نیم نگاهی به شکوهمند انداختم، با چشمانی سرد که کمی تعجب در داخلشان دو دو میزد؛ خیره ام بود که گفتم:
- براتون توضیح میدم.
سپس از مرد تشکر کردم و جلوتر از او از درب خروجی، بیرون رفتم؛ نزدیک ماشین شدم، درب را برای او باز گذاشتم و سوار شدم؛ درب ماشین را که بستم با صدای عصبی او مواجه شدم:
میشه بگی...
مقابل آینه ایستادم؛ وقتی یقه کت را مرتب میکردم؛ مرد لفاظی که روز استخدام او را دیده بودم پشتم قرار گرفت و دست به سینه از آینه خیرهام شد، نگاهم را از آینه گرفتم و مقابلش ایستادم؛ نگاهی به سر تا پایم انداخت و با لبخندی کشدار ل*ب زد:
مثل همیشه خوشتیپ و جذاب.
ممنونم.
ببین معین جان رز به شدت آن...
چشمان زن در پی یافتن حقیقتی به سمتم پرتاب شد؛ بدنم را در آغو*ش گرفته، سرما در تمام تنم رسوخ کرده و عذابم میداد؛ تنها توانستم بگویم:
- رویا کجاست؟!
زن پوزخندی زد و از جای برخاست؛ دستانش را به صورت دست به سینه در هم کرد و پشت پنجره ایستاد؛ نفسی سخت از جان بیرون داد، تنها ل*ب زد:
- رویا؟! همهاش...
مقابل زن نشسته و این بار چندمی بود که او را دیده بودم؛ کت کوتاه بافتنی سفید و شلوار کوتاه طوسی پوشیده بود؛ روسری سفید و طوسی را با عینک دور سفیدش ست کرده بود، بوی عطر شیرینش بینیام را میآزرد؛ پوشه سبز کاغذی را روی میز گذاشت و از بالای عینک درشت روی صورتش خیرهام شد؛ لبخندی زد و گفت:
شنیده...
بام تهران از این ارتفاع تماشایی است حتی اگر چراغ خانهای از سوختن اهل خانه روشن است یا شاید این روشنی از داغ دل مادری نشأت میگیرد؛ سیگار را از گوشه لبم برداشتم؛ پوف سنگینش را بیرون دادم و نفسی عمیق کشیدم؛ صدای قدمهای زنی و سپس متوقف شدنش کنارم من را به سمت خود معطوف کرد؛ نیم نگاهی حوالهاش...
ارکان نقد اولیهی رمان:
۱. عنوان رمان
آپارتمان ۵۲
از عنوان بر میآید که در آپارتمانی که احیانا شماره ۵۲ هست قراره اتفاقی بیفتد، این اتفاق که دو آدم قرار است در این آپارتمان به نوعی با هم در ارتباط باشند حالا یا ارتباط کلامی یا با سکوت با یکدیگر مچ بشوند نوعی سوال در ذهن ایجاد میشود خب حالا که...