آخرین محتوا توسط یسنا

  1. ی

    کارگاه آموزش هنری (طراحی و نقاشی)

    با سلام و اعلام آمادگی طراحی و نقاشی رئالیسم
  2. ی

    ??تولدت مبارک گل دخترم ??

    سلام از همتون ممنونم عزیزای دل?????
  3. ی

    در حال تایپ وان شات بوی تلخ بادام| یسنا کاربر انجمن کافه نویسندگان

    عنوان وان‌شات: بوی بادام تلخ ژانر: تراژدی برگرفته از: رمان عشق سال‌های وبا نویسنده وان‌شات: یسنا توضیحات: عشق سالهای وبا رمانی به قلم گابریل گارسیا مارکز است که بر اساس آن فیلمی به همین نام در سال۲۰۰۷ ساخته شد. رمان همانند حلقه‌ای بزرگ است که حلقه‌های کوچک‌تری را در بر دارد با خواندن یک ماجرا...
  4. ی

    در حال تایپ وان شات بوی تلخ بادام| یسنا کاربر انجمن کافه نویسندگان

    اجتناب ناپذیر بود. ناخودآگاه بوی بادام تلخ، خاطره عشق نافرجام را به یادش آورد. دکتر خوونال اوربینو، به محض وارد شدن به خانه تاریکی که هوای مرطوب و سنگین داشت، متوجه این بو شد. از او خواسته بودند به منظور انجام تحقیقات لازم در خصوص یک پرونده‌ی قتل در اولین فرصت ممکن خود را به آنجا برساند؛ موضوعی...
  5. ی

    [یسنا] دومین دوره کارگاه آموزشی دلنوشته نویسی

    یادش بخیر، آن زمان حتی گل‌های قرمزِ، چادر نماز مادربزرگ هم بوی خوش می‌داد؛ گل‌های کوچک و بزرگی که بوی‌شان تو را به سمت چادر می‌کشاند و باعث می‌شد به آن پارچه‌‌ی سفید چنگ بزنی و مشامت را از عطر گل‌هایش سیراب کنی! اما اکنون گل‌های طبیعی درون گل‌ فروشی‌ها دیگر بویی ندارند درست مثل مردمان این زمان.
  6. ی

    [یسنا] دومین دوره کارگاه آموزشی دلنوشته نویسی

    نه! دنیا سمت من نیا، نه تاریکی شب‌هایت را می‌خواهم، نه روشنایی روزهایت را! نه سرسبزی جهانت را می‌خواهم، نه مردمان دل سنگت را! نه طلوعت را می‌خواهم، نه غروبت را! مگر حلقه‌ی بدبختی‌هایی را که بر استخوانم زدی نمی‌بینی، استخوانی که پوست با مهر او را در آغو*ش گرفته و نمی‌داند بود و نبودش برایم فرقی...
  7. ی

    [یسنا] دومین دوره کارگاه آموزشی دلنوشته نویسی

    امروز می‌خواهم برایت قصه بگویم! قصه‌ای که از نان شب هم واجب‌تر است. قصه‌ای که هر نفر بر روی این کره خاکی، یک تعبیر و توصیف از آن دارد. قصه‌ای که چون سیاوش تو را به آتش می‌افکند، اما سرانجام بدون کوچک‌ترین اثری از سوختگی با لباسی سفید تو را به همگان نشان می‌دهد. قصه‌ای که حاضری در راهش، شربت...
  8. ی

    [یسنا] دومین دوره کارگاه آموزشی دلنوشته نویسی

    روشناییِ روز‌هایم را به تاریکی شب‌هایت، دستان گرمم را به سرمای وجودت؛ لبخند‌های دروغینم را به اشک‌های واقعی‌ات، فریادهای عاشقانه‌ام را به ل*ب‌های بی‌حرکتت، بهارم را به پاییزت، اصلاً تمام داشته‌هایم را به تمام نداشته‌هایت ترجیح می‌دهم تا لحظه‌ای در هوایی که تو نفس می‌کشید ریه‌هایم را سیراب کنم؛...
  9. ی

    [یسنا] دومین دوره کارگاه آموزشی دلنوشته نویسی

    پیر نشده‌ام اما دود غلیظی از من بلند شده، منشأ این دود آتشی است که چوب‌هایش از جنس خاطرات است؛ همان‌هایی که تو با شوق برایم تعریف می‌کنی و من هر چه می‌گردم نمی‌توانم ردپایی از آن‌ها را در وجودم پیدا کنم! هر بار از تو می‌پرسم کیستی و می‌گویی دخترت، به این فکر می‌کنم گرچه رستم نبودم ولی ای کاش...
  10. ی

    [یسنا] دومین دوره کارگاه آموزشی دلنوشته نویسی

    کودکیم با: فرفره‌هایی که با فوت‌هایم نمی‌چرخید، بادبادک‌هایی که رنگ آسمان را ندید، حبابی که در دایره بین شست و اشاره بیرون نیامد، پلاستیک‌هایی که به جای بادکنک‌های رنگی نفس‌هایم را در خود حبس کرد، نقاشی‌های بی‌رنگ، غمی که زمستان می‌خوابید و درست روز تحویل سال از خواب بیدار می‌شد، حرف زدن‌های...
  11. ی

    [یسنا] دومین دوره کارگاه آموزشی دلنوشته نویسی

    هنوز هم فکر می‌کنی آسمان بالای سرت آبی‌ست؟! حرفم را باور نداری؟! باشد، اصلاً خودت سرت را بالا بگیر و نگاه کن آن وقت می‌فهمی! نه! تو درست ندیدی آسمان دیگر آبی نیست سیاه شده، سیاه‌تر از ذغال. باشد، باور نکن فقط صبر کن و ببین! ببخشید خانم، آسمان چه رنگی‌ست؟ آقا، آسمان چه رنگی‌ست؟ پدر جان، آسمان چه...
عقب
بالا پایین