نتایح جستجو

  1. H

    اتمام یافته دلنوشته آرزو مطار | Hnnaneh کاربر انجمن کافه نویسندگان

    پرنده اگر در قفس باشد، مگر می‌برد ز یادش پرواز را؟ او دور از آسمان باشد، مگر یادش می‌رود آزادیش؟ نمی‌رود به ولله جانا! همان‌طور که او شوق و امید دوباره دارد، من هم دارم. می‌دانم روزی می‌رسد با بال‌هایی به رنگ شادی و خوشی از قفس دوری آزاد می‌شوم. روزی که آن روز تا نفس دارم در آسمان قلبت پرواز...
  2. H

    اتمام یافته دلنوشته آرزو مطار | Hnnaneh کاربر انجمن کافه نویسندگان

    چرا آن‌قدر پرواز را سخت می‌گیریم؟ چرا مفهوم آزادی ان‌قدر سخت معنا شده؟ مگر ساختن بال‌هایی که بتواند تو را رها کند از وابستگی‌های دنیوی چقدر سخت است؟ مگر چقدر سخت است چشم بر روی بی ‌بالان ببندی و بی‌توجه به این که در نگاه آن‌ها کوچیک می‌شوی بالا بروی؟ مگر چقدر می‌تواند سخت شود که قفس خود را بشکنی...
  3. H

    اتمام یافته مجموعه شعر منشِ نفس | Hnnaneh کاربر انجمن کافه نویسندگان

    "ساز دلم" گر ساز دلم را تو شاد باش بمانی من آورم سر و سامانی تهی سازم نومیدی را چونان که وجودش باشد بی‌وجودی خالی کنم هستی و هست و بود جهان را ز غم فراغ پر کنم جمال دنیا را از مهروی مهر عشق و آوای باغ.
  4. H

    اتمام یافته مجموعه شعر منشِ نفس | Hnnaneh کاربر انجمن کافه نویسندگان

    "تنها عشق تو" هوای تو هویدا می‌کند، درون مرا نفس تو ضامن می‌شود، خرمن بار مرا صدای تو زنده نگه می‌دارد، بی‌نوا مرا و تنها عشق تو امید می‌دهد، بی‌اِحیا مرا.
  5. H

    اتمام یافته مجموعه شعر منشِ نفس | Hnnaneh کاربر انجمن کافه نویسندگان

    "ویرانه دل" کجای این ویرانه دل نماندی، نمی‌دانم. کجای دیوانگی من اهل دل نماندی، نمی‌دانم! *** "خم خمیده" خیال عاشقی تو را میان خم خمیده ابروهایم. نگاه می‌دارم گاه دیدی ناگه شدی خام عاشقانه‌‌هایم.
  6. H

    اتمام یافته دلنوشته آرزو مطار | Hnnaneh کاربر انجمن کافه نویسندگان

    با کمی درنگ کم کم درمیابم، عقاب بودن به از کبوتر بودن است. گاه و ناگاه ترجیح می‌دهم تنها و در خفا عقاب باشم. ترجیح می‌دهم این‌گونه سرد و نگد به نظر بیایم تا این‌که در ظاهر خوش و در میان جمع باشم اما درونم تنها باشد. جمع پرنده‌های مهاجر را می‌گویم. آن‌ها را دیدی؟! باهمند اما شاید هم را ندارند...
  7. H

    اتمام یافته دلنوشته آرزو مطار | Hnnaneh کاربر انجمن کافه نویسندگان

    داشتم فکر می‌کردم اگر من‌ هم بال داشتم، اگر می‌توانستم بال‌هایم را بسازم... . با او تمام بال‌ها را رها می‌کردم و باز می‌شدم. بال‌هایی می‌ساختم کمند و از جنس یال سمند. طرح‌هایش را با رنگ‌های شفاف رنگین‌کمان و زلالی آب باران تلفیق می‌کردم. حاشیه‌های پرهایم را با ستاره‌های درخشان آذین‌بند می‌کردم...
  8. H

    اتمام یافته دلنوشته آرزو مطار | Hnnaneh کاربر انجمن کافه نویسندگان

    روزی که بال‌هایم توانستند پرواز کنند، هم‌سو می‌شوم با هواپیما! برایم مهم نیست، جنس بال‌های او با من فرق می‌کند. فقط می‌دانم اوج گیری او از همه بیشتر است. روزی که بال‌دار شوم، فقط با برترین‌ها رقابت خواهم کرد. روزی که بال‌دار شوم، آسمان را مانند کوه اورست فتح خواهم کرد. شاید دیر، شاید سخت لیک؛‌...
  9. H

