نتایح جستجو

  1. ب

    در حال تایپ دلنوشته به زانو افتادگان | نویسنده اِلی فرجی

    به هرکس نزدیک می‌شوم، از من دور می‌شود... جذامی‌ها هم این‌گونه نبوده‌اند! انگار که هوای تنفس‌شان را مسموم می‌‎کنم.
  2. ب

    در حال تایپ دلنوشته به زانو افتادگان | نویسنده اِلی فرجی

    هوای نفش کشیدن فروشی‌ نیست؟ من دارم هوا کم می‌آورم... . پشتم خالیست درونم خالیست زیر پایم خالیست... .
  3. ب

    در حال تایپ دلنوشته به زانو افتادگان | نویسنده اِلی فرجی

    دستم چپم مرتبا سر می‌شود... اسپاسم‌های عضلانی عذابم می‌دهند. آدم‌ها عذابم می‌دهند. دوست‌داشتنی‌هایم عذابم می‌دهند. زیاد تکرار کردم اما واقعا این‌ها حقم است؟
  4. ب

    در حال تایپ داستان کوتاه آیینه‌ها انتقام می‌گیرند | اِلی فرجی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    نام اثر: آیینه‌ها انتقام می‌گیرند به قلم: اِلی فرجی ناظر: @مآه سآن ژانر: عاشقانه ، تراژدی خلاصه: خانه‌ی ما تکرار تاریخ است. هر کسی که به‌ دنیا می‌آید، سرنوشت یک مرده را ادامه می‌دهد. ما زندگی نمی‌کنیم... فقط ادامه می‌دهیم!
  5. ب

    در حال تایپ داستان کوتاه آیینه‌ها انتقام می‌گیرند | اِلی فرجی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    مقدمه: ‌اگر ازدواج کنیم خوشبخت نخواهیم بود و اگر ازدواج نکنیم باز هم خوشبخت نخواهیم بود... . مانند خارپشت‌هایی هستیم که برایِ گرم شدن به هم می‌چسبند و اگر به هم بچسبند خارشان به تنِ هم فرومی‌رود و اگر جدا شوند از سرما رنج خواهند برد. زندگی معامله‌ای‌ست که در هر حال خرجِ آن بیش از دخلش است. آرتور...
  6. ب

    در حال تایپ داستان کوتاه آیینه‌ها انتقام می‌گیرند | اِلی فرجی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    آمین شبیه ما نبود. ساکت‌تر بود و عاقل‌تر. سرش به کار خودش گرم بود. سواد نداشت اما تک‌تک شعرهایی که از رادیو پخش می‌شد را حفظ بود. صدای قشنگی هم داشت اما از ترس این‌که به گوش آقاجان نرسد، هیچ‌وقت آواز نمی‌خواند. البته عادت‌های بدی هم داشت! مثلا صبح‌ها زودتر از خروس‌ها بیدارمان می‌کرد! اسمش را...
  7. ب

    تولد دوتا از اینا...

    دوقلوهای دوست داشتنی:love: زهرای مهربون =) که خوبی‌ها رو برای همه می‌خوای در همه حال به فکر همه هستی امیدوارم پایان امسال به آروزت برسی و برات جشن قبولی پرستاری رو بگیریم:aiwan_light_kiss3: و اما تلمای قشنگ =) دخترک با استعداد گنگ نویس خوش قلم امیدوارم تو هم امسال در جشنواره ها مقام اول بیاری...
  8. ب

    در حال تایپ داستان کوتاه آیینه‌ها انتقام می‌گیرند | اِلی فرجی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    اما این‌جا نبود! صدای بلند قلبش فریاد می‌زد که این‌جا نبود. گوش‌هایی که تقلا می‌کردند صدای آدم داخل کوچه را بشنوند، اعتراف می‌کردند این‌جا نبود! آنقدر به سمت در سرک کشید که دادم را درآورد. سطل شیر را به دستش دادم و گفتم برود و کمکش را نمی‌خواهم. نه این‌که بگویم سربه‌هوا بود، نه اصلا! اما این مدت...
  9. ب

    نقد کاربر نقد رمان گافتاب|فاطمه عطایی

    عزیزم وقت بخیر^^ از خوندن رمانتون واقعا لذت بردم عنوان رمانتون گافتاب که تا حالا نشنیده بودم و برام جالب بود هرچند که برای پیدا کردن معنی دست به دامان گوگل شدم:ROFLMAO: خلاصه رو اگه یه کوچولو بیشتر در مورد محوریت اصلی رمان توضیح می دادین بهتر بود شروعی عالی و بدون کلیشه کارکترهایی که با سادگی و...
  10. ب

    از آخرین باری که نمی‌دونستید آخرین باره بنویسید...

