آخرین محتوا توسط !!AMINKHAN!!

محو چشمان تو بودم که به دام افتادم

بوده اند افراد بسیاری به اطرافم ،ولی ازمیان آن همه،تنهادلم بیمارتوست

به تغییر یهویی رفتار آدما Mood

پلک بگشای که آغازِ من و جانِ منی

Mood

صدای اگزوز موقع گازدادن

چرخ خیاطی به موتور هندا هم میخوره

بله حتما حاضری به خاطر کسی که دوسش داری بر خلاف میلت کاری کنی

تلخ صدای شرشر نهر آب

نیستم علاقمند به گل و گیاه

خسته نباشین

دردیست در دلم که دوایش نگاه توست

جمعه بازاری است ، بی تو درون سینه ام غرفه های قلب من دکان دلتنگی شده

عشق آمد آن چنان به دلم در زد آتشی

دیر می‌آید و جان منتظر مقدم اوست مُردم از شوق، خدایا برسان زودترش

دلم را خوب می فهمد هر آنکس ماجرا دارد

مثلِ ما هرگز جهان عاشق نمی بیند به خود

من و عشق و دلِ دیوانه بساطی داریم

جالب انگیز رانندگی تو هوای بارونی

جالب باید باشه دیدن کسی که دوسش داری

جالب انگیز خوردن چایی تو هوای سرد

خواستم از شنبه شروع کنم اما گفتم بیخیالش

از همین جدیدا که فرزانه بانو گفت

جالب قدم زدن زیر بارون

ای کاش خیالم حال و‌ روزم می‌شد...

به کمالِ عجز گفتم که «به ل*ب رسیده جانم» به غرور و ناز گفتی «که مگر هنوز هستی؟!»

شب‌های بی توام شبِ گور است در خیال...

دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست

دوش سیلابِ خیالت می‌گذشت از خاطرم خانهٔ دل بر سر‌ ره بود، ویران‌کرد و رفت...

با قیمت‌ جان، نگاه‌ پُرنازش چندان‌که فروخت او، خریدم من...

شادم به شادیِ تو، چه کارم به روزگار؟

چنان گرفته تو را بازوان پیچکی‌ام که گویی از تو جدا نه! که با تو من یکی ام!

من که دائم در علاجِ این دلِ دیوانه‌ام...

بـوی دلتنگیِ پـایـیز وزیده‌سـت، ولـى اولین موسمِ این فصل مگر"مهر" نبود!

فرصت بشه بله اهل نشخوار فکری

در جای‌جای خاک تنم ردّ پای توست

سرسختی فردوسی و سرمستی حافظ آن لشکر پنهان شده در خویشتن ماست

عشق می‌بازم که غیر از باختن در عشق نیست

رفتن مهر تو از سینه‌ی من ممکن نیست همچو نامی که کسی نقش کند بر حَجَری

بعدِ مردن هم فراموشی گمانم از تو نیست

من کم مایه ی کم طاقت کم هوش و حواس کمترین بودم و در عشق تو بسیار شدم

قصد من از حیات، تماشای چشم توست

من نباید نظر بدم دیگران باید بگن اهل ریسک

من سر زنم به سنگ و تو ساغر زنی به غیر این سرزنش میانه‌ی عشاق بس مرا...

ملایم می‌شود در گفت‌وگو هرکس که کامل شد

https://uploadkon.ir/uploads/93fc06_25man-4.mp4

گر چه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن

من به محض دیدن اون خاطرش را خواستم ...

یک نفر گفت شعر یعنی چه؟!؟ چشم های تورا مثال زدم....

یه گونی دلار

عشق یعنی به جهنم برود بی تو بهشت...

من خزان دیده ی عشقم چـه کنم با دلِ خـویش ‍ آن که دل برده زِ من یک تنه صد پائیز استـــ

فارغ از هر بحث و غوغا، عاشق چشم توام

فریب خوردهٔ عقلم، شکست خوردهٔ عشق من از که شکوه کنم؟ چون به خود ستم کردم

اگه یه رابطه خوبی رو دارین تجربه میکنین باهاش مثل عکس کارت ملی رفتار کنین... نه به کسی نشونش بدین نه راجبش با کسی حرف بزنین! به قول #عباس_معروفی: آدمها حسودن زمانه بخیل است و دنیا عاشق‌کُش...

خسته نباشین

هرگز از یاد من خسته فراموش نشد آن‌که هرگز نتواند که مرا یاد کند

تنها فقط منم که رسیدم به این یقین رنگین تر از تمام جهان است خون تو

یک عمر پریشانی دل بسته به مویی‌ست تنها سرِ مویی ز سرِ موی تو دورم

یا یاس انار یا پرتقال

یا ثروت ورزش یا مطالعه

تو و آن صورت زیبا و صدای مخمل جمله ی صبح بخیر از تو شنیدن دارد

به حال آینه ات غبطه می خورم شب و روز که روزگار به او روی خوش نشان داده ست!

از سرِ من شورِ تو، هیچ نیاید بُرو*ن

من معمولا شیر و با چایی با هم میخورم اما چای ترجیح میدم قرمز یا آبی