نتایح جستجو

  1. EMMA.

    مهم اعلام آثار ویرایش شده | تالار ویرایش

    {بسم تعالی} داستانک آرزوی الینا نویسنده: حدیثه ادهم ویراستار: @تاجِرِ غَم تاریخ انتقال: ۱۴۰۴.۴.۲۳
  2. EMMA.

    اطلاعیه درخواست نقد اولیه شورا | رمان

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/40504/ وقت بخیر؛ درخواست نقد
  3. EMMA.

    مهم اعلام آثار ویرایش شده | تالار ویرایش

    {بسم تعالی} مجموعه داستان تقاص‌های خونین نویسنده: ملینا نامور ویراستار: @حدیثه🫧 تاریخ انتقال: ۱۴۰۴.۴.۱۹
  4. EMMA.

    در حال تایپ رمان کالویِت | هستی جباری

    اتفاقات ظهر خواب را از سرم پرانده بود. آبی برای خودم ریختم و بسیار آرام به سمت در پشتی رفتم. روی پله‌های سنگی منتهی به اتاق‌ها نشستم و به دیوار سفید رنگ خیره شدم تا این که به طرز شوربختانه‌ای صدای مکالمه‌ای آرام را از در پشتی شنیدم. سرم را آرام از شکاف در آهنی و پر سر و صدا رد کردم تا واضح‌تر...
  5. EMMA.

    چالش کی بود؟

    نسیم بهاری -ـــ-
  6. EMMA.

    چالش دیالوگ برتر هفته (۲)

    - اگر هیچ‌کس هم تو رو قبول نداشته باشه، من قبولت دارم خورشید. این رو یادت باشه که گل‌های زیبا چیده می‌شن، عطرهای خوشبو تموم می‌شن، افراد امیدوار ناامید می‌شن و شخصیت‌های شاد غمگین میشن به همون شکلی که قلب‌های زیبا شکسته می‌شن و تو... قلبی از جنس آفتاب داری.
  7. EMMA.

    اطلاعیه درخواست رنک نویسنده رمان~

    وقت بخیر؛ درخواست رنگ نویسنده نو قلم.
  8. EMMA.

    چالش کی بود؟

    شخص مجهول الهویه توی یه جزیره
  9. EMMA.

    چالش مونولوگ برتر هفته (۲)

    حالا که فکر می‌کنم کاش در جایی بهتر با هم ملاقات کرده بودیم. گاهی اوقات جدایی‌ها به ما می‌فهماند که در فراق یار چه حسی داریم. دیدار آخر در فرودگاه، آخرین انتظار در سالن بیمارستان، آخرین لبخند قبل از درد، آخرین لحظات پیش از مرگ، آخرین بوی چای دو نفره در خانه و آخرین حرف‌های عاشقانه در لحظات...
  10. EMMA.

    مهم اعلام آثار ویرایش شده | تالار ویرایش

    {بسم تعالی} داستان کوتاه نقاشی ناتمام نویسنده: محمد مهدی گودرزی ویراستار: @ANIL تاریخ انتقال: ۱۴۰۴.۴.۱۸
  11. EMMA.

    در حال تایپ رمان کالویِت | هستی جباری

    صدای گوش نواز اهورا در آشپزخانه طنین انداز شد و سپس سینا گویی که حرف اهورا به کامش خوش نیامده باشد گفت: - شما کی باشی؟ به جا نمیارم؟ اما اهورا با صبوری و مهربانی پانسمان دور پهلویش را عوض کرد و گفت: - تو غذا و جای خواب داری پسر خوب چرا از وسایل بقیه دزدی می‌کنی؟ یک آدم چقدر می‌توانست خوب...
  12. EMMA.

    در حال تایپ رمان کالویِت | هستی جباری

    فصل چهارم: بحبوحه شیفتگی هنگامی که مردم کنار سنگ قبرم به یاد او بید مجنون بکارید. چند روزی از آخرین دیدارمان می‌گذشت و او تابلوی نخست را از مجموعه‌ی چهار تابلویش کشیده بود، او نگذاشت به آن نگاه کنم اما من شوقی بسیار در پی آن داشتم و او ذوقم را کور کرده بود. نمی‌دانم اما حس و حالی غریب به سراغم...
عقب
بالا پایین