نتایح جستجو

  1. ه

    اتمام یافته داستان کوتاه احلام دلستان| هانیه رمضانی

    دوباره چند قدمی به بالا برگشته و به سمت آیینه مستطیلی شکل کنار درب اتاقم رفتم؛ مانند همیشه زیبا اما لبخندم را کجا جا گذاشته بودم؟ این همان چیزی بود که در من گم شده بود؛ پس لبخندی دروغین بر ل*ب نشانده و دوباره قصد رفتن کردم. - ببخشید واقعاً، نمیشه مراسم خواستگاری بدون داماد ولی هر چی سعی کردم...
  2. ه

    اتمام یافته داستان کوتاه احلام دلستان| هانیه رمضانی

    قیافه‌اش درهم شد، انگار داستان از همان قراری بود که حواس دهگانه‌ی من بو برده بودند. خواست ل*ب بگشاید و چیزی بگوید که سد سخنش شدم. - متاسفم اما من حتی ذره‌ای هم میلی به دیدن دامادی ندارم که شب خواستگاری حتی بخاطر احترام به طرف مقابلش هم نمیاد. با سرعتی که تا به حال از خودم ندیده بودم به سمت پله‌ها...
  3. ه

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    وقت بخیر درخواست طراحی جلد داستان احلام دلستان
عقب
بالا پایین