    خندیدن با عزیزی که به خاک سپردیم .‌..?
  11. ب

    نقد کاربر نقد کاربران رمان ابرها نمی‌میرند | ArıyaM

    عزیزم سلام وقتت بخیر^^ رمانتون رو مطالعه کردم، به حدی جذاب نوشتین که از لحظه‌ی شروع تا آخرین پارت بی‌وقفه مشغول خوندن بودم اسم رمان کاملا مناسب با موضوع اما کمی کلیشه‌ایه ژانر انتخابیتون فقط اجتماعی بود بنظر من انتخاب دیگه‌ای هم داشته باشید تا خواننده بیشتر قالب رمان دستش بیاد خلاصه و مقدمه...
  12. ب

    چِنین دِل*بَرانه چِرایی؟??

    چه بهانه‌ی خوبی شد کسی که همیشه می‌خواستم باهاتون حرف بزنم اما از اونجایی که در حد با من دوست میشی دوران ابتدایی موندم نشد که نشد :ROFLMAO: تولدتون مبارک همه امیدوارم که عمرتون پر برکت باشه دلتون شاد لبتون خندون و سن جدید شروعی باشه برای رسیدن به آرزوهای قشنگتون^
  13. ب

    در حال تایپ دلنوشته به زانو افتادگان | نویسنده اِلی فرجی

    خط‌های کاغذ دارد به پایان می‌رسد... . خسته کننده‌ام و با نامه‌ای از خستگی‌هایم، می‌خواهم تو را هم خسته کنم.
  14. ب

    در حال تایپ دلنوشته به زانو افتادگان | نویسنده اِلی فرجی

    باور کن بیشتر از خودم، دلم برای تو می‌سوزد! برای تویی یحتمل که به خواندن نامه‌هایم هستی. نامه‌هایی که حتی سر و ته هم ندارند و خودم هم نمی‌دانم چه نوشته‌ام و برای چه نوشته‌ام... !
  15. ب

    ꧂☬ آتری از دیار اُردی‌ها ☬꧁

    آتریسای قشنگم^^ مامان آنا کسی که وقتی اومدم انجمن با قلب مهربونش کلی حس خوب بهم داد بمونی برامون مهربون جان ما*چ به کله‌ات تولدت خیلی مبارکا باشه نازار گیان
  16. ب

    در حال تایپ دلنوشته انگار مادرم گریسته بود | نویسنده اِلی فرجی

    در کوچه باد می‌آید ستون این خانه می‌لرزد سایه‌ی بالا سرِ این خانه می‌لرزد و غریبه‌ای در باد می‌آید!
  17. ب

    در حال تایپ دلنوشته انگار مادرم گریسته بود | نویسنده اِلی فرجی

    وای بر من! این ابتدای ویرانیست! عروسکم خوابش نمی‌برد عروسکم بهانه می‌گیرد عروسکم دارد می‌رود... !
  18. ب

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    وقت بخیر درخواست جلد...
  19. ب

    [تبریک]~سوگند به قلم و آنچه مى ‏نويسند~

    تبریک میگم بااستعداد پر تلاش راهت همیشه سبز??
  20. ب

    نقد کاربر نقد کاربران رمان هکر هکتور شب | تینا اسعدی

    خانم اسعدی عزیز وقتتون بخیر ^^ رمانتون رو مطالعه کردم و چند نکته‌ای رو می‌خوام عرض کنم خلاصه و مقدمه‌ی رمانتون خیلی کوتاه بود برای خلاصه بهتره توضیحات بیشتری داشته باشید که در عین جذاب بودن نه زیاد گنگ و نه زیاد واضح طوری که داستان رو لو بده نباشه چون بافت خلاصه محاوره بود، را بهتره به رو...
عقب
بالا پایین