نتایح جستجو

  1. خ

    طالع بینی فرشته?

    فرشته ی لیلا چیه؟ نمیشد مرد باشه؟
  2. خ

    اتمام یافته دلنوشته ی سیاه بازی | خط سیاه کاربر انجمن کافه نویسندگان

    "بسم الله الرحمن الرحیم" نام دلنوشته: سیاه بازی ژانر: تراژدی، عاشقانه نویسنده: خط سیاه سطح: محبوب ویراستار: @KIAnaz مقدمه: چه بازی دارد نگاهت، با تلاطم و بی‌قراری دریای توفانی؟ لختیه سیاهی نگاهت به جنون حیوان‌گونه‌ای می‌کشانم که گویا هرگز آدم نبودم! چه سیاه بازی دارد نگاهت با هوای این روزهایم؟!
  3. خ

    اتمام یافته دلنوشته ی سیاه بازی | خط سیاه کاربر انجمن کافه نویسندگان

    این روزها غریبانه بودن تکرار ل*ب‌های سردم شده! ماندم من غریبه شده‌ام؟! یا دیگران مرا غریبه می‌خوانند؟! غریب شدم در تکرار بی‌پایان شب‌هایم، غریب در نگاهت، در نامم، در تفکرات و خیالاتم؛ چه سمفونی تلخی ‌است رابطه‌ی من‌ و شب‌هایم!
  4. خ

    مناسبت روز مترجم مبارک??

    روزتون مبارک?
  5. خ

    هنر مثل...

    هنر مثله غذا میمونه..طعم های مختلفی داره و با مخلفات متفاوتی میشه خوردش..نظرمو خیلی کارشناسانه گفتم?
  6. خ

    [ دلنوشته نویسی | خط سیاه کاربر انجمن کافه نویسندگان ]

    1399/07/08 نه دلداده ات بودم ، نه مجنون نگاهت! نه دلداده ی تو و نه پذیرای نگاری که بخواهد مرا! من ، من بودم و پر از غریبگی هایم که با یک دنیا عوضش نمیکردم. من پرم از یک رنگیه صداقت ، هرچند که زمانه با رنگین کمان روزگارش عذابم میداد. من آنیم که در هر قطره از عمرش خودش بود و چکه چکه های لحن...
  7. خ

    اتمام یافته دلنوشته ی سیاه بازی | خط سیاه کاربر انجمن کافه نویسندگان

    سایه‌ها، سایه‌ها اشکال غریبی هستند. نه با تو‌‌اند، نه با دیگران. تنها، ولی پر از تاریکی و سیاه بازیه روز‌های آفتابی!
  8. خ

    اتمام یافته دلنوشته ی سیاه بازی | خط سیاه کاربر انجمن کافه نویسندگان

    روزی خواهد آمد که دیگر طنین خنده‌هایم، پژواک روحتان نخواهد شد. روزی فرا می‌رسد که دیدار ما، تنها به سنگی سرد و سخت وابسته می‌شود. روزی که تو، گره‌ی دستانت را به دیوار بینمان بکوبی و من، دستم را بیاورم بالا که دستت را بگیرم و به خاک بر‌خورد کند!
  9. خ

    اتمام یافته دلنوشته ی سیاه بازی | خط سیاه کاربر انجمن کافه نویسندگان

    می‌گویند: بگو... . می‌گویم: از چه؟ ل*ب می‌زنند: از خودت... . اندکی مکث می‌کنم و می‌گویم: دیوانه‌ای که از درد دلش می‌خندد!
  10. خ

    اتمام یافته دلنوشته ی سیاه بازی | خط سیاه کاربر انجمن کافه نویسندگان

    هر کجا که چشم‌هایم می‌گردند، چیزی جز سیاهیه آزگار نمی‌بیند. سیاهی، تاریکی، تنهایی، چشم‌هایم به این همه تیرگی عادت کرده‌اند. ای هورازم، نیا، به این‌جا بر نگرد. این‌جا مردمانش به روشنا، عادت ندارند!
  11. خ

    اتمام یافته دلنوشته ی سیاه بازی | خط سیاه کاربر انجمن کافه نویسندگان

    یادگاران تاریکی، تنها کسانی‌اند که تنهایی را می‌فهمند. طمع تلخ دود را بیشتر از هر کسی در دنیا ترجیح می‌دهند به فرشته‌ای که محبوب دل‌هاست!
  12. خ

    اتمام یافته دلنوشته ی سیاه بازی | خط سیاه کاربر انجمن کافه نویسندگان

    لحظه‌ای آرواره‌هایم را جمع می‌کنم که یادت، برود از خاطرم! اما، هر بار یاد چشمان ماه گونه‌ات، دلم را خون می‌کند که دوباره هوایم، هوایی که تو نفس می‌کشی بخواهد.
  13. خ

    اتمام یافته دلنوشته ی سیاه بازی | خط سیاه کاربر انجمن کافه نویسندگان

    در نقطه‌ای از زمین خاکی زندگی می‌کنم که، هوایت نیست، صدایت نیست، یادگارانت، ریتم نفس‌هایت، تیله‌ی نگاهت، گیسوی مواجت... هیچی! در حوالیه من رویاها مرده‌اند.
  14. خ

    اتمام یافته دلنوشته ی سیاه بازی | خط سیاه کاربر انجمن کافه نویسندگان

    تاریک‌تر از آنم که با روشنای نگاهت، گرم کنم دلی را که هزاران سال است به خاکستر تبدیل شده، سعی بی‌جا مکن که مشترک مورد نظر خیلی وقت‌هاست که خاموش شده!
  15. خ

    همگانی در ... خسیس نباشیم!

    در لبخند زدن خسیس نباشیم!
  16. خ

    اتمام یافته دلنوشته ی سیاه بازی | خط سیاه کاربر انجمن کافه نویسندگان

    در شهر من هوایی نیست که منتظر وصالش باشی. شهر من شهر دود است. شهری که بارها و بارها، از هر نم اشکی سیل روان شده و آن را تخریب کرده. شهر من شهر بی‌خوابی است. شهر من شهر بی‌خوابی است!
  17. خ

    اتمام یافته دلنوشته ی سیاه بازی | خط سیاه کاربر انجمن کافه نویسندگان

    برای یک قطره‌ی مروارید چشمانت دنیا را به آتش کشیدم. حاضرم سیاه کنم شهری را از تار و پودش که تو را نخواهد با من! اما تو، چه ساده دل بریدی و به دیگری بخشیدی و نادیده گرفتی آن همه عشق و احساس را... یک شبه سفید کردی خرمن مویی را که با عشق لم*س دستانت شب‌ها رویا‌‌‌ها می‌بافت! چه فریبی در انتهای نگاهت...
عقب
بالا پایین