اگر تمام درد و غم و تنهایی خود را در جان کلمات و ساختار دستور زبان بنشانی
اگر تاریکی و خشم خود را روی یک بوم بزرگ رنگ کنی
تا جایی که طیف نور مرئی به تو اجازه می دهد
و اگر ترس خود را فریاد بزنی
و تمام زیر و بم پهنای شنیداری را پوشش دهی
اگر دست آشنایی را بفشاری
و تمام گرمی و احساست را انتقال دهی
و...
تمام حرف و حس هایی که به نور روز آلرژی دارند
بعد از سال ها در کپه ای از درد و انزجار و عقده روی هم تلنبار شده اند
در گوشه ی یک اتاق تاریک، رادیواکتیو شده اند
انگار که معجزه ای رخ داده، روحی در آنها دمیده شده
فرانکشتاین من از پنهان شدن در اتاقش خسته شده
این دیو بی شاخ و دم اخیرا بیش از حد معمول...