عزیزم متاسفم بابت تجربههای سختی که داشتی❤️
وضع من در این حد افتضاح نیست شاید به قول دوستان با حرف حل بشه
مشکل من اینه انقدری این قضایا رو برای خودم پررنگ کردم مادرشوهرم حرف میزنه روانم بهم میریزه با اینکه بنده خدا کاری هم آن چنان با من نداره : )
خدا بهت صبر بده
من بچه بودم عروس این خانواده شدم، نه که الان بزرگ شدما نه😃
ولی چون بچه بودم و مامانم میگفت حق نداری سرتو بالا بگیری جواب بدی، من هیچوقت نتونستم اونجوری که باید از حق خودم دفاع کنم. همسرمم چون پدرشون فوت کردن زیادی حق رو به مادرش میده، خلاصه مجبورم بسازم.
یکی دوبارم گله کردم دیدم...
میخوام بدونم من حق دارم یا نه؟
یه مسئلهای هست دوستان راستش حس میکنم خیلی پیش پا افتادست و خجالت میکشم بگم
ولی واقعاً رو مخمه
مادرشوهرم اصلا احترام منو نگه نمیداره. من به هرحال عروس اون خانوادم یک فرد غریبم تو جمعشون.
برای مثال: من و همسرم و دوتا بردارشوهرام سر سفره بودیم غذا یه غذای محلی بود...
مشهد که میگیرن بقیه جاها رو نمیدونم
البته دو ماه پیش مامانم عموش فوت کرده بود اومده بود تهران میگفت سوم و هفتم و چهلمو تو یه بار دادن😃
کار خوبیه ها، خرج الکی رو دست صاحب عزا نیس
این خواهرشوهر بزرگم خیلی رو اعصابمه
خیلی دلم میخواست جوابشو بدم هی کنترل کردم خودمو
خودش یه جایی زندگی میکنه سگو بزنی نمیره اونجا😐 لا اله الا الله
هی میخوام هیچی نگم
زنیکه بیشعور روانی
فرش آشپزخونه ما یه جوریه تو سرامیک سر نمیخوره
میگه اینا به درد نمیخوره حالا خودش تو آشپزخونش روفرشی پهنه
هیچی...
وای متنفرم از کسایی که نظرِ اضافی میدن
هی میگه لامپاتو خاموش کن
من باز چیزی نمیگم هی میشمره میگه فلان قدر روشنه پول برق میاد گناه داره
بابا ول کن دیگه پولشو تو که نمیدی زن
یا اومده میگه گرمه بخاری رو کلا بذار رو شمعک
خب من کلا رو لرز و ویبرهام
اونم سریع رفته خاموش کرده
ای خدا😭
ترکیب ویفر و رانی چرا تلخ بودFight2 حالم بهم خورد سر صبحی
+
کی پاشه ناهار بذاره ای خداRedeye
دیشب سه بار پاشد دستشو گذاشت رو پیشونیم ببینه تب دارم یا نه. این بشر چرا انقد همه چیزو بزرگ میکنهWall