصیت او نشان می‌دهد؟ گابریل اوک عاشق نبود، اگر عشق را تنها میلِ به داشتن بدانیم؛ او باور بود. انسانی که عشق را در سکوت می‌فهمد و رنج را بخشی از وفاداری می‌داند. او پس از طرد شدن نه کینه گرفت، نه دوری کرد،...
  16. زهرا سلطانزاده

    اطلاعیه درخواست تگ فرعی | آثار تالار رمان

    درخواست تگ برای رمان مه، خانه‌ی خاطره‌ها https://forum.cafewriters.xyz/threads/40380/post-334391
  17. زهرا سلطانزاده

    اطلاعیه درخواست تگ انحصاری برای رمان | تالار رمان

    درخواست تگ https://forum.cafewriters.xyz/threads/40380/post-334391
  18. زهرا سلطانزاده

    اطلاعیه درخواست نقد حرفه‌ای شورا | رمان

    درخواست نقد تعداد پارت= ۵۲ https://forum.cafewriters.xyz/threads/40380/post-334391
  19. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ رمان مه، خانه‌ی خاطره‌ها | زهرا سلطان‌زاده

    مردی وارد شد. چهره‌اش خسته، لباسش ساده بود. مستقیم رفت سمت قفسه‌ای خاص و کتابی را بیرون کشید. نشست، خواند... و لحظه‌ای بعد شانه‌هایش لرزید. نه بلند، نه نمایشی؛ فقط لرزشی آرام، مثل شکستن چیزی در سکوت. کلارا کنارش نشست. چیزی نگفت، فقط همان‌جا بود. حضورش خودِ آرامش بود. ساعتی بعد، ویکتور گفت: -...
  20. زهرا سلطانزاده

    مجـله کافه ژورنال | مجله شماره 4

    درود بر شما عزیزان. خسته نباشید مثل همیشه عالی.🌱🫀
  21. زهرا سلطانزاده

    چالش دوره چهارم کتابخوانی | اعلام آمادگی

    اعلام آمادگی. به دور از مردم شوریده اثر توماس هاردی
  22. زهرا سلطانزاده

    اطلاعیه درخواست ضبط آثار [اختصاصی]

    درخواست اتمام یافته. https://forum.cafewriters.xyz/threads/40415/post-335184
  23. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ رمان مه، خانه‌ی خاطره‌ها | زهرا سلطان‌زاده

    کلارا گفت: - آره و شاید یه جایی هم داشته باشیم برای نامه‌هایی که هیچ‌وقت پست نشدن. نه برای فرستادن، فقط برای خالی شدن... و شاید یکی که جوابش رو بلد باشه جواب بده. نه اون که رفته، یکی مثل ما اینجا نشسته و دیده، حس کرده، فهمیده. ویکتور لحظه‌ای سکوت کرد. بعد سرش را به پشتی صندلی تکیه داد و آرام...
  24. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ دلنوشته پژواک شبانگاهان | زهرا سلطان‌زاده

    شب از پسِ شب آمد و روز از پسِ روز رفت، و من هنوز در کوچه‌ی بی‌خبران ایستاده‌ام. از تو هیچ نامه‌ای نرسید، نه سلامی، نه نگاهی، نه حتی غباری از خاطره‌ای دور... تنها صدای ساعت است که در دلِ ساکت خانه می‌پیچد، و ثانیه‌ها را چون خنجری بر زخمِ چشم‌های بی‌خوابم می‌نشاند. ای غایبِ همیشگی! بدان که انتظار،...
  25. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ رمان مه، خانه‌ی خاطره‌ها | زهرا سلطان‌زاده

    در پایان شب، همه‌چیز در سکوت فرو رفت. اما آن سکوت، شبیه گذشته نبود. صدای ورق خوردن کتاب‌هایی که دیگر بسته نمی‌شدند، رد اشک‌هایی که دیگر شرم‌آور نبودند و دو آدم با نگاهی روشن، به فردا خیره شده بودند. کلارا گفت: - فردا شاید آدم دیگری بیاید؛ کسی که هنوز نفهمیده چرا دلش درد می‌کند. اما شاید یک...
عقب
بالا پایین