-
-
S. Ghazal به ~Horzad نوشته در موضوع حرفه ای مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان با
Like واکنش نشان داد.
چندی پیش باید می‌بودی تا ببینی، چگونه کسی را خون به جگر کردم. برای معصیت های خود وکیل بودم، و برهانی نبود که برایشان نتراشیده باشم... -
S. Ghazal به ~Horzad نوشته در موضوع حرفه ای مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان با Like واکنش نشان داد.
پروانه‌ای که ساعت‌ها دنبالش می‌دویدم، بی حواس توی حوض آب غلطید و حالا در دست من، بی دفاع آرام گرفته است. او دوباره می‌تواند اوج بگیرد،...
-
S. Ghazal به ~Horzad نوشته در موضوع حرفه ای مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان با Like واکنش نشان داد.
خوره افکارم شمشیر را از رو بسته و قصد کرده، جان شناور در تنم را در محاصره کُنده‌های اطرافش قرار دهد. بعد، بندبندش را با شعله های آتش...
-
S. Ghazal به ~Horzad نوشته در موضوع حرفه ای مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان با Like واکنش نشان داد.
خودم را زیادی برای آدم‌‌ها خرج کردم. انرژی الکتریسیته دلم را مشت‌مشت در اختیارشان گذاشتم تا چلچراغ بی‌‌صدا شده در هسته وجودشان، باری...
-
S. Ghazal به ~Horzad نوشته در موضوع حرفه ای مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان با Like واکنش نشان داد.
نادیا! پازل زندگی‌ات را در دست هیچ‌کس، به امان خدا نسپار. اینجا هیچ‌کس، مأوای تو نخواهد بود! زمین، مغروق شده در حیوانات انسان نمایی که...
-
S. Ghazal به ~Horzad نوشته در موضوع حرفه ای مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان با Like واکنش نشان داد.
درونم ابرهایی جولان می‌دهند که چشم‌هایشان را با سرمه آذین بسته‌اند. لشکری در سرسرای وجودم در هم می‌لولند و گرد به پا شده از همهمه‌شان،...
-
S. Ghazal به ~Horzad نوشته در موضوع حرفه ای مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان با Like واکنش نشان داد.
میغ در دست، به پیکار با سرمه گیتی می‌روم و در تمنای حضور آفتابی حتی به نیمه، فرق سرش را می‌شکافم. به امید سلام نور، از هزار توی گره در...
-
S. Ghazal به ~Horzad نوشته در موضوع حرفه ای مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان با Like واکنش نشان داد.
نادیا! مشکل از آدم‌‌هاست، یا من عینکم را اشتباهی زده‌ام؟ دنیا را وارونه می‌بینم، آدم ها را وارونه‌تر. کسانی که دوستشان دارم از من یاد...
-
S. Ghazal به ~Horzad نوشته در موضوع حرفه ای مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان با Like واکنش نشان داد.
این روزها، حال عجیبی دارم. شبیه توپی هستم که وسط زمین بازی، به حال حیران خود می‌گرید و آدم های اطرافم، بازیکنانی هستند که غرق در هیاهوی...
-
S. Ghazal به ~Horzad نوشته در موضوع حرفه ای مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان با Like واکنش نشان داد.
نادیا! وجود مرا مدت‌‌هاست طوفان زده، و در سیلابی که در پس آمدن و رفتن ها در جانم سر به شورش برداشت، هر تکه‌ام جدا افتاد و باد آن ها را...
-
S. Ghazal به ~Horzad نوشته در موضوع حرفه ای مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان با Like واکنش نشان داد.
نادیا! تاکنون در پس نگاه سرد و مسکوت کسی، سقوط را تجربه کرده‌ای؟ تاکنون تیزی کلامی جانت را بریده، و به یک آن هستی‌ات را تهی کرده است؟ بد...
-
S. Ghazal به ~Horzad نوشته در موضوع حرفه ای مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان با Like واکنش نشان داد.
برایم همچون حریر صورتی رنگی که هر غروب این سقف بلند را در خود شناور می‌کند، بی‌نظیر بودی و تماشایی. تو برایم همان پیام بلند بالایی بودی،...
-
S. Ghazal به ~Horzad نوشته در موضوع حرفه ای مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان با Like واکنش نشان داد.
چرا باید هر آنچه که دوست داریم را رها کنیم؟ از بس به جواب این سوال فکر کرده‌ام، سلول‌های مغزم درد گرفته‌اند. نمی‌دانم! شاید رها کردن،...
-
S. Ghazal به ~Horzad نوشته در موضوع حرفه ای مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان با Like واکنش نشان داد.
یک روز میان شوخی و خنده‌هایمان گفتم، اگر روزی دختر دار شوم، می‌خواهم هم نام تو باشد. یادت هست؟ برایت جالب بود و خندیدی. خواستم بگویم حتی...
-
S. Ghazal به ~Horzad نوشته در موضوع حرفه ای مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان با Like واکنش نشان داد.
نادیا! می‌بینی چقدر برایت نوشته‌ام؟ این درحالی است که اگر یک روز تو را ملاقات کنم، جای پای سکوت به حدی روی ل*ب‌‌‌هایم محکم نشسته است که...
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
