^^لطفا در این تایپک پستی ارسال نکنید^^
دوران ابتدایی یه همکلاسی داشتم هر روز حداقل یه بار سرکلاس به خودش میشاشید. معلممون به ما گفت این دوستتونه مشکل داره باهاش همدردی کنید. زنگ بعد همه سر کلاس شاشیدیم
دلم میخواست که گهگاهی
رفیقِ حال تو باشم
نه اینکه مال من باشی
ولی من مال تو باشم
دلم میخواست که گهگاهی
بگی خوابی یا بیداری؟
بگم هستم؛ چطوری تو؟
بگی دلگیر و بی حالی...
بگم اینجام همیشه من
بگو هرچی که میخوای رو،
بگی من هستم اون کس که
پیشش آروم و بی عاری
دلم میخواست که حرفاتو
برای من نگه داری...