آخرین محتوا توسط ناریا؛

  1. ناریا؛

    اطلاعیه | درخواست نقد دلنوشته |

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/%D8%AF%D9%84%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%BA%D8%A8%D8%B7%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%D9%85%D8%B0%D8%A8%D9%88%D8%AD-%D9%85%D8%A7%D8%A6%D8%AF%D9%87-%DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C.38520/post-312494 سلام درخواست نقد
  2. ناریا؛

    در حال تایپ دلنوشته غبطه‌ی مذبوح | مائده یاری

    خشت‌های پیشین، آشکاراترین آماج عاشقانه‌هایم را به قالی کشیدم و اینک در رج‌های پایانی، ستایش کدام جزء از وجودت را ببافم که این قالی لایق مفروش کردن خانه‌ی دلت باشد؟ در دشت موهایت قدم زدم، عسل چشمانت را نوشیدم، نفس‌هایت را نفس کشیدم، از یاقوت لبانت خاتم ساختم، نبات لبخندت را چشیدم، همراه شریانت...
  3. ناریا؛

    دومین دوره تیم کتابخوان | مرداد ماه 1403

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/%D8%AF%D9%84%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%BA%D8%A8%D8%B7%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%D9%85%D8%B0%D8%A8%D9%88%D8%AD-%D9%85%D8%A7%D8%A6%D8%AF%D9%87-%DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C.38520/post-312494 صاحب اثر
  4. ناریا؛

    در حال تایپ دلنوشته غبطه‌ی مذبوح | مائده یاری

    دلم می‌خواهد از شیرینی چشمانت برای ل*ب‌هایم معجونی ابدی با چاشنی حیات بسازم و کام تلخم از مشقت‌های زندگانی را به قند لبانت مهمان کنم؛ لبانم را به رقص طنازانه‌ای در بزم شریان ساکن در بطن گلویت بکشانم و سیب کوچک جاده‌ی نفس‌هایت را به این پایکوبی دعوت کنم؛ طعم دانه انار کوچک روی ترقوه‌ات تا گلویم...
  5. ناریا؛

    در حال تایپ دلنوشته غبطه‌ی مذبوح | مائده یاری

    معبد آمالم، مقصود ستایشم، پرستوی شادمانی‌ام، قاصدک شادکامی‌ام، صور سبک‌بالی‌ام، سِحر لبخندم، سِرّ طاقتم... . می‌توانم تا سحرگاه، محبوس در آغوشت، در حالی که چشمانم را به نگاهت تکیه داده‌ام و جویبار علاقه‌ام از قلبم تا پشت پلک‌هایت جاری‌ست، دور قلبت از شعر عشق پیله ببافم و ابریشم نرمش را روی...
  6. ناریا؛

    در حال تایپ دلنوشته غبطه‌ی مذبوح | مائده یاری

    تو را مأمن امنم می‌نامم و تو پشت افق‌های این دو کلمه بخوان که دیار مأوا، دیوار پناه و حصار امنیت، مخلوق چشمان تو اند. بخوان آرام شانه‌های من از سایه‌ی تو جاری می‌شود و نسیم خنک آسایش از شاخ و برگ درخت تنومند وجودت است که وزیدن می‌گیرد. می‌دانی؟ در کنار توست که دخترک پنهان شده در گوشه‌ی قلبم...
  7. ناریا؛

    در حال تایپ دلنوشته غبطه‌ی مذبوح | مائده یاری

    گاهی به صدایت فکر می‌کنم، به ریز و بم آن، فراز و فرودش، طرز ادای کلماتت و ته‌لهجه‌ی شیرینی که نت پایانی‌اش دارد. به صدایت می‌اندیشم اما گوش‌هایم نوازش هیچ نسیمی بر حریر خانه‌شان را لم*س نمی‌کنند چرا که هیچ نوایی نیست که نشانی از ساز گلویت داشته باشد. نت به نت موسیقی‌ای که حنجره‌ی تو می‌نوازد از...
  8. ناریا؛

    در حال تایپ دلنوشته غبطه‌ی مذبوح | مائده یاری

    آخرین‌بارها همیشه قسمتی از جان را می‌کنند و همراه خود به قعر می‌برند، مانند آخرین نفس یک مریض، آخرین خنده‌ی یک عزیز، آخرین باران پاییز و عجیب مزه‌ی زهر می‌دهد حکایت آخرین‌ها... . آخرین باری که عمیقا دوستت دارم را بر لبانم بوسه کردی کی بود؟ نمی‌دانم ولی اگر می‌دانستم آخرین‌بار است جانم را به...
  9. ناریا؛

