نتایح جستجو

  1. HADIS.HPF

    اطلاعیه ✅درخواست تایید رمان✅

    با درخواست شما موافقت شد ناظر ارشد شما: @malihe با ناظر مربوطه و @HADIS.HPF گفتگویی ایجاد کنید و مشخصات رمان اعم از عنوان، ژانر،خلاصه، مقدمه و سه پارت اول و پیرنگ ارسال کنید
  2. HADIS.HPF

    خوب رمان ترسناک نقش‌ الآخِر | سارا مرتضوی

    نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید: [قوانین جامع تایپ رمان] برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید: [اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی] برای...
  3. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان تمنای عشق | نویسنده hadis hpf

    وقتی به ویلا برگشتیم، هنوز بوی نم دریا توی لباس‌هامون نشسته بود. ونوس همون‌طور که ل*ب‌هاش سرخ و چشم‌هاش نیمه‌خندون بود، دو تا پتو آورد، پاپ‌کورن درست کرد و با یه بطری لیموناد تگری جلوی تلویزیون نشستیم. - چی ببینیم؟ آهی کشیدم: - هر چی فقط عاشقانه نباشه، حوصله‌ش رو ندارم. خندید و گفت: - خیلی دیر...
  4. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان تمنای عشق | نویسنده hadis hpf

    صدای منظم موج‌ها که با مهربونی پاهای ساحل رو می‌بوسیدند، سکوت بین‌مون رو پر کرده بود. هوا رو‌به‌خنکی می‌رفت و صدای جیرجیرک‌ها از دور شنیده میشد. پا شدم و کراکس‌های صورتیم رو در آوردم و پا بره*نه به سمت آب رفتم. شن‌های مرطوب زیر پام فرو می‌رفتند و نوک انگشت‌هام با کف‌های موج تماس پیدا کرد. به سمت...
  5. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf

    همین‌طور که جمع گرم کباب و خنده و شوخی بود. کیارش گیتار رو از بغلش برداشت و آماده نواختن شد. انگشت‌هاش رو با مهارت روی سیم‌های گیتار سر می‌داد، صدای نرم و گرمش توی هوای نیمه‌خنک شب پیچید. اولش زیر ل*ب زمزمه کرد، بعد که همه ساکت شدن، با صدای بلندتر خوند: اگه یه روز بری سفر … بری زپیشم بی خبر...
  6. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf

    حیاط ویلا با نور زرد چراغ‌های رشته‌ای تزیین شده بود. وسط باغچه، یه باربیکیو روشن بود و بوی کباب ذغالی تو هوا پخش شده بود. کیارش و لاله کنار آتیش نشسته بودند، کیارش گیتار می‌زد و لاله داشت موهیتو توی لیوان‌ها می‌ریخت. همه‌چی بوی آخر هفته آدم‌های عادی رو می‌داد. هر چند عادی شدن من رو می‌ترسوند...
  7. HADIS.HPF

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ] ۱۴۰۴

    با سلام😍 درخواست جلد برای رمان نابود کرد نابود شد رو دارم https://forum.cafewriters.xyz/threads/13219/
  8. HADIS.HPF

    چالش [تمرین نویسندگی]🔟

    فکرش را نمی‌کرد یک انتخاب ساده سرنوشتش را به کابوسی بی‌پایان گره بزند. در را فقط برای چند دقیقه باز کرد، فقط برای پرسیدن آدرس! اما حالا، صدای خش‌خش آن زن از پشت دیوار، هر شب نزدیک‌تر می‌شود. آینه‌ی کنار راهرو، دیگر تصویر خودش را نشان نمی‌دهد. و آن پسر بچه، با پیراهن خونی هنوز روی پله‌ی سوم...
  9. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان هرشب، بی نام | گروه اول مسابقه

