از حرف های پوچ تکراری
اینکه چقدر تو دوستم داری
از شعر های رنگ و رو رفته
از عشقِ از روی طلبکاری
نگرانم به اونکه بعد از این
پا بزاره توی قلمروی ما
نگرانم برای این کافه
نگرانم برای هردوی ما
تا وقتی رو به روی من نشستی
باید رو صورتت لبخند باشه
دلم زندونیه چشماته میخوام
چشمات با دلم هم بند باشه
با هرکسی خندیدنش را دوست دارم
از دور حتی دیدنش را دوست دارم
دل کند از من عاقبت اما من خر
دیوانه ام دل کندنش را دوست دارم
خواب دیدم دفترم را باد برد
برگ برگ باورم را باد برد
خواب دیدم پرکشیدم سوی تو
ناگهان بال و پرم را باد برد
من مثل یه رود خشکیده شدم
که دلش حتی یه ماهی نداره
یه کویر خشک و پوسیده شدم
که به دریا دیگه راهی نداره
اگه حتی نتونم باتو
توی خلوتم بد شم
تو دلسنگی شدن حتی
نتونم با تو هم قد شم
اگه حتی تموم شب
به عکسات خیره میمونم
زمانی که تو آبادی
من از فکر تو ویرونم
نمیزارم بلرزونه
منو سرمای این دوری
غرورم رو نمیشکونم
برای اینکه مغروری
دلم میگیره از دنیا
از آدم های تکراری
ازینکه عاشقت هستم
ازینکه دوستم داری
دلم میگیره از فکری
که مارو مبتلا کرده
دوتا دیوونه رو انگار
شبیه عاقلا کرده
دلم میگیره از هرچی
که از تو مونده تو خونه
از عطر تلخ رو شالت
که بیشتر از تو میمونه
اشک های زمین خورده
مردمان ضعیف و دل مرده
حرف های درون این سینه
منو به خواب های تو برده
زخم های دل بدون مرحم
من هنوز هم پر دردم
فریاد هایم بی صدا شدند
مثل بغض کودکان در بم
از حال دلم پرسند
پریشانم ولی خرسند
در کنارجوی تنهایی
غصه ها را از دلم شستند
به دریا زدمو طوفان شد
قله بودمو بوران شد...
جای من نیستی بخوای دلتو
توی خندیدناش آب کنی
شده آرزوت این باشه
که صدای کسیو قاب کنی
اگه شعری هنوزم مونده باشه
می بافم لا به لای تار موهات
تا جایی که نفس دارم میجنگم
میشم غول چراغ آرزوهات
خدا گاهی آسمونِ
تو غروب سرد آذر
خدا گاهی جا میگیره
توی قاب باز یک در
خدا گاهی توی بارون
انتهای اون خیابون
میپیچه لای درختا
میچکه تو قلب گلدون
خدا گاهی پشت ابرا
حواسش به ما دوتا هست
خدا گاهی نردبونه
توی یک کوچهی بن بست
خدا خودکار منه که
واسهی تو مینویسه
خدا چشم آسمونِ
لحظهای که خیس...
من حتم دارم عاشقم هستی
وقتی هنوزم سبز میپوشی
وقتی به جای چای مثل من
بازم یه قهوه تلخ مینوشی
من حتم دارم مثل اون روزا
دوس داشتنت گرم و دل انگیزه
من حتم دارم فصل دلتنگیت
باز عاشقونه، مثل پاییزه
حالا تموم حرف من باتو
جا مونده تو حجم عظیمی آه
بشکن سکوت بسه این تردید
با گفتن یک جمله ی کوتاه