    در حال تایپ دلنوشته غبطه‌ی مذبوح | مائده یاری

    می‌دانی؟ دلتنگ که می‌شوم دست خودم را می‌گیرم و به سرزمین چشم‌هایم کوچ می‌کنم؛ او در مقام میزبانی اشک را برایم جاری می‌سازد و من در مقام مهمان، درآغوشش می‌گیرم، آخر می‌دانم ناقوس گریه که به صدا درمی‌آید بی‌پناه‌تر از همیشه سرگردان یک شانه برای غصه‌هایش می‌شود. چشم‌هایم حرف‌ها برای گفتن دارند،...
  10. ناریا؛

    در حال تایپ دلنوشته غبطه‌ی مذبوح | مائده یاری

    آفتاب همیشه برایم دور بود، قابل احترام و آن‌قدر پرعظمت و مقدس که هیچ‌گاه نمی‌توانستم کسی را هم‌ترازش خطاب کنم؛ و حالا، من خورشید را در آغو*ش خود دارم و دو تیله‌ی مِهرتر از خورشید، درخشان‌تر و سوزان‌تر از او در آسمان قلبم حکم می‌رانند و می‌دانم آن‌قدر در من و روحم رسوخ کرده‌اند که هرگز غروب...
  11. ناریا؛

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    سلام درخواست جلد برای دلنوشته غبطه‌ی مذبوح https://forum.cafewriters.xyz/threads/%D8%AF%D9%84%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%BA%D8%A8%D8%B7%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%D9%85%D8%B0%D8%A8%D9%88%D8%AD-%D9%85%D8%A7%D8%A6%D8%AF%D9%87-%DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C.38520/post-312494 نویسنده: مائده یاری
  12. ناریا؛

    در حال تایپ دلنوشته غبطه‌ی مذبوح | مائده یاری

    شبی با مادرم گفتم؛ درد یاران قلم به استخوان نمی‌رسد، به قلم می‌رسد و امشب رنج من ناله‌ی الدخیل را به گوش قلم زمزمه می‌کند از دلتنگی برای کوچک‌ترین و امن‌ترین خانه‌ای که هرگز طعم زندگی در آن را نچشیده‌ام! دلم تنگ است برای گرفتار شدن میان پیچک بازوانت، برای غرق شدن در هرم تنت، برای سر گذاشتن بر...
  13. ناریا؛

    در حال تایپ دلنوشته غبطه‌ی مذبوح | مائده یاری

    بامداد که بر در حلقه می‌زند، کلمات و حرف‌ها به صف می‌شوند برای رقصیدن دست به دست قلم بر روی دشت سفید کاغذ... لکن امشب؟ امشب حزن این کلبه‌ی احزان درون سینه‌ام، از بلندای کلمات مرتفع‌ترست و از ژرفای حرف‌ها عمیق‌تر. گمانم این درد را فقط مرگ دواست و من تا دمیدن طلوع مرگ، محکومم به زیستن با حفره‌ی...
  14. ناریا؛

    در حال تایپ دلنوشته غبطه‌ی مذبوح | مائده یاری

    امشب در خیابانی مه‌زده با خیالت قدم زدم، زیر چتر باران رقصیدیم و تنمان بوی ابر گرفت و آواز رعدش پس‌زمینه‌ی سمفونی خنده‌هایمان شد. در کافه‌ی چوبینی قهوه نوشیدیم و تو برایم صحبت کردی و من دوباره و دوباره حلاوت دلی‌بال چشمانت را نفس کشیدم. دم... کاش میشد خنده‌هایت را بوسید؛ بازدم... کاش می‌توانستم...
  15. ناریا؛

    در حال تایپ دلنوشته غبطه‌ی مذبوح | مائده یاری

    نواختم؛ با همان عمیق‌ترین احساسم... و خواستم که برایم بنویسی، آن‌چه را که میان من و تو جاری‌ست. خواستم باور کنی که من می‌دانم و می‌شناسم نت به نت موسیقی قلمت را، چرا که قلبم نقشه‌ی مرزهای روحت را از بر است؛ اما... عجزم را برایت به کلمه کشیدم که اما دارد این از بر بودن و گاهی، فقط گاهی، زور...
عقب
بالا پایین