نتایح جستجو

  1. ف

    اتمام یافته دلنوشته کافه‌گرد عاشق | فرشته باباخانی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    پیچک سرد و سیاه نبودنِت پیچیده بر اشعارم؛ محکم گلویم را می‌فشارد. سکوت تنهایی‌ام، گوش جهان را کر کرده و بغضی به آوارگی لیلی در چهره‌ام نشسته... . چه غریبانه تارهای تنهایی، پشت اشک‌هایم به پرواز درآمده‌اند. روزی از همین روزها تلافی می‌کنم نبودنت را! هراسی نیست من از جنگ عشق آمدم ... . ( پایان )
  2. ف

    اطلاعیه | درخواست نقد دلنوشته |

    https://www.forum.cafewriters.xyz/threads/%DA%A9%D8%A7%D9%81%D9%87-%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82-%D9%81%D8%B1%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%DA%A9%D8%A7%D9%81%D9%87-%D9%86%D9%88%DB%8C%...
  3. ف

    دلنوشته پناهگاه امن | فرشته باباخانی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    برایت می‌نویسم. از عاشقانهِ‌های ناتمام! لبریزیِ موج موهایت. اشکِ چشم‌هایت. زیباییِ سخن‌هایت. پاکی ِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِاحساست تا در این لحظات پر شورِ عشق، عقربه‌ها به صف شوند! کندتر حرکت کنند و زمان بایستد. درست همان جایی که تو...
  4. ف

    دلنوشته پناهگاه امن | فرشته باباخانی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    روی خاطره خالی خیابان، باران رنگین کمان تداعی می‌کند. نگین چشمانت را در خاطره بازی نگاهم ... .
  5. ف

    دلنوشته پناهگاه امن | فرشته باباخانی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    دلبر جان: تمام عطر فروشی‌های دنیا هم را که بگردم، در هیچ جای دنیا بوی تنت را نمی‌یابم! همه کتاب‌های دنیا را اگر بخوانم باز هم دوست دارم‌های تو خواندنی تر است. تمام پناهگاه‌های دنیا را گر بروم بازهم پناهندگی در آغو*ش تو شیرین تر است. پس ریا نمی‌شود که بگویم در عالم ریاضیات تو تنها قدر مطلق منی.
  6. ف

    دلنوشته پناهگاه امن | فرشته باباخانی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    به تو که فکر می کنم؛ به چشمان گرمت، سرخی ل*ب‌هایت و آرامش صدایت. برای وصف زیبایی ِ تو لابه لای دفتر شعرهایم، دنبال واژه می‌گردم! ولی بازهم برای وصفت چیزی نمی‌یابم! جز این که بگویم: تو زیباترین مخلوق خدایی ... .
  7. ف

    دلنوشته پناهگاه امن | فرشته باباخانی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    ای تو زیباترین فصل خدا. پاییز، از تو آموختم. گاهی عشق می‌تواند نتیجه افتادن باشد! درست مانند برگ‌های پاییزی که دلتنگ لم*س زمین شدند. و حاضرند زیر قدم‌های من و تو جان‌شان راهم فدا کنند، له شوند. تنها به قیمت عاشقی... .
  8. ف

    دلنوشته پناهگاه امن | فرشته باباخانی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    نمی‌خواستم عشق و عاشقی‌ام را فاش کنم! تمام قلبم را، تو و افکارت همه را قفل کرده بودم به زنجیر قلم؛ اما نمی‌دانستم که نگاهم، تمام وجودم را فاش می‌کند . صبح که می‌شد بی‌تابت می‌شدم. شب که می آمد، بی‌خوابت و اما حالا تو همه را می‌دانی من و رمز و راز دلم را... . بگو برایم عاشقانه دوستت دارم‌ها را...
  9. ف

    دلنوشته پناهگاه امن | فرشته باباخانی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    دلم پر شده از غمی شوم. نفس‌هایم از شدت سرما یخ زده. نمی‌دانم در کدام زمستان جا مانده‌ام! چشمانم مانند لایه‌ای پر مه و غبار بر روی آیینه نشسته... . اما خوب می‌دانم که دلِ من تنگ شده که نه می‌خندد و نه می‌رقصد.
  10. ف

    دلنوشته پناهگاه امن | فرشته باباخانی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    همه جا هستی؛ لا به لای واژه‌های شعرم. کلمه به کلمه سخن گفتنم. در رویا و خیال شبانه‌ام. تنها جایی که نیستی و ندارمت در کنارم است!
  11. ف

    دلنوشته پناهگاه امن | فرشته باباخانی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    پاییز را بگو: دست از سرم بردارد،آخرین دلگیری‌اش دامن بهارم را می‌گیرد! و نمی‌گذارد این دختر بهاری با نسیم عاشقی برقصد... .
  12. ف

    دلنوشته پناهگاه امن | فرشته باباخانی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    من از سیاهی تندیس درد، در دست بی‌ترحم پاییزی می‌ترسم! که پشت پرده انتظار برگ‌ها ذره ذره فرو می‌ریزد، تندیس کهنه غم‌ها را .
  13. ف

    دلنوشته پناهگاه امن | فرشته باباخانی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    از نگاه تو تمام آیینه‌ها شکست؛ در نبودنت، چه غبار غمی نشست. بر روی این آیینه‌ها ... .
  14. ف

    دلنوشته پناهگاه امن | فرشته باباخانی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    افسرده پاییز! دلتنگ مهر تو شده که با رقص برگ‌ها، دستپاچه می‌پرد در آغوشت .
  15. ف

    دلنوشته پناهگاه امن | فرشته باباخانی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    روزهای پاییزی من بی بهار می‌گذرد. من چگونه تاب بی‌آورم رویایی را، که آویخته بودم در خلوت تپه‌های پاییز زده؟.
  16. ف

    دلنوشته پناهگاه امن | فرشته باباخانی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    واژه‌های شعرم را در محفل دلواپسی می‌نویسم! میان سکوت سنگینی که واژها را فریاد می‌زند... .
  17. ف

    دلنوشته پناهگاه امن | فرشته باباخانی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    طلای عشق را بیرون می‌کشم، از خوشه‌های خورشید. تا اذین ببندم در گیسوان طلایی‌ات .
  18. ف

    دلنوشته پناهگاه امن | فرشته باباخانی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    در خلوتگاه تنهایی: روی خط ممتد آرزوهایم نقشی نمی‌بینم! فقط، در کوچه‌های بی‌قراریانتظار می‌کشم. ایستگاه پایانی را با ریلی از واژه‌هایی که، قطار بغض‌هایم را با خود حمل می‌کند.
  19. ف

    دلنوشته پناهگاه امن | فرشته باباخانی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    بر پشت بام خانه پشت پنجره؛ باران مهمان شده‌است... . بر آسمان چشمانم، مهر حیران شده در سردی سکوت واژه‌های تو! من تو را برای مداوا به شهر عشق می‌برم .
  20. ف

    دلنوشته پناهگاه امن | فرشته باباخانی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    هوا ملایم است. آسمان هم پر از اشتیاق... اما من نه! بی حوصله و پریشانم؛ خسته‌ام از لحظات باقی مانده، از خاطرات جا مانده! و تکرار این دلتنگی‌های شبانه. هق هق‌های مدام مرا اندوهگین کرده. استخوان بغض در گلویم جا مانده! به ساعت خیره می‌شوم... . نمی‌دانم چه مقدار از شب گذشته؟ اما قلبم، نامنظم تر از...
عقب
بالا پایین