-
-
پپروانه🙃 به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با
Like واکنش نشان داد.
با صدای خرناس و فشار تفنگ، او هشت وکیل را کنار دیوار ردیف کرد و وقتی جای آن‌ها را پسندید، توجهش را به من معطوف کرد. چه می‌خواست؟... -
پپروانه🙃 به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با Like واکنش نشان داد.
مادام دوویر پشت میز خود ایستاده بود، خشکش زده بود، به لوله‌ی یک تفنگ بسیار بلند که توسط دوست خیابانی‌مان در دست داشت خیره شده بود. چون...
-
پپروانه🙃 به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با Like واکنش نشان داد.
مردی با چکمه‌های لاستیکی پشت سرم وارد آسانسور شد، اما اول او را ندیدم. بویش را حس کردم. بوی تند دود، نوشیدنی انگور ارزان و زندگی در...
-
پپروانه🙃 به حدیثه🫧 نوشته در موضوع در حال تایپ رمان کوتاه خیابان چهاردهم | حدیثه ادهم با Like واکنش نشان داد.
علی سمت مریم رفت: - بشین. چیزی شده؟ مریم بغضش را خورد: - می‌خوام از اون خونه بلند شم. علی بدون توجه به حرف مریم گفت: - چرا ماسک زدی؟ زیر...
-
پپروانه🙃 به حدیثه🫧 نوشته در موضوع در حال تایپ رمان کوتاه خیابان چهاردهم | حدیثه ادهم با Like واکنش نشان داد.
علی در حال بالا رفتن از پله‌ها بود که یکی از دخترهای جوان مزون که حالتی به هم ریخته داشت از بالای پله‌ها به علی گفت: - خب علی جون! شما...
-
پپروانه🙃 به حدیثه🫧 نوشته در موضوع در حال تایپ رمان کوتاه خیابان چهاردهم | حدیثه ادهم با Like واکنش نشان داد.
این اولین باری نبود که زیر دست و پای او له می‌شد. وقتی میلاد از خانه‌اش بیرون رفت، از جایش بلند شد و به روشویی رفت. دوباره صورتش غرق خون...
-
پچشمهایش، تمام دنیای من. سیاه! سیاهِ خیس. سیاهِ خیس در سفیدیِ گلگون. رقص فرشته‌ی مرگ در میهمانی ستاره‌های ترسیده. پایان.
-
پ«اردیبهشت» شامگاه سرد اردیبهشت، تبسم نسیم مرطوب بهاری، زمزمه‌های گنگ شیدایی، برگ‌های تیره در پیچاب جویبار، طنین قامت درختان سر به فلک...
-
پسکوت عمیق شب. آسمانی پرستاره، ماه کامل، نوری نقره‌ای بر پهنه دشت. نسیمی خنک، عطر یاس وحشی، رقص برگ‌ها. خانه‌ای قدیمی، پنجره‌هایی تاریک،...
-
پسنگفرش خیس. رد پاهای گِلی تا ل*ب پله. چراغی کم‌نور، لرزان پشت شیشه. قاب عکس شکسته، چهره‌ای محو. پرده‌ای نیمه‌کشیده، رنگ‌پریده. سکوت...
-
پشال مشکی، افتاده روی صندلی. نامه‌ای تاخورده، جوهر پخش‌شده. عطر تلخ، مانده در هوا. پنجره نیمه‌باز، پرده لرزان. چشم‌هایی خیس، نگاه خالی...
-
پمه روی دریاچه. قایقی بی‌حرکت، طناب رها. فانوس خاموش، بوی نفت. صدای دوردست زنگ. پرنده‌ای تنها، بال زخمی. برگ‌های خشک، چرخان در باد. رد...
-
پسیاهیه آسمان شب و ماهی که مانند الماس می‌درخشد. باد سرد، ارمغان پاییز برای درختان. تو کنار من ل*ب دریا و عشقی که تنها موج‌ها از آن باخبرند.
-
پپروانه🙃 به PerS!aN نوشته در موضوع همگانی [ همین الان داری به چی فکر میکنی؟ ] با Like واکنش نشان داد.
از اون ماشین پشت سرت خجالت بکش+37>}
-
پپروانه🙃 به S o l o نوشته در موضوع همگانی [ همین الان داری به چی فکر میکنی؟ ] با Like واکنش نشان داد.
خالی شد smilies بذا ببینیم بقیه عکس خودشونو میذارن چه حسیه
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
بازدیدهای نمایه
9
آخرین بازدیدکنندگان
- 9 بازدیدهای نمایه
