نتایح جستجو

  1. پ

    صدایی که تکرار می‌شود| زیبا

    واژه‌ها در میانِ صدایش عریان شده‌اند. جوهرِ وجودیِ رخسارش در میان کلمات زایل گشته و خمِ نگاهش بی‌پرده ملالت تراوش می‌کند. در امواجِ صدایش، آتش شراره می‌زند و درد در اخگری چشمانش مشتعل شده است، گویی که نیشِ آورگان بر پیکر درمانده‌اش، کوکب را می‌گماشت.
  2. پ

    صدایی که تکرار می‌شود| زیبا

    در حصارِ غمزدهٔ شب، صدایی به گوش می‌رسد. صدایی که سکوت این کویر را با گریستنش آبستن کرد و گنجشکان، برای به دنبال کردن نبضِ تپندهٔ زندگی‌شان، در ملالتِ دریای خونِ خودشان به رقصیدن ادامه دادند. ماه در آسمان آشکارا خندید وقتی که وسعت ستاره‌ها را بی‌معنی دانست.
  3. پ

    صدایی که تکرار می‌شود| زیبا

    صدایش بی‌بهانه خندید وقتی که دلش زیرِ آواره ماتم‌کده مانده بود. صدایش زیر خروارها خاک به گوش رسید تا غم‌هایش گوشه‌ای تنها نمانند. افقِ چشم‌های شاپرک در حزنِ آسمان چه غریبانه جوشش زد تا اندکی غمِ خفته در صدایش را مژگانش مز‌ه‌مزه نکند.
  4. پ

    صدایی که تکرار می‌شود| زیبا

    سیلابِ صدایش قطره‌قطره رام شد و با طمانینه وارد دریا شد. نگاهش پیکارگرانه به دنبالِ لمحه‌ای، لبریز گشت. وجودش، خاصمانه به دنبالِ حیات، در میانِ تیرگی می‌جُنبید اما لَختی نمی‌دید.
  5. پ

    صدایی که تکرار می‌شود| زیبا

    از صدایش، قطره‌ای تحسر چکید، بر فرازِ خیالِ بی‌نشانش، لحظه‌ای مکث پیشه کرد. برقِ امیدش، خاموش گشت و جانش همچون شمعی، به ل*ب رسید. سکوتش را تیرگی شکافت و بذرِ بی‌رحمِ درد در رخسارهٔ جانش تیشه شد و آتش گرفت‌.
  6. پ

    صدایی که تکرار می‌شود| زیبا

    دیوار آرزوهایش در آواز منهدم‌شدهٔ کوراب آوار شد و صدایش در جنبش یک خاطره، ناکام ماند. ستاره در گرداب بی‌آبی نفس می‌کشید و ماه در این میان،‌ برای دیده شدن تلاش می‌کرد. صدایش در این بین جز آوایی آرام شنیده نمی‌شد و غنچه نزده پژمرده می‌شد.
  7. پ

    صدایی که تکرار می‌شود| زیبا

    آتش تحول زبانه می‌کشد! اوهامی رزین، گوشه‌ای شعله می‌نگارد تا باد آرام‌تر خاک را خون به جگر کند. زیرِ پلک‌های خاک، گل‌ها، آه می‌رویند. ققنوس، شورابه‌های شر را پاک می‌کند تا در فراق بادهای سرد آواز اسارت طلوع کند.
  8. پ

    صدایی که تکرار می‌شود| زیبا

    موسیقیِ قدم‌هایش در صراط‌الکجِ رنج به احترامِ مشعوف متزلزل می‌گردد. صدای قدم‌هایش آشناست، اِنگار که می‌خواهد روحِ دلدادهٔ طوفان را در شکاف تباهی برهاند و خود را به آتش انقلاب ققنوس برساند.
  9. پ

    صدایی که تکرار می‌شود| زیبا

    در هیاهوی حسرت، واژه‌ها مویه‌کنان نوشته‌هایم را نمسار می‌کنند. در دلِ سیاهیِ واژه‌هایم، کسی ناقوس مرگ می‌نوازد. صدایش، گورستانِ حرف است و در دلش هزاران نقار سرگردان.
  10. پ

    صدایی که تکرار می‌شود| زیبا

    تنش در سرمای این جادهٔ یک طرفه و اَفکار پوسیده ترک برداشت وقتی که صدایش در کالبد سکوت، دود شد. امشب طاعون بیداری‌ست؛ امشب از منارهٔ درد، خورشید می‌گِرید و ستاره در پِیَش فغان سر می‌دهد.
عقب
بالا پایین