آخرین محتوا توسط دالسین

  1. دالسین

    نظارت همراه رمان جمر | ناظر:حدیث خانم

    سلام دو پارت جدید هم امروز گذاشتم🥲 https://forum.cafewriters.xyz/threads/42162/
  2. دالسین

    در حال تایپ رمان جمر | دالسین

    لبخند محوی روی ل*ب‌هایم نشست. محترمانه و سنگین، سرم را اندكى پايين آوردم. - لطف دارين. تمام تلاشمون رو براى بيمارستانمون مى كنم. چشمان سرمد قد نعلبکی شده‌بودند. احتمالاً متوجه تفاوت رفتار استثناییم با افشار شده‌بود و بعد آن‌همه کج‌خلقی، انتظار نداشت آرام و محترم با کسی برخورد کنم. افشار با او که...
  3. دالسین

    در حال تایپ رمان جمر | دالسین

    درد تیزی در شقیقه‌ام پیچید. از همان درد‌هایی که وقتی بیش از حد عصبی می‌شدم، گریبانم را می‌گرفت. اما در چهره‌ام کوچک‌ترین تغییر حالتی ایجاد نشد. چگونه به خودش اجازه‌ می‌داد این‌گونه با یک اتند صحبت کند؟! حتی سرمد که در مقام معاونت بود، تمام مدت ساکت در گوشه‌ای ایستاده‌بود و پراسترس، مدام عرق...
  4. دالسین

    نظارت همراه رمان جمر | ناظر:حدیث خانم

    سلام دو پارت جدید گذاشتم امروز https://forum.cafewriters.xyz/threads/42162/
  5. دالسین

    در حال تایپ رمان جمر | دالسین

    از شنیدن لحنم، صاف‌‌تر ایستاد. شاید از نظر بقیه خنده‌دار و حتی غیرمنطقی بود که معاون بیمارستان، از یک دکتر جوان این‌گونه حساب ببرد. و من حتی هنوز گوشه‌‌چشمی از اخلاق خوبم را نشانش نداده‌بودم. روی پیشانی بلندش و مقابل خط موی عقب رانده‌شده و کم‌پشتش، دانه‌های درشت عرق برق می‌زدند. عصبی سری تکان...
  6. دالسین

    در حال تایپ رمان جمر | دالسین

    ماشین داخل محوطه‌ی بزرگ بیمارستان پیچید و متوقف شد. باران از چند دقیقه‌ قبل شروع به باریدن کرده‌بود و شدت گرفته‌بود. سر و وضعم را مرتب کردم و آماده‌ شدم برای پیاده شدن از ماشین. مشفق فرز‌تر و سریع‌تر از من پیاده شد. در را مجددا برایم گشود و همزمان چتر مشکی رنگ بزرگی پیش رویم گشوده‌شد. چشم‌هایم...
  7. دالسین

    نظارت همراه رمان جمر | ناظر:حدیث خانم

    سلام یادم رفت بگم دیروز چهار پارت گذاشتم نمی‌دونستم روزانه فقط سه پارت میشه گذاشت😕
  8. دالسین

    در حال تایپ رمان جمر | دالسین

    وسایلم را در صندوق عقب جا کرد و حتی در عقب ماشین را در کمال احترام برایم گشود. با طمانینه و جمع کردن پایین پالتوی بلندم، سوار شدم. بوی ادکلن تند افشار، حتی در نبودش هم در فضای چرم‌پوش ماشین گران پیچیده‌بود. بی‌اختیار بینی‌ام را چین انداختم و دستم سمت دکمه‌ی پنجره رفت تا کمی پایین دهمش. هوا مرطوب...
  9. دالسین

    در حال تایپ رمان جمر | دالسین

    **** یک سال قبل اسفند ۱۴۰۱ تهران هواپیما آرام نشست. صدای برخورد چرخ‌هایش با باند مهرآباد، ته دلم را برای لحظه‌ای خالی کرد، اما نوید پایان یک فصل و آغاز فصل تازه‌ای بود. از همان لحظه‌ای که وارد آسمان خاکستری و زمستانی تهران شدیم، شوقی وصف‌ناپذیر در دلم نشسته‌بود. سرم را از پنجره‌ی بخارگرفته‌ی...
  10. دالسین

    در حال تایپ رمان جمر | دالسین

    آن‌چه رهگذران می‌دیدند، زنی سرتاپا سیاه‌پوش و آشفته‌حال که شبیه بی‌خانمان‌هاست، اسیر دست مردی لنگان شده که به زحمت می‌توانست راه برود. زنی که تا ماه قبل صدای پاشنه‌های بلند کفش‌ها و بوی عطر گران‌قیمتش، پیش از خودش حضورش را اعلان می‌کردند. و مردی که معروف بود به استواری و قدم‌های محکمی که...
  11. دالسین

    در حال تایپ رمان جمر | دالسین

    - مامان، ببین! این خانمه مرده! از شنیدن صدا و لحن کودکانه‌ای، چشم‌هایم وحشت‌زده باز شدند. مثل کسی که واقعاً مرده و از مرگ برگشته، با صدایی تیز هوا را به ریه‌هایم کشیدم و یک ضرب از جا پریدم. بدنم روی نیمکت سرد و نم‌گرفته‌ی پارک خشک شده‌بود. نفس‌زنان و با دستپاچگی جیبم را کنترل کردم تا مطمئن شوم...
  12. دالسین

    در حال تایپ رمان جمر | دالسین

    نام اثر: جمر نویسنده: دال.سین ژانر: درام، معمایی، عاشقانه ناظر: @حدیثه خانم خلاصه: گویند او یک مار است، خوش خط‌ و خال، زنی از دل اهواز و بیابان، زیبا و فریبنده، با دستانی شفابخش؛ اما نگاهی که روح را می‌سوزاند…. او را جمر بنامند، اخگری خفته و پنهان در خاکستر سالیان. هیچ‌کس نمی‌داند کی شعله خواهد...
  13. دالسین

    اطلاعیه 📚درخواست تأیید رمان📚

    سلام درخواست تایید رمان
عقب
بالا پایین