ما حبس در ایامِ گره خورده به دردیم !
انگار کسی نیست بفهمد غمِ مارا...!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: NAHIT
.
به خواب ظلمت آلودیم شب‌های زلالی را
دریغا ما ندانستیم قدر آن لیالی را!

به جای شمعدانی‌های سرشار از شکوفایی
کنار یکدگر چیدیم گلدان‌های خالی را

مزار از دشت می‌سازند و تابوت از صنوبرها
خدایا کی به پایان می‌بریم این مرگ‌سالی را!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: NAHIT
تا تو بودی در شبم من ماه تابان داشتم
روبه‌روی چشم خود چشمی غزل‌خوان داشتم

حال اگرچه هیچ نذری عهده‌دار وصل نیست
یک زمان پیشامدی بودم که امکان داشتم

ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر می‌شد قریب پنج دیوان داشتم

بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود:
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟

ساده از "من بی تو می میرم" گذشتی خوب من
من به این یک جمله‌ی خود سخت ایمان داشتم

لحظه‌ی تشییع من از دور بویت می‌رسید
تا دو ساعت بعد مرگم همچنان جان داشتم


کاظم_بهمنی​
 
عاشقان چون زندگی زاينده‌اند
عاشقان در عاشقان پاینده‌اند
عشق از جانی به جانی می‌رود
داستان از جاودانی می‌رود
جاودان است آن نو ديرينه سال
رفته از جامی به جامی اين زلال
مردن عاشق نمی ميراندش
در چراغی تازه می‌گيراندش


هوشنگ_ابتهاج
 
عقب
بالا پایین