آخرین محتوا توسط حسام

  1. حسام

    تولد تولد آقا حسام 🌹💚

    مرسی از عزیزای دل.. لطفتون مانا و برقرار باشید همیشه ♥️♥️سپاسگزارم
  2. حسام

    گپ و گفت خانواده کافه نویسندگان

    چی شده؟؟؟؟
  3. حسام

    تولد تولد آقا حسام 🌹💚

    مرسی از سارا خانم عزیز مرسی از ملیحه جان و تیام جان عزیزم منتظر تولد شما هم هستم♥️♥️♥️خیلی خوشحال شدم
  4. حسام

    در حال تایپ رمان وارث نفرین | حسام.ف

    همه‌جا تاریک شد. تاریکی‌ای که نه مثل خاموشی معمولی بود، نه مثل شب. انگار چیزی خودش رو روی نور انداخته بود و اجازه نمی‌داد حتی چشم‌هام به سیاهی عادت کنه. نفس‌های هومن بریده‌بریده توی هوا می‌پیچید. صدای نفس خودم رو نمی‌شنیدم، فقط تپش قلبم رو حس می‌کردم که تا گوش‌هام بالا اومده بود. -‌ هومن؟ هیچ...
  5. حسام

    تولد تولد گل یاسم 🥺💜 |zhina

    تولودت مبارک به ژینا گیانی عزیز🌹
  6. حسام

    نظارت همراه رمان وارث نفرین | ناظر: Tiam.R

    دو پارت جدید
  7. حسام

    در حال تایپ رمان وارث نفرین | حسام.ف

    پیچ‌گوشتی تا نزدیک پام قل خورد و متوقف شد. صدای فلزش روی سیمان، مثل خراش روی اعصاب بود. قبل از این‌که خم بشم و بردارمش، یه زمزمه از اون سمت کارگاه پیچید. خفه، کش‌دار، انگار یکی از ته گلوی بسته‌اش چیزی می‌گفت، ولی نه واضح و نه قابل فهم بود. هومن یخ زد. فقط صدای نفس‌هامون بود و اون صدا، که هر لحظه...
  8. حسام

    در حال تایپ رمان وارث نفرین | حسام.ف

    صدای پا از قسمت تاریک کارگاه می‌اومد. اولش اون‌قدر خفیف بود که شک کردم، ولی وقتی صدای دومی و سومی پیچید، دیگه مطمئن بودم چیزی داره اون‌جا حرکت می‌کنه. صدایی خیس و نرم، مثل قدم روی پارچه‌ای نمناک. جفتمون همون‌جا ایستاده بودیم، نه جلو می‌رفتیم نه عقب. انگار پا‌هامون به زمین میخ شده بودن. دست‌هام...
  9. حسام

    دنباله دار ⇜✦ هستی یا نیستی؟! ✦⇝

    قطعا همینطوره ادایی ؟
  10. حسام

    نویسندگان [ مسیر پله به پله‌ی پیشرفت یک نویسنده ]

    خدا قوت برادر🌹🌹
  11. حسام

    تولد 🌹تولد فعال ترین کافه🌹| سارا خانم😍

    تولدت مبارک ساراااا.. 🌹🌹🥳🥳🥳🥳
  12. حسام

    در حال تایپ رمان وارث نفرین | حسام.ف

    سوز سرما بیشتر از چیزی بود که بشه با موتور تا کارگاه رفت. باد از لای درز یقه‌ام می‌پیچید و تا استخون‌هام نفوذ می‌کرد. بخار نفس‌هام جلوی صورتم جمع می‌شد و با هر قدم، کفش‌هام روی آسفالت یخ‌زده صدای خش‌خش می‌داد. تا سر خیابون رو پیاده رفتیم و بالاخره یه تاکسی نگه داشت. بخاری ماشینش درست کار نمی‌کرد...
عقب
بالا پایین