    چند لحظه سکوت کرد. انگار در ذهنش دنبال واژه‌ها می‌گشت، یا شاید در حال مذاکره با خودش بود که کدام بخش از ذهنش را به زبان بیاورد و کدام را سانسور کند. بالاخره صدایش درآمد، آهسته و با حالتی که انگار دارد از صحنه‌ی یک جنایت اعتراف می‌گیرد: - دکتر… من فقط از میکروب نمی‌ترسم. از خودم می‌ترسم. از...
  10. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان هرشب، بی نام | گروه اول مسابقه

    همانطور که چنگال را با انگشت اشاره می‌چرخاندم، نگاه از آرمان پشت میز برنداشتم. اسمش «آرمان» بود؛ یا شاید هم دیگر نه! الان دیگر مطمئن نبودم او چند نفر است؟ این دومین‌بار بود که به کافه‌ی کوچک ته خیابان ولی‌عصر می‌آمدم و تا حالا دو شخصیت از او کشف کرده بودم. امروز آرمان آرام‌تر نشسته بود، بی آن...
  11. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان هرشب، بی نام | گروه اول مسابقه

    صبح هنوز بوی شب قبل را می‌داد. پنجره را باز نکرده بودم، هوا در اتاق چرخیده و راکد مانده بود. صدای جاروی فراش‌های شهرداری از پایین می‌آمد، همراه با همهمه‌ی عبور چند موتورسوار و فریاد کش‌دار فروشنده‌ی نان سنگک که در کوچه می‌پیچید. با آن‌که شب قبل تقریباً نخوابیده بودم، تنم سبُک‌تر از همیشه بود...
  12. HADIS.HPF

    نظارت همراه ترجمه برنامه ریزی شده | ناظر: Azaliya

    سلام عزیزم پارتهای اخر چند تا گذاشتم یادم رفته اعلام کنم
  13. HADIS.HPF

    گالری عکس گالری عکس آسمان دفتر کار من✈️| hadis hpf

    عاشق کوکی‌هاشونم🥹🥹🥹😍😍😍 کافه سورا تو کرج 😌
  14. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان هرشب، بی نام | گروه اول مسابقه

    به خاطر گل‌هایی که آب داده بودم، بوی خفه و نم‌زده‌ی خانه باز توی بینی‌ام موج زد. سمت یخچال رفتم. درب یخچال را باز کردم؛ چراغ ضعیفی روشن شد و سرمای کمی توی هوا پخش شد. دنبال چیزی می‌گشتم که شام درست کنم. ولی تخم‌مرغی نبود. فقط چند تا نون کپک‌زده که توی پلاستیک پوسیده شده بودند. نفس عمیقی کشیدم،...
  15. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان هرشب، بی نام | گروه اول مسابقه

    بعد از برگشتن، در آپارتمان لعنتی را که باز کردم، بوی ماندگی ته دیگ سوخته و چوب خیس خورده تو صورتم خورد. در را که بستم، صدای بسته شدنش درون سکوت غم‌زده‌ی خونه پیچید. هوا دم‌کرده بود. کولر هنوز روی تایمر خاموش مانده بود و پرده‌های سنگین اتاق، نور ماه را گرفته بودند. مانتوم را روی مبل انداختم، به...
  16. HADIS.HPF

    گالری عکس گالری عکس آسمان دفتر کار من✈️| hadis hpf

    رستوران‌های ژاپنی برای انتخاب راحت مشتری‌ها ماکت غذا رو اینجوری به نمایش میذارن حدودا پرسی ۵۰۰ تومن به بالا به پول ما میشه😅
  17. HADIS.HPF

    چالش [تمرین نویسندگی]9️⃣

    -می‌دونی غمگین‌تر از تنهایی چیه؟ - اینکه هنوز کنارت نشسته، ولی توی چشم‌هاش دیگه خبری از خونه نیست. فقط یه آشناست، توی خونه‌ای که غریبه شده… آره… این از تنهایی دردناک‌تره! چون آدم از تنهایی انتظار نداره، اما از “بودن کسی” چرا؟
عقب
بالا پایین