در حال تایپ دلنوشته جا ماندم | marym

marym

منتقد
منتقد
منتقد ادبی
تدوینگر
رمان‌خـور
نویسنده نوقلـم
پرسنل کافه‌نـادری
نوشته‌ها
نوشته‌ها
594
پسندها
پسندها
5,533
امتیازها
امتیازها
319
سکه
4,600
نام اثر: جا ماندم
ژانر: تراژدی، عاشقانه
نویسنده: مریم فواضلی «marym»

دیباچه:
گفته‌ بودم اگر بروی، روح و قلبم را با خود خواهی برد؛
‌اینگونه شد که جان و دلم، همچون باغی بی‌بهار شد.
بی‌تو قلبم، چو برگی پاییزی است
که از شاخه‌ی امید افتاد و خزان بر آن چیره گشت.
بمیرد قلبی که برای تو نتَپَد
چو آتشی که خاکستر شد
بی‌تو چه سود از این دل، که چراغش خاموش است و خانه تاریک
چه گویم از درد دوری‌ات؟
‌که دلم را سیل غم بر باد داد
این فراق، تیغی بود بر جانم
که هر لحظه جان‌ستانی می‌کند
چه گویم از نگاهات؟
که ز یادم رفت من کیستم
بی‌چشمان‌ات، آینه‌ی روحم تار شد
و خود را در این جهان سرگردان یافتم
این دل بی‌تو، پرنده‌ای ست
که پرهایش سوخته و پروازش ناتمام
بی تو بودن، مثل بی‌آبی ست
در کویری سوزان و بی‌پایان
به هوای لبخند تو
ساعت‌هایم به کندی می‌گذرد
و روزهایم، تاریک‌تر از شب‌های بی‌ستاره است...
 
آخرین ویرایش:
•○°●‌| به نام خالق واژگان ‌|●°○•°

do.php



نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!

‌‌


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.
‌‌


قوانین تایپ دلنوشته


شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.



درخواست جلد برای آثار

‌‌
پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.


درخواست نقد دلنوشته

‌‌

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.



درخواست تگ برای دلنوشته


همچنین پس از ارسال 20 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود..


اعلام اتمام آثار ادبی

‌‌

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود..



درخواست انتقال به متروکه

‌‌‌

○● قلمتان سبز و ماندگار●○

«مدیریت تالار ادبیات»
‌‌‌‌‌
 
آخرین ویرایش:
باز نگاه‌ات، وسط اشکم نمایان شد
چون پرنده‌ای که در میان طوفان به آشیانه‌اش برمی‌گردد،
و دلش را به آغو*ش آرامش می‌سپارد.
باز ل*ب‌خندان‌ات، وسط بغضم به گوش رسید
چون آوای نغمه‌ای که در دل شب به گوش می‌رسد،
و دل را به رقص و شادی دعوت می‌کند.
روحم آواره‌ات شد، بمیرد قلبی که تو را نادیده بگیرد
چون درختی که در بیابان تنها و بی‌ثمر بماند،
و هر نسیم یادآور سایه‌ات باشد، اما هیچ‌گاه نمی‌تواند چشمانش را به سویت بگشاید.
این درد، چون زخمی عمیق در دل است،
که هر لحظه فریاد می‌زند و فقط سکوت جوابش را می‌دهد.
ای کاش می‌توانستم دوباره تو را ببینم و قلبم را به تپش درآورم...
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
عقب
بالا پایین