نتایح جستجو

  1. Tifani

    عالی رمان توفش | تیفانی

    رکسانا دستش را روی شانه‌ی خاتون گذاشت، نگاهش پر از شعف و شوری بود که خاتون نمی‌توانست تشخیص دهد ریشه در هیجان دارد یا در نیت‌های پنهان. - نه با من حرف زد، نه جواب سوالای صادق رو داده؛ فقط خواسته تو رو ببینه. خاتون با تأمل گفت: - و تو فکر کردی دیدن من قراره مسیر همه‌چی رو تغییر بده؟ رکسانا چشمانش...
  2. Tifani

    مهم درخواست مرخصی و استعفای کپیست‌ها | کافه نویسندگان

    درخواست استعفاc54c27_25ndke-hanghead بدلیل نداشتن وقت کافی
  3. Tifani

    پایان همکاری کپیست 🔸تیفانی🔸

    اسم نویسنده: @کلاغ اسم‌ اثر: ژالان عنوان: دلنوشته تاریخ: 10فروردین1404 لینک اثر: https://forum.cafewriters.xyz/threads/dlnvshth-zhalan-mhmd-yasyn-nsrty.39211/
  4. Tifani

    پایان همکاری کپیست 🔸تیفانی🔸

    اسم نویسنده: @Stone HeaRT اسم‌ اثر: مجموعه دلنوشته‌های ترکی عنوان: ترجمه تاریخ: 25اسفند1403 لینک اثر: https://forum.cafewriters.xyz/threads/trjmh-mjmvh-dlnvshth-hay-trky-njmn-kafh-nvysndgan.5588/
  5. Tifani

    عالی رمان توفش | تیفانی

    سری تکان داد و دوباره پشت میز نشست. - هیچی. رکسانا جلو آمد، ل*ب میز نشست و با نگاهی عمیق گفت: - اون حسی رو که موقع دیدنش داشتی؛ نمی‌تونی انکار کنی. خیره‌اش شد. لبخند محوی بر ل*ب‌های رکسانا نشست؛ لبخندی که بیشتر شبیه تشویق بود. - اون مرد قدرتمنده، حتی دشمن‌هاش بهش احترام می‌ذارن. می‌تونه ازت محافظت...
  6. Tifani

    عالی رمان توفش | تیفانی

    با شتاب از مسیر باریک میان کوچه‌ها گذشت. حالا در خانه‌ای پناه گرفته‌ بود که بوی خاطرات روی دیوارهایش مانده‌ بود. همان خانه‌ای که پدر، اتاق خلوت دخترکش را «مخفیگاه خاتون» صدا می‌زد. چراغ نفتی در گوشه‌ی اتاق، نور لرزانی روی دیوارهای گچی می‌انداخت. سایه‌ها سنگین بودند. پرده‌ی سفیدِ پنجره‌ی...
  7. Tifani

    اطلاعیه درخواست [بنر و پوستر]

    سلام گرافیست: @Tifani با گرافیست و بنده یک گپ بزنید
  8. Tifani

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    سلام طراح: @Tifani لطفا با طراح گپی زده و بنده روهم ادد کنيد💚
  9. Tifani

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    سلام طراح: @umutlu لطفا با طراح گپی زده و بنده روهم ادد کنيد💚
  10. Tifani

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    سلام طراح: @ستاره سربیی لطفا با طراح گپی زده و بنده روهم ادد کنيد💚
  11. Tifani

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    سلام طراح: @Tifani لطفا با طراح گپی زده و بنده روهم ادد کنيد💚
  12. Tifani

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    سلام طراح: @umutlu لطفا با طراح گپی زده و بنده روهم ادد کنيد💚
  13. Tifani

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    سلام طراح: @ستاره سربیی لطفا با طراح گپی زده و بنده روهم ادد کنيد💚
  14. Tifani

    رمان رمان معشوقه مبادله شده دوک | تیفانی

    - لعنتی! صدای غریدن از مردی بلند شد که مقابل یکی از بوته‌های رز پیچکی و پرشاخ‌وبرگ ایستاده بود. البته گفتن “مرد” برای توصیف او کم‌لطفی بود؛ برای خودش "غول دو پا” یا “هیولایی با ماهیچه‌های وسوسه‌انگیز” بهتر توصیفش می‌کرد. مرد شانه‌هایش را چرخاند و تبر را در دستش جابه‌جا کرد. دوباره غرشی کرد که...
  15. Tifani

    مسابقه ✍️مسـابقه قـ🖋️ـلم [دروغ سیزده]

    منم اعلام امادگی فقط یه سوال در حیطه انجمن باید باشع؟
  16. Tifani

    عالی رمان توفش | تیفانی

    نگاهش را از پنجره گرفت و به رکسانا زل زد. قلبش هنوز نامنظم می‌تپید، اما چهره‌اش چیزی نشان نمی‌داد. رکسانا اما، با دقت هر حرکتش را می‌پایید، انگار که می‌توانست چیزی را که خودش هم نمی‌خواست ببیند، به وضوح تماشا کند. - پس چی؟ صدای رکسانا نرم بود، اما در آن ته‌مایه‌ای از اشتیاق پنهان بود. - قراره...
  17. Tifani

    عالی رمان توفش | تیفانی

    لحظه‌ای بعد، احمد نگاهش را چرخاند و برای اولین بار، چشم‌هایش به خاتون رسید. خاتون حس کرد نفسش در سینه حبس شد. او... چرا همیشه این‌قدر مطمئن به نظر می‌رسید؟ چرا انگار همه‌چیز طبق نقشه‌ی او پیش می‌رفت؟ لبخند محوی روی ل*ب‌های احمد نشست. اما این لبخند از آن لبخندهایی نبود که آدم را آرام کند. بیشتر...
  18. Tifani

    رمان رمان معشوقه مبادله شده دوک | تیفانی

    جورجیا سرش را عقب برد و با اخم به دیوارهای سنگی پوشیده از پیچک خیره شد. این «قلعه» باشکوه بیش از صد سال قدمت نداشت. شاید دروازه‌ی مشبک و برج‌های بلند نداشت، اما قطعاً در پشتی داشت. ورودی خدمتکاران یا راهی از میان باغ‌های آشپزخانه‌ای همان‌قدر کارساز بود. حتی اگر از بانچات تا اینجا پیاده آمده‌بود،...
  19. Tifani

    رمان رمان خطای فراموش نشدنی او | تیفانی

    هاوک مکث کرد تا کلماتش را سبک‌سنگین کند. -‌ ‌من... به‌عنوان یه انسان با ذهنی فعال، به تو اهمیت می‌دم، آلی. -‌‌ ‌واقعاً؟ نگاهش را از او برنمی‌داشت، ولی گونه‌هایش سرخ شده‌بودند. - پس برای همین بود که من رو تو کودکی فرستادی و نه به دیدنم اومدی، نه سراغی ازم گرفتی، نه برای تعطیلات به خونه برم...
  20. Tifani

    در حال تایپ دلنوشته گوشه های تاریک دل | تیفانی

    سکوتی که از آنِ من است سکوت، تنها ارثیه‌ای‌ست که از این دنیا برایم مانده؛ میراثی که نه می‌توانم از آن بگریزم؛ نه جرأت شکستن آن را دارم. واژه‌ها همیشه ناکافی‌اند، ناتوان از توصیف آنچه در تاریکیِ درونم مدفون شده است. آن‌ها مثل تکه‌های شیشه‌ای شکسته‌اند که هرچقدر هم ماهرانه کنار هم بچینم، باز هم...
عقب
بالا پایین