آخرین محتوا توسط Melika Nasirian

  1. M

    صندلی داغ سری هفتم صندلی داغ با حضور مدیر ارشد | Dawshtm

    می‌بخشیم؟ 8. Gif می‌بخشیم؟:ROFLMAO: می‌بخشیم؟Hanghe. Gif چرا اینقدر شاخ شدی؟:| تو پشت سرم گفته بودی ملیکا نامرده، بعد چرا الان میگی اسمت رو نمیدونم؟S1905. Gif چرا اینجا رو برای فعالیت انتخاب کردی؟ چه رنگ اینجا رو دوست داری بگیری؟ یه متن بن اینجا هم برام بگو دیگران هم فیض ببرن اگر خواستی یه روز...
  2. M

    آواتار |تگ کن و آواتار پیشنهاد بده|

    @Dawshmi @Dawshtm 8. Gif
  3. M

    دلنوشته دفترچه خاطرات فاطیماگل | ملیکا نصیریان کاربر انجمن کافه نویسندگان

    دلنوشته دفترچه خاطرات فاطما گل از ملیکا نصیریان انجمن کافه نویسندگان | کافه نویسندگان بسم‌الله نام اثر: دفترچه خاطرات فاطیماگل نام نویسنده: ملیکا نصیریان ویراستار: @D A N I ژانر: عاشقانه، تراژدی سطح اثر : فاقد تگ مقدمه: دیر یا زود باید قلم به دست می‌گرفتم و برای تو می‌نوشتم؛ دیر یا زود... من،...
  4. M

    دلنوشته دفترچه خاطرات فاطیماگل | ملیکا نصیریان کاربر انجمن کافه نویسندگان

    انجمن کافه نویسندگان | دانلود رمان ایرانی شروع حال که شروع را می‌نویسم، هیچ پایانی در نظرم نیست. داستان، خود پایان را رقم خواهد زد! تقلا برای دوست داشته شدن را بی‌فایده پنداشتی؛ همین‌طور هم بود. فاطیما گل قصه‌ام، تقلا بی‌فایده بود! عاشق بودی؟ درک می‌کنم. اصلاً چه کسی است که عشق را درک نکند؟ این...
  5. M

    دلنوشته دفترچه خاطرات فاطیماگل | ملیکا نصیریان کاربر انجمن کافه نویسندگان

    می‌گفتی منتظر به درب خانه‌ای چشم می‌دوختی که درِ خانه‌ی امیدت بود! چه کسی منعت کرد؟ همان علتی که علل فاصله‌ها شد؟ اگر عاشق نبوده‌ای، اگر دوست نمی‌داشتی؛ آدم هر آن چه نخواهند را باید در این دنیا بپذیرند و آن‌چه می‌خواهی مطعلق به تو نیست! همان‌طور که تو در دل‌خوش کردن به او مقهور شده‌ای، عاشق‌های...
  6. M

    دلنوشته دفترچه خاطرات فاطیماگل | ملیکا نصیریان کاربر انجمن کافه نویسندگان

    انجمن کافه نویسندگان |کافه رایترز نمی‌دانم... نمی‌دانم این چه طلسمی است در دیار دلدادگان که هر آن‌که عاشق شود؛ باید با درد عشق آشنا شود؟ فاطیما گل قصه‌ام، فرقی ندارد پایان این قصه خوش باشد یا نه؛ غمِ اندکی تو را فرا خواهد گرفت! شاید هم غمی عظیم و ابدی، که تو با حسرت‌هایت گرفتار‌اش خواهی شد... .
  7. M

    دلنوشته دفترچه خاطرات فاطیماگل | ملیکا نصیریان کاربر انجمن کافه نویسندگان

    انجمن کافه نویسندگان | دانلود رمان روزی از خواب برخاستی و دیدی، آن‌چه در خواب و در کابوس می‌دیدی! به سویِ کوه‌ها روانه شدی... . فریادت در دل، قلبت را به لرزه واداشت و به ناگه شکست آن قلب بی‌تاب! حال دِگر از همیشه تنهاتر است، فاطیما گل قصه‌ام... . حال او مانده است با بغضی که با اجبار‌های روزگار،...
  8. M

