نتایح جستجو

  1. ی

    در حال تایپ رمان آپارتمان 52 | گروه چهارم مسابقه

    در آپارتمان، صدای زنگ ساعت پخش شد. روز شروع شده بود ولی همه چیز مثل ادامه‌ی شب بود؛ با این تفاوت که حالا پنجره‌ی الیسا باز مانده بود و مایکل فهمید که گاهی، ساده‌ترین بازماندگی‌ها همان جرقه‌ی حرکت‌اند. او آرام پشت میز نشست. ویال دوم را نگاه کرد و دستش را رویش گذاشت اما هنوز آماده نبود. نه برای...
  2. ی

    در حال تایپ مجموعه اشعار کتیبه‌ی وِداد | به قلم یاسمن بهادری

    رها شدم از بندِ شب‌های تار از تو، از من، از دلِ این انتظار بی‌نفس در باد، آرامم هنوز بی‌خود اما، پر ز رؤیا و بهار با غمت سازم ولی در من نماند شوقِ رفتن، شد نیازِ روزگار هر چه بودم در نگاهت گم شد حال، من ماندم و این دل‌ بی‌قرار راه‌ خود را با سکوتی برگرفتم تا شوم آینه‌ای بی‌انکار
  3. ی

    در حال تایپ مجموعه اشعار کتیبه‌ی وِداد | به قلم یاسمن بهادری

    در عبورِ خاطراتت گم شدم با سکوتت در غمی مبهم شدم نورِ چشمَت راهی‌ام داد از جنون در نگاهت لحظه‌ای بی‌غم شدم شعر چون تصویرِ قلبت می‌تپد در میانِ واژه‌ها محرم شدم بر دلِ من نقشِ تو جا مانده است مثل خطی بر کتیبه کم شدم عشق تو را هیچکس باور نکرد من در آن انکارها محکم شدم
  4. ی

    در حال تایپ مجموعه اشعار کتیبه‌ی وِداد | به قلم یاسمن بهادری

    قلبِ تو چون ماه می‌تابد مرا از شبِ اندوه می‌کاهد مرا می‌رسد از نورِ چشمَت واژگان تا به آوازِ تو بنشاند مرا در شبانگاهِ جنونِ بی‌کسی یاد تو آرام می‌سازد مرا بر لبانَت واژه‌ای چون دوست‌دار چون دعایی نرم می‌خواند مرا هرچه دارم در تو گم کرده دلم عشقِ تو از نو بنا کرده مرا
  5. ی

    اطلاعیه °•درخواست رنک نویسنده ادبیات•°

    درود درخواست رنک نویسنده نوقلم. دلنوشته الفبای عاشقی و غربت کربلا
  6. ی

    در حال تایپ رمان آپارتمان 52 | گروه چهارم مسابقه

    باد خفیفی از راهرو رد شد، اما هیچ‌کدام تکان نخوردند. دو جسم در دو قاب، دو جان در دو واحد که برای اولین‌بار از مرزهای بی‌صدا گذشتند و آن شب، نور چراغ اتاق الیسا تا صبح خاموش نشد. ساعت‌ها از آن لحظه‌ی کوتاه گذشته بود اما پنجره‌ی اتاق الیسا هنوز باز بود؛ نه از سر بی‌احتیاطی، بلکه انگار حالا یک...
  7. ی

    در حال تایپ مجموعه شعر بقای شب | به قلم یاسمن بهادری

    و چنین به پایان می‌رسد سرودی که در دل شب متولد شد با واژگانی زخمی، و سکوتی آغشته به اشتیاق شعر، تن پوشی‌ست بر پیکر خاطره‌ات که هر بند آن، از تپش دلِ من دوخته شده نه پایان، بلکه آغازی‌ست برای زیستنِ تو در تمام لحظه‌هایی که نامت را بی‌صدا، در دل تکرار می‌کنم
  8. ی

