قسمت اول زیرنویس فارسی: دانلود
قسمت دوم زیرنویس فارسی: دانلود
داستان سریال فرمانده جنگ
در سریال فرمانده جنگ کایانا، اشرافزادهای تبعیدی، به هاوایی بازمیگردد تا در اتحاد جزایر نقش ایفا کند.پس از سفر به سرزمینهای خارجی و مواجهه با نفوذ استعمارگران، سرنوشت خود را میان وفاداری و آزادی انتخاب...
جلوی بخاری نشسته بودم و کمرم رو به دیوار تکیه داده بودم. زانوهام رو ب*غل کرده بودم و انگشتهام بیهدف خطهای سرامیک کف خونه رو دنبال میکردن. شعلهی بخاری جلوی چشمم بالا و پایین میرفت ولی گرماش نمیرسید به اون سردی لعنتی که تو دلم نشسته بود.
ناراحت بودم، نه از اینکه قراره تنها بشم، بیشتر از این...
با سلام و عرض خسته نباشید خدمت منتقد عزیز. من تازه به گفته شما متوجه شدم نقد بنده سه روزه که آماده شده منتها من تو اعلان ها ندیدم که تگشده باشم.
نکات مفید و مثبتی ارائه کردید که روایت های این دلنوشته پخته تر به نظر برسه و در دید مخاطب بهتر به نظر بیاد. حالا که این دلنوشته به اتمام رسیده ولی...
روز بعد هوا خاکستری بود، نه به خاطر ابرها بلکه انگار آپارتمان هم تصمیم گرفته بود به خاطر چیزی سوگواری کند.
مایکل با ویال دوم وارد شد، گامهایش شمرده بود ولی درونش مثل کسی بود که نه فقط دارو بلکه خبر تازهای را میبرد.
الیسا هنوز همانجا روی پلهی سوم نشسته بود اما نگاهش دورتر از راهرو پرسه میزد...
آدما خیلی وقتا نمیرن، فقط دور میشن
توی ذهن، توی احساس، توی نگاه.
کمکم محو میشن از جزئیاتت.
و یه روز بیدار میشی و میبینی دیگه حتی دلت نمیخواد برگردن.
نه از روی نفرت، نه قهر، نه خشم،
فقط چون خستهای.
هیچکس نمیپرسه آخرین باری که خودتو حس کردی، کی بود؟
نه خودت، نه بقیه.
انگار جا افتاده که گم شدن، یه بخش از بالغ شدنه.
ولی یه جاهایی از مسیر
برمیگردی نگاه میکنی
و میفهمی دیگه اون آدم قدیمی نیستی،
و بدتر از اون، نمیدونی حالا کی هستی.
وقتی میفهمی هیچکس قرار نیست نجاتت بده،
شروع میکنی به ساختنِ نسخهی خاموشتری از خودت.
نسخهای که کمتر توضیح میده،
کمتر میجنگه،
و بیشتر فقط نگاه میکنه.
نه از روی پختگی،
از روی خستگی.
بعضی روزا فقط باید بگذری.
نه با امید، نه با انرژی،
فقط چون راه برگشتی نیست.
حتی اگه نخوای، دنیا جلو میره،
و تو مجبوری بپذیری که بودنت
ربطی به خواستنت نداره.
تو فقط باید باشی، همین.