Zeynabgol
منتقد از مشهد
- تاریخ ثبت‌نام
- آخرین بازدید
- مشاهده موضوع رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol
آخرین فعالیت فرستادن‌ها درباره کاربران بازدیدکننده از نمایه شما
-
-
Zeynabgol به موضوع در حال تایپ رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol پاسخ داده‌است.موج انفجار، تکه‌ای سنگ بزرگی که پناه دانی و ژونیرا بود جدا کرد. دانی سرش را با گیجی بلند کرد. سر و شانه‌های خاک‌آلود ژونیرا را در پناه... -
Zeynabgol به موضوع نقد و بررسی نقد اولیه رمان خیابان چهاردهم | Zeynabgol پاسخ داده‌است.عزیزم حتما حتماااا درخواست مشاوره بده. حیف این پتانسیله که پیشرفت نکنه:) موفق باشی🎀
-
Zeynabgol به حدیثه خانم نوشته در موضوع نقد و بررسی نقد اولیه رمان خیابان چهاردهم | Zeynabgol با
rose واکنش نشان داد.
سلام خیلی ممنون واقعا نقد خوبی امیدوارم همه نکات در نقد پایانی اصلاح بشه من چون از اول داستان‌هام بر محور دیالوگ بوده شخصیت پردازی و... -
Zeynabgol به موضوع نقد و بررسی نقد اولیه رمان خیابان چهاردهم | Zeynabgol پاسخ داده‌است.به نام نویسنده «کتابٌ مبین» نقد اولیه رمان خیابان چهاردهم - نوشته حدیثه ادهم منتقد: Zeynabgol ارکان اولیه‌ی رمان ۱. عنوان رمان عنوان...
-
Zeynabgol به Gemma نوشته در موضوع نقد و بررسی نقد اولیه رمان خیابان چهاردهم | Zeynabgol با
Like واکنش نشان داد.
با سلام و عرض خسته نباشید. نویسنده‌ی عزیز @حدیثه خانم اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان و داستان‌نویسی نقد گردیده است. منتقد اثر... -
Zeynabgol به موضوع نظارت همراه رمان داستان شای | ناظر : Mitra_Mohamadi پاسخ داده‌است.پارت جدید
-
Zeynabgol به موضوع در حال تایپ رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol پاسخ داده‌است.لاریا پرسید: - ساعت چنده؟ دانی جواب داد: - دو و بیست و پنج دقیقه. - چقدر تا طلوع مونده؟ - تقریبا دو ساعت و نیم. لاریا در حالی که به...
-
Zeynabgol به موضوع در حال تایپ رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol پاسخ داده‌است.ناهار روز بعد در سکوت گذشت. حتی دور هم جمع نشدند. لاریا در سکوت روی تختش غذا خورد. شای در آشپزخانه کنار جایکن ایستاد و اجازه داد جایکن...
-
Zeynabgol به موضوع در حال تایپ رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol پاسخ داده‌است.وقتی لاریا آخرین سوسیس داخل ظرف را برداشت، گرالز در حالی که روغن را از ته‌ریشش می‌زدود، گفت: - باید درباره ماموریت فرداشب حرف بزنیم...
-
به خانه‌ی خود برگشتند همان آپارتمان شصت متری طبقه‌ی سوم، حسین را در تخت جادویی‌اش خواباندند. خود بی‌صدا به اتاق خواب رفتند. سارا لپ‌تاپ...
-
خیابان مدرس خلوت بود. ساعت از یازده گذشته و نور چراغ‌های زردرنگ مثل نوارهایی باریک روی آسفالت افتاده بود. ماشین آرام جلوی خانه‌ای دوطبقه...
-
درود🌹 باید تشکر کنم از شما دوست عزیز به علت اینکه وقت گذاشتی و اثرم رو خوندی و البته به شدت خرسندم عزیزم. همچنین بابت نقد و انرژی...
-
Zeynabgol به موضوع نظارت همراه رمان داستان شای | ناظر : Mitra_Mohamadi پاسخ داده‌است.پارت جدیددد
-
Zeynabgol به موضوع در حال تایپ رمان داستان شای (جلد اول مجموعه جدال حلقه‌ها) | Zeynabgol پاسخ داده‌است.زمان: سه هفته بعد دانی بلند گفت: - یه بار دیگه، شای! محکم‌تر! شای با پشت دست عرق چانه‌اش را پاک کرد. موهای سیاه و بافته‌اش به هم ریخته...
-
Zeynabgol به موضوع اطلاعیه سری جدید صندلی‌داغ| پاییز 1404 پاسخ داده‌است.اعلام آمادگی
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
