درخواست شما رد شد!
دلنویس عزیز اثر شما در دست نقد و بررسی است و نیازی نیست برای بار دوم درخواست دهید.
بهزودی در تاپیک نقد تگ خواهید شد.
از صبر و شکیبایی شما سپاسگزاریم.
مدیریت تالار نقد
او کلافه میشود، شانههایش کمی بالا میرود و با اخمی نیمهجدی میگوید:
- محض رضای خدا یه روز این سوالو نپرس!
نگاهش را از روی گلها برمیگرداند و من بدون توقف ادامه میدهم:
- دیشب جلوی چشمای خودت با معشوق خیالیش رفت تو اتاق و در رو بست.
عرفان مکثی میکند، نگاهش به گلها برمیگردد و آرام...
***
فصل چهارم: گورستان پیوندها
صدای رعد و برق از پشت پنجرههای اتاق، همانند چکشی سنگین بر سرم فرود میآید و مرا از عالم خواب بیرون میکشد. پلکهایم هنوز سنگیناند و حس میکنم هر لحظه ممکن است دوباره فرو بروم در لایههای عمیق خواب، اما سنگینی شانههایم به من یادآوری میکند که دیگر نمیتوانم بر...
مدتی طولانی به آن زل میزنم. قلبم تندتر میزند. میدانم اگر فشارش دهم، عرفان در چند ثانیه اینجا خواهد بود. حضورش مثل سایهای سنگین همیشه آویزانم بوده و حالا همین یک دکمه کافیست تا دوباره او را احضار کنم.
انگشت اشارهام بیاختیار روی آن مینشیند. کمی فشار میدهم اما نه آنقدر که صدایی تولید کند...
سرم را پایین میاندازم و از آشپزخانه بیرون میزنم. بیرون زدن معمولی نه… بنده فرار میکنم؛ چرا که قدمهایم آنقدر شتاب دارند که به دویدن میمانند. پلهها مقابلم قد میکشند و در همان اولین قدم، پایم روی شیشه میلغزد و نزدیک است سقوط کنم. قلبم فرو میریزد اما خودم را جمعوجور میکنم.
اصلاً چه...
عرفان یک شات برای خودش میریزد. لیوان کوچک را بالا میگیرد و بیتأمل در یک نفس سر میکشد. صدای کوبیدهشدن شات روی اپن سفید، مثل شکستن یک تکه استخوان در فضا میپیچد. میگوید:
- باید بستریش کنم.
دستهایم را دور خودم حلقه میکنم، گویی بخواهم خودم را از سرمایی نامرئی حفظ کنم. با صدایی لرزان...
آدونیس قدمی به جلو برمیدارد، شانههایش کمی خمیده، انگار دستی نامرئی را میگیرد. با صدای آرام و جدی میگوید:
- اگه مشکلی نیست... من و ونسا بریم طبقهی بالا.
عرفان لحظهای مکث میکند، نگاهی کوتاه به فضای خالی کنار آدونیس میاندازد و بعد سری تکان میدهد.
- هیچ مشکلی نیست.
زیر ل*ب، به زبانی غریب،...
منتقد ادبی برتر ماه شهریور
با افتخار اعلام میکنیم که عنوان منتقد ادبی برتر ماه شهریور به @Chaos تعلق میگیرد؛ کسی که با نگاه دقیق و قلمی مسئولانه، دلنوشتهها و داستانکهای انجمن را نهتنها خوانده، بلکه با نقدهای هوشمندانهاش جانی تازه به آنها بخشیدهاست.
نقدهای او با ویژگیهایی چون ساختار...
✧ به نام قلم ✧
در این تاپیک، هر ماه به بررسی فعالیتهای منتقدان انجمن میپردازیم تا در نهایت منتقد برتر ماه را معرفی کنیم. هدف از این کار، هم قدردانی از منتقدانیست که با دقت و نگاه مسئولانه به نقد آثار میپردازند و هم، ایجاد انگیزه برای ارتقای سطح کیفی نقدها.
فرایند انتخاب به این شکل است که...
عرفان با حرکتی محکم درِ جلویی را باز میکند و پشت فرمان مینشیند. من با تردید دستگیرهی در کناری را میگیرم، حس میکنم انگار فلزی یخزده پوستم را میسوزاند. کنار عرفان مینشینم و آدونیس بیهیچ حرفی صندلی عقب را برای خودش انتخاب میکند.
در لحظهای کوتاه، نگاه نیمهخندانش در آینهی وسط با چشمهایم...
سپس آدونیس با قدمهایی تند و هیجانزده به سمت ما بازمیگردد. گونههایش گل انداخته و برق عجیبی در چشمهایش میدرخشد. دستش را با اصراری کودکانه به کنار خود میگیرد و انگار که چیزی را معرفی کند، با لبخندی بزرگ میگوید:
- پیوند... ایشون ونساست.
نفسم در سینه گیر میکند. نگاهم بیاختیار به همان...