    دلنوشته دفترچه خاطرات فاطیماگل | ملیکا نصیریان کاربر انجمن کافه نویسندگان

    انجمن کافه نویسندگان | کافه رایترز در انتظار کدامین اتفاق به سر می‌بری تو که این‌گونه امیدواری فاطیما گل قصه‌ام! واقعاً ما جزو همان‌هایی بودیم که نباید از مادر زاده می‌شدیم! شدیم که چه؟ حالا... حالا نمی‌دانم کدام یک از غم‌هایت را بگویم که پس از تولدت، بزرگ شدن و تنهایی و دردهایی که با آن دست و...
  9. M

    دلنوشته دفترچه خاطرات فاطیماگل | ملیکا نصیریان کاربر انجمن کافه نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | دانلود رمان ایرانی از من خواستی برایت بنویسم. کاش قبل از من خود این قلم را برای التیام دردهایت به دست می‌گرفتی! می‌نوشتی... درد دارد حتی نوشتن از دردی که شاید تو را به گریه وادارد! من در تنهایی و گریستن‌هایم، نوشتم... . کاش تو هم پیش از این‌ها می‌نوشتی! نوشته‌های من، برای...
  10. M

    دلنوشته دفترچه خاطرات فاطیماگل | ملیکا نصیریان کاربر انجمن کافه نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان شبی در زیر آسمان و در برابر نگاه چشمک‌زن ستارگان، فاطیما گل گفت زِ حسرت‌هایش... . من باید حالا هر آن‌چه شنیدم را بنویسم؟ نه، نمی‌توانم! درد داشت گفته‌‌هایش، حسرت دوست داشته شدن‌هایش... . درد دارد عاشق باشی و بزنی دست به انکار دل و اجباری برای پیوند با دیگری!
  11. M

    دلنوشته دفترچه خاطرات فاطیماگل | ملیکا نصیریان کاربر انجمن کافه نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان هنوز هم نفهمیده‌ام، چطور فردی می‌تواند چنان بی‌رحمانه تو را پس بزند و نگاه عاشق شهلایت را نادیده بگیرد! تو نمادی از زیبایی درون و بیرونت هستی، شک نکن! آن‌که تو را نخواست و سراغ دیگری رفت را فراموش کن... . او گَر فراموشکار هم شده باشد، روزی به یاد خواهد آورد،...
  12. M

    دلنوشته دفترچه خاطرات فاطیماگل | ملیکا نصیریان کاربر انجمن کافه نویسندگان

    دلنوشته دفترچه خاطرات فاطما گل از ملیکا نصیریان انجمن کافه نویسندگان | کافه رایترز تو شادی و این یک ادعا نیست! تو بر روی غم، نقابی از شادی نهادی. می‌دانم، چهره‌های غمگین خریداری ندارند... . می‌دانم غم تو را از درون، زیر همان نقاب خفه کننده و آزاردهنده؛ پیر کرده‌ است فاطیما گل، می‌دانم! چه کسی...
  13. M

    دلنوشته دفترچه خاطرات فاطیماگل | ملیکا نصیریان کاربر انجمن کافه نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان در لابه‌لای کارهای روزانه‌اش، وقتی حیاط خانه را جارو می‌زند، چای را با قندهای سفید ریز و درشت که اصلاً حواسش به هیچ چیز در پیرامونش از جمله همان قنده‌های مکعبی شکل نیست، مقابل مادر می‌نهد؛ یا غذایی خوشمزه برای اهل خانه تدارک می‌بیند؛ در میان همین کارها، فکر...
عقب
بالا پایین