در حال ویرایش دلنوشته از نفس افتاده | RÅTHĒMÃN

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع RÅTHĒMÃN
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
پارت نوزدهم: چارپایه‌ات را پیدا کن
شبیه معجزه بود. درست همه چیز چیده شده و منظم داشت جلو می‌رفت. هیچ‌وقت این‌قدر به هدف نزدیک نشده بود و این شادی عمیقی را در وجود مرد فعال کرده بود. سکوتی محض، ویلایی کنار دریا با صدای امواج. منظره‌ای فوق‌العاده که احتمالا همه ما دوست داریم در طول زندگی تجربه‌اش کنیم. مرد هم دقیقا همین فکر را می‌کرد. او هم برای تجربه‌ای تازه به اینجا آمده بود. بعد از کمی لذت بردن و استراحت، به سمت ماشینش رفت و از صندوق عقب مقداری طناب و یک چارپایه برداشت و به ویلا برگشت. انگار که او برای تکمیل لذت از این منظره و این روز شگفت‌انگیز تنها همین چارپایه را کم داشت.
 
پارت بیستم: بدون عنوان
داشتم ایمیل هایش را چک میکردم. به دنبال سرنخی بودم تا دلیل این حادثه را برایم روشن کند. یک ایمیل بدون در وسط آن همه تبلیغات و نامه عاشقانه بدجور خودنمایی می‌کرد. ایمیلی که حدود دو هفته پیش برایش ارسال شده بود. وقتی بازش کردم ماجرا جالب تر هم شد چون هیچ متنی هم نبود و ایمیل خالی ارسال شده بود. آدرس ایمیل را نگاه کردم و به صفحه مانیتور لبخند زدم. ظاهراً کار خودم بود:) پس با خودم گفتم بالاخره من هم یک کار مهم در زندگی انجام داده‌ام که بتوانم روزی برای نوه‌هایم تعریف کنم. هرچند کاری بدون عنوان.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا پایین