آخرین محتوا توسط سنجاقک

  1. سنجاقک

    نظارت همراه داستان کوتاه سوزن زار | ناظر: Azaliya

    سلام. من مواردی که گفتید رو تا جایی که تونستم و متوجه شدم اصلاح کردم. لطف می کنید چک کنید؟
  2. سنجاقک

    نظارت همراه داستان کوتاه سوزن زار | ناظر: Azaliya

    یعنی من برم از ایشون سوال کنم یا شما تگ کردینشون که همینجا ببینن؟
  3. سنجاقک

    نظارت همراه داستان کوتاه سوزن زار | ناظر: Azaliya

    سلام و احترام دارم مواردی که فرمودید رو ویرایش می کنم. سوالی برام پیش اومد. در فارسی نوشتاری و غیر محاوره ای واقعا "میشد" درسته و "می‌شد" غلطه؟ من این مورد رو قبلا هم بهش برخوردم ولی وقتی سرچ کردم نتونستم منبع درستی براش پیدا کنم و چند جا هم دیدم که گفته شده بود می‌شد درسته برای همین یه کم گیج...
  4. سنجاقک

    نظارت همراه داستان کوتاه سوزن زار | ناظر: Azaliya

    مواردی مثل درخواست جلد هم مونده
  5. سنجاقک

    نظارت همراه داستان کوتاه سوزن زار | ناظر: Azaliya

    سلام. داستان تموم شده. ولی هنوز نرسیدم ویرایش هایی که فرمودید رو اعمال کنم
  6. سنجاقک

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    نباید دور و بر نقاشی‌های آبرنگ گریه کنی. فرق زندگی با نیش زدن زنبورعسل چیه؟
  7. سنجاقک

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    برای پرواز تمام پرنده‌های جهان باید کافی باشه. خرگوش های عروسکی روزی چند تا آرزو می‌کنن؟
  8. سنجاقک

    همگانی ~•کـافـه نــادری☕•~

    چون هندوانه گرمش می‌چسبه! تا به حال یه زمین‌تخت‌گرا دیدی؟
  9. سنجاقک

    آشپزخانه آشپزخانه | سنجاقک

    همون داستان قبلی خلاصه: غیرت، آن حفاظِ دیرینه‌ی ناموس و شرافت، ستونی است که در بافتِ سنتی جامعه‌ی ما ریشه‌هایی ژرف دوانده است. این مفهوم، گاه در هم‌تنیده می‌شود با مردسالاریِ نهادینه شده و تعصباتی که نسل‌به‌نسل رسیده‌اند. ولی آیا این "غیرتِ" مقدس‌شمرده شده، می‌تواند توجیه‌گر مالکیت بر بدن و...
  10. سنجاقک

    نظارت همراه داستان کوتاه سوزن زار | ناظر: Azaliya

    سلام. ممنون. حتما در اسرع وقت انجام میدم🌻
  11. سنجاقک

    نظارت همراه داستان کوتاه سوزن زار | ناظر: Azaliya

    سلام و احترام. تمام پارت های داستان کوتاه قرار داده شد. از قانون حداکثر سه پارت مطلع نبودم.
  12. سنجاقک

    در حال تایپ داستان کوتاه (سوزن‌زار) | (سنجاقک)

    لحظه‌ای که سوزن‌ها تنها یک قدم با او فاصله داشتند، تصویر گنگی از خاطره‌ای دور در ذهنش شکل گرفت. تصویری عجیب و باورنکردنی! اوه نمی‌توانست باور کند که زمانی همچین کاری کرده‌ باشد. دستش را از روی زخم پهلو برداشت و روی زانو گذاشت و اجازه داد جریان غلیظ و گرم آزادانه از بدنش جاری شود. درحالی که...
عقب
بالا پایین