دلبرا !
چه دلبرانه به دل مینشینی
چه دلبرانه در دل غوغا به پامیکنی
چه دلبرانه بانگاهت زیر رو میکنی حالمانرا
چه بیرحمانه بالبخندت به آتش میکشی جانمان را
چه بیرحمانه بانگاهت به سَلاخی میکشی قلب مارا
چه بیرحمانه باخم ابرویت تازیانه میزنی قلب مارا
چه بیرحمانه باصدایت به جنون میکشی...
چه نارسیده هایی که رفتند و نرسیدند
چه رسیده هایی که نرفته رسیدند
چه طفلانی که گرسنه سر به بالین بردند و چه طفلانی که از سیری سر به بالین نبردند
چه آدمیانی که ز نداری سرافکنده و خوار شدند
چه آدمیانی که ز دارایی بلند بالا و پر آوازه شدند
چه دانایانی که ز نداری نادان خوانده شدند
چه نادانانی که ز...
عاشق چشمانت شده ام شب همه شب
به مستی میبرد فکر آن عشقه ناعاشق من
به فکرت بگو بردارد دست از سر من
دیوانه شدم بس همه شب از سر درد
ینی انقدر بی وفایی عشق من
که دل به دل داده ای جز دل من
سلام خسته نباشید.
شمارا بخاطر داشتن ذهنی خلاق و نگرش عالیتون تحسین میکنم.
خب اول از همه باید بگم که خلاصه و مقدمهی داستان خیلی خوب همینطور اسم رمان که همخونی خوبی با داستان داشته.
قبل اینکه به متن داستان بپردازم یک نکتهای رو خدمتتون بگم تا اصلاحش کنید
در قسمتی از متن سایز قلم باهم همخونی...
سلام خسته نباشی نسرین عزیز.
رمان اپیزود آخر عالی بود.
خلاصه ومقدمه عالی بودن.
جلد و اسم هم بخوبی باهم همخونی داشتن و بسیار زیبا.
نگارش خوب؛ توصیفات خوب و فضا سازی خیلی خوبی داشت. بشخصه خیلی خوب تونستم با اون ارتباط برقرار کنم. واین که از جملات و ادبیات قدیمی استفاده شده قابل تحسینه. واقعا...
همه تو را یک تکیه گاه میدانند و میخوانند!
اما من تو را حمایتگری در لحظههای سختی، جان فشانی مانند آتشنشانی میان شعلههای مشکلات؛ استوار و مقاوم در برابر زمستان غم و درد، توانا بخشی با آغوشی همیشه باز برای بخشش.
تو را نمیشود در این کلمات ناچیز توصیف کرد!
پینههای دستت از فرت کار را نمیشود...
تو ذهنت راه رسیدن به اهداف و آرزوهات رو طی میکنی؟
اما میترسی از سرخوردگی از شکست، یعنی هنوز ذهنت به تواناییهات باور نداره!
وقتی ذهنت باور به رسیدن داشته باشه دیگه چیزی نمیتونه جلوی رسیدن تو رو بگیره؛ چون ذهنت به این باور رسیده که میتونه. توانی و قدرتش رو داره که انجامش بده. فقط زمانش نرسیده!
اعتماد به نفس داشته باش،
اجازه نده دیگران با حرفها و کارهاشون ناراحتت کنن!
نذار با یک نظر دادن و با یک حرف مغزت رو درگیر کنن؛ اونها حتی ارزش جواب دادن هم ندارن چه برسه به درگیری ذهنت!
با اعتماد به نفس برو جلو و به راهت ادامه بده، سر راهت اونهایی که گفتن " نمیتونی"، " نمیرسی "رو بریز تو...
خودت رو دوست داشته باش، بیشتر از هرچیزی به خودت اهمیت بده؛ دیگران یادشون میره تو توی بدترین حالت بهشون کمک کردی و کنارشون بودی!
ولی یادشون نمیره که چون حالت بد بود نتونستی بهشون کمک کنی، چون حالت بد بود!
در واقع تو به خودت احترام گذاشتی و به حالت توجه کردی؛ اونها هم به تو احترام میذارن و...
در پرتوهای غم درد در جستوجوی آرامش بودم؛ وجودم در تمنای ذرهای آرام بودن زجه میزد!
چشمهایم به دنبال گرما بود، گرمای محبت!
قلبم، نوازشی به نرمی پوستِ دستان یک گرما بخش را میطلبید!
در میانه هیاهوی سختیها و خواستنها؛ صدایی از اعماق وجودم فریاد میزد "مادر"، مادر حتی نامش هم با گرمای...
همیشه در بهترین روز زندگیام منتظر بودم بهم تبریک بگن. یادشون باشه امروز روز منه، همیشه از همه انتظار داشتم!
دوست داشتم در روز متولد شدنم نزدیکانم بهم توجه کنن!
ولی همیشه چیزی میشد که من نمیخواستم!
کسی بهم تبریک نمیگفت، در واقع هیچکس، یادش نبود!
ناراحت میشدم، دلم میگرفت؛ حتی شب تا صبح...