    اتمام یافته دلنوشته آرزو مطار | Hnnaneh کاربر انجمن کافه نویسندگان

    کمی فکر کن جانانم. چطور می‌شود اشرف مخلوقات خداوند خلق، از نعمت پرواز محروم باشد؟! پرنده‌ها می‌توانند پرواز کنند اما انسان نمی‌تواند؟ مگر می‌شود؟ مگر امکان دارد؟ نه! نه عزیز من، امکان ندارد. می‌پرسی چرا؟ لحظه‌ای درنگ کن. انسانی که من باشم، می‌توانم چشم هایم را ببندم. ذهنم را خالی کنم، و به جایی...
  10. H

    اطلاعیه | درخواست نقد دلنوشته |

    با سلاام و خسته نباشید. در خواست نقد https://www.forum.cafewriters.xyz/threads/آرزو-مطار-hnnaneh-کاربر-انجمن-کافه-نویسندگان.7364/
  11. H

    اتمام یافته مجموعه شعر منشِ نفس | Hnnaneh کاربر انجمن کافه نویسندگان

    "دل من دلدار" قسم دادم قطره قطره‌ی کرشمه‌های نم نم باران را تا نبارد بی‌تو و ماند کنار ما شب و روز این زمان را، شست باران شب و شبستر و بستر شبنم را لیک هنوز سیراب نشده‌ام، آخر که دلکم می‌طلبد چشم‌ تو را. گره ناگه افتاده در خلوص دل من دلدار که می‌طلبد باران را. سوگند به ابرهایی که عاشقانه می‌دهد...
  12. H

    تاپیک درخواست تگ برای اشعار | تالار شعر

    با سلاام، درخواست تگ داشتم. https://www.forum.cafewriters.xyz/threads/مجموعه-اشعار-منش-نفس-hnnaneh-کاربر-انجمن-کافه-نویسندگان.7360/
  13. H

    پایان نقدوبررسی دلنوشته آرزو مطار "Hnnaneh" | انجمن کافه نویسندگان

    ممنونم، خسته نباشید. حتما ویرایش میکنم.
  14. H

    اتمام یافته دلنوشته آرزو مطار | Hnnaneh کاربر انجمن کافه نویسندگان

    کودک که بودم، سخن پرواز که می‌آمد، مثل کبوتری که توان پرواز ندارد و دارد شوق پار، فکرم، ذهنم و تمام وجودم می‌رفت به روزی که از روی کله کوه خواهم پرید. بزرگ‌تر که شدم، اذهان و اندیشه‌ام به پرواز، رسید به روزی که سوار هواپیما می‌شوم و بعدش‌ هم رسید به روزی که خود آن را ز زمین بلند خواهم کرد. اما...
  15. H

    اتمام یافته دلنوشته آرزو مطار | Hnnaneh کاربر انجمن کافه نویسندگان

    از عارفی پرسیدم: چطور می‌شود پرواز کرد؟ سر از کتاب برداشت و گفت: با رفتن پیش خدا. اما نفهمیدم، گذر کردم. دوباره از کودکی سوالم را پرسیدم، که خندید و گفت: بپر و بال هایت را باز کن. با دیدن خنده‌ی صادقانه آن کودک هم، راضی نشدم. سراغ کس دیگری رفتم. سوالم را از خلبانی پرسیدم، او زیبا‌تر ز قبل خندید...
  16. H

    اتمام یافته دلنوشته آرزو مطار | Hnnaneh کاربر انجمن کافه نویسندگان

    اگر قرار بود پرواز را بیاموزم، از هر بال زنی نمی‌پرسیدم و نمی‌آموختم. شاید به راحتی می‌شد از مگس هم پرواز را آموخت، اما؛ هر کاری را باید از خبره خودش بپرسی. بین هزار راه و روش و هزار استاد مختلف، به سراغ برترینشان می‌رفتم و از عقاب راه پرواز را می‌پرسیدم.
  17. H

    اتمام یافته دلنوشته آرزو مطار | Hnnaneh کاربر انجمن کافه نویسندگان

    یک‌هو به سرم زد، اگر به من می‌گفتند پرواز کن، کجا می‌رفتم؟ کجا پرواز می‌کردم و یا کجا زندگی می‌کردم؟ همیشه آرزو پرواز داشتم اما تا به حال به تحققش فکر نکرده بودم! تو چه جانا؟ فکر کرده‌ای که کجا خواهی رفت؟ غوطه‌وری روی ابر و اسما رو انتخاب می‌کردی یا پرواز روی دریا و جنگل را؟ یادم باشد یک دل سیر...
  18. H

    اتمام یافته دلنوشته آرزو مطار | Hnnaneh کاربر انجمن کافه نویسندگان

    باور کنید پرواز اهل می‌خواهد و نه اصل! مهم نیست میان پرداران، مگس باشی یا شاهین. مهم نیست چقدر قدرت خواهی داشت. مهم نیست چقدر بالا باشی. مهم این است که آن بالا لاشخور نباشی جانم. مهم این است که واقعاً پرواز کنی و فقط به فکر پر زدن نباشی. فرق این دو درست مثل زندگی کردن و زنده ماندن است. عزیز جان،...
عقب
بالا پایین