آخرین محتوا توسط شاهنشاه

  1. شاهنشاه

    در حال تایپ هر برگ دفترچه اکنون اثر شاهنشاه

    غیر ممکنه این؟ از نظر من که هست. ((خدایا, به یأس بگو رهایمان کند. به خستگی بگو که دست از سرمان بردارد. و به شیطان بگو که ما از آن توییم بر ما امید نبندد..)) چطوری اینو ازش میخوان وقتی اینها خود ما هستیم؟ در درنمون زندگی می کنند نه خارج ما؟
  2. شاهنشاه

    در حال تایپ هر برگ دفترچه اکنون اثر شاهنشاه

    گذشته هیچ وقت بر نمیگرده....... حریص آینده باشیم؟ حسرت الانو بخوریم؟ شاید بخاطر همین بود گفت : امید مصیبت آخرین است.
  3. شاهنشاه

    در حال تایپ هر برگ دفترچه اکنون اثر شاهنشاه

    بعضی وقتا یه ضعف هایی رو در آینده میفهمی که باعث قدرتت شده. یا حتی سودی عظیم که نفهمیده بهت رسیده. این تضاد همون yin and yang توی آسیای شرقی رو بدرستی نشون میده. راحت ترین مثالشم اینه که آدم بخاطر نداشته هاش انگیزه حرکت خواستن و گرفتن میگیره. یعنی ضعفش باعث قدرت حرکتش شد. فارغ ازین مثال...
  4. شاهنشاه

    در حال تایپ هر برگ دفترچه اکنون اثر شاهنشاه

    هر کاری کنی انگار آخرش به فشار ختم میشه. چه درس زیاد بخونی. چه کار زیاد بکنی. چه کار مفید یا نامفید بکنی. چه بازی زیاد بکنی. چه زیاد خوش بگذرونی. چه همیشه تو استرس پیشرفت باشی. چه حتی مدام دنبال رشد فردی باشی. فرقی نمیکنه.... همش نهایتا به یچیز ختم میشه انگار خستگی و فشار چه خوش گفت : آدم...
  5. شاهنشاه

    در حال تایپ هر برگ دفترچه اکنون اثر شاهنشاه

    همشون رفتن همه یوقتایی فکر میکنم خیلی از اینترنایی که میشناختم رفتن و دیگه نمیبینمشون. فرقیم نمیکنه چجوری بودن. مثلا یکیشون خیلی آروم و سنتی و ساده بود و کلا یه حرف بهم زد که حتما استیجری رو بخون وگرنه پشیمون میشی و در مابقی موارد خیلی وارد بحث نمیشد و کلا هیچی نمی‌گفت حتی سوالای مربوط به درس...
  6. شاهنشاه

    در حال تایپ هر برگ دفترچه اکنون اثر شاهنشاه

    بدون شک اولین حرفی که بعد همه این مدت شنیدم که بتونه ذهنمو به یه دیواری یا یک لنگری وصل کنه. خواهر صرفا یک ادم صمیمی و نزدیک نیست یه سرمایه که اگه غافل بشی عمری دراز رو از دست دادی. اخ فارغ از این همه عمر و سرمایه چه خوب میشد اگه پیش هم بودیم..... یاد گذشته و خوشی و امنیت و همه اینها نه فقط عمر
  7. شاهنشاه

    در حال تایپ هر برگ دفترچه اکنون اثر شاهنشاه

    یه چیز جالبی که هست صد در صد اینکه که رفاقتای خیلی قدیمی تا وقتی هر دو بخوان هیچ وقت کم رنگ نمیشه حتی با روز ها و کیلومتر ها فاصله ها حج میتی هیچ وقت.
  8. شاهنشاه

    در حال تایپ هر برگ دفترچه اکنون اثر شاهنشاه

    اولین آهنگی که تو اتاق عمل گذاشته بودن اولین روز هوشبری این آهنگ بود که تاحالا تو عمرم نشنیده بودم. چرا برای شروع اومدن به کاشون این سرباز این آهنگو ازم خواست بذارم و چرا به این فاصله کم دوباره پخش میشه برام؟ آیا ارتباطی وجود داره؟ یا ذهن انسان که فقط اینارو بهم ربط میده؟ و هیچ ارتباط منطقی وجود...
  9. شاهنشاه

    در حال تایپ هر برگ دفترچه اکنون اثر شاهنشاه

    تو ترمینال یه سرباز کنارم نشست. گوشیشو که ازین دکمه ای قدیمیا بود در آورد بم نشون داد گفت داداش میشه یه آهنگ برام بذاری با صدای بلند من با گوشیم نمیتونم. منم گفتم باشه تو ترمینال این آهنگو براش با صدای بلند پلی کردم. اولش با یه صدای قوی ازم خواست. جوری که احساس میکردی که انگار فک می کنه یه...
  10. شاهنشاه

    در حال تایپ هر برگ دفترچه اکنون اثر شاهنشاه

    دارم سعی می کنم بیخودی معنا درست نکنم چون از حقیقت لحظه آدمو دور میکنه: با کاک عرفان رفتم MMA. خیلی باحال بود. بدنم درد میکنه. خوش گذشت.
  11. شاهنشاه

    هر برگ دفترچه اکنون، آشپز

    امشب با امیر( شربتی) و کاک عرفان رفتیم کافه دیت. بسیار بسیار شب جدیدی بود. عرفان ناموسا از کجا پیدا کردی اینجارو خیلی عالی بود باریکلا. 👌 تجربه بسیار منحصر به فرد و جدیدی بود و صرفا از روی توجهم بهم رسید. وگرنه قبلا هم دیده بودم این اتفاق رو ولی چون دقت نکرده بودم از وجدش هم غافل بودم. چقدر...
  12. شاهنشاه

    در حال تایپ هر برگ دفترچه اکنون اثر شاهنشاه

    نام دلنوشته: هر برگ دفترچه اکنون دل‌نویس: شاهنشاه ژانر: اجتماعی دیباچه: از وقتی فهمیدم باید ارزو کنم زندگیم خیلی بیشتر رنگ گرفته. فکر کنم همه باید اینو بدونن، شبیه رسالت اجتماعی می‌مونه گفتن این ارزو کردن. شهری رو تصور می‌کنم که ارزوهاش ستاره‌های سقفشو می‌سازن. جالب اینجاست انقدر اسمون بزرگه که...
عقب
بالا پایین