    در حال تایپ مجموعه شعر بقای شب | به قلم یاسمن بهادری

    مهتاب، بر حصار خاطره‌ها سایه می‌گستراند و شب، در خلوت اندوه‌آلود خود نامی از تو را آرام زمزمه می‌کند ردی از طوفان احساست بر ساحل دل نقش بسته چنان که هر موجِ خاموش داستانی از تو بازگو می‌کند رؤیاها، در کنجِ آغو*ش خیال نقشی از لبخندت می‌پرورانند و من، با دستانی از جنس انتظار...
  9. ی

    در حال تایپ مجموعه شعر بقای شب | به قلم یاسمن بهادری

    خورشید، از پس ابرهای خیال تو طلوعی دیگر می‌آغازد نه برای روز، بلکه برای دل‌هایی که در شبِ بی‌فریاد رویا را صدا می‌زنند سنگ‌های سکوت، با هر زمزمه‌ی دلتنگی تَرَک برمی‌دارند و اشک، رودی می‌شود که از کوه‌های خاطره به دشتِ فراموشی می‌ریزد در این سرزمینِ بی‌مرز تنها نشانی از...
  10. ی

    در حال تایپ مجموعه شعر بقای شب | به قلم یاسمن بهادری

    مِه، از کوهسار خاطره‌ها سرریز می‌شود و آسمان، رنگی از دلدادگی می‌گیرد بارانِ بی‌وقت، در جانِ هر واژه‌ی نگفته غوغایی برپا کرده پرنده‌ای از غربت بر شاخه‌ی احساسم آرمیده با بال‌هایی خسته از پروازهای بی‌ثمر در جست‌وجوی آغوشی که تنها در خواب می‌یابدش زمین، با زمزمه‌ی تو سبز می‌شود...
  11. ی

    در حال تایپ مجموعه شعر بقای شب | به قلم یاسمن بهادری

    بر گَردِ گام‌های زمان ریسمان خاطره‌ات رقصان است چون نسیمی، که از دیار فراموشی برمی‌خیزد هر لحظه تکرار بی‌صدای بودنِ توست و دل، چون پرنده‌ای در قفس رؤیا با هر تپش، تو را آواز می‌خواند دریا، از موجِ احساست رنگ گرفته و ساحل، ردی از امیدهای گم‌شده را در ماسه‌های تنهایی نقش...
  12. ی

    در حال تایپ مجموعه شعر بقای شب | به قلم یاسمن بهادری

    در گام‌های بی‌صدا سایه‌ی خاطرت گسترده‌تر می‌شود بر سنگ‌فرش زمان که هر ثانیه‌اش نقشی از دلتنگی‌ست کوچه‌های جانم با بویِ بودنِ تو خو گرفته‌اند و هر آذرخشِ یاد جانی دوباره در خاکستر احساسم می‌دمد آسمان، واژه‌ای‌ست که تنها با لبخندِ تو معنا می‌یابد و ستاره‌ها با هر پلک زمین، شعرهای...
  13. ی

    در حال تایپ مجموعه شعر بقای شب | به قلم یاسمن بهادری

    سپیدی مه، بر گیسوان خاطره‌ات خیمه زده و شب، با آهِ اندوه، پرده از راز دیرین برمی‌دارد نفس‌های بی‌قرارم در لابه‌لای سطرهای خاموش به جست‌وجوی تو بارها جان باخته‌اند چشمه‌ی خیال، از سنگ‌های فراموشی راه می‌جوید و در اولین قطره‌اش نامِ تو آرام زمزمه می‌شود و من، مانده در گذرِ بی‌تو با...
  14. ی

    در حال تایپ مجموعه شعر بقای شب | به قلم یاسمن بهادری

    هر آوای ناپیدا در دل شب، جان می‌گیرد چون شعری نگاشته بر پوست ستاره‌ها دستان ناپیدای تو بر زمان می‌لغزند و ساعت‌ها با تپش نامت از حرکت باز می‌مانند خاطره‌ها، با رنگِ حضور تو در آیینه‌های فراموش‌شده لبخند می‌زنند و لبخندشان، رازِ دوباره زیستن را در گوش دلم زمزمه می‌کند
عقب
بالا پایین