نتایح جستجو

  1. Chaos

    اطلاعیه درخواست نقد شعر

    درود، با درخواست شما موافقت شد.✅ منتقد شما: @آشوب دلها
  2. Chaos

    نقدانه سری ۴۹ |SEETARE

    ستاره مدیری وظیفه‌شناس، مرتب و با انضباط هست. دختر خیلی گلیه🌹
  3. Chaos

    پایان نقدوبررسی نقد داستانک تلفن سبب بدبختی است | منتقد: دیـوا

    سلام منظورتون اینه که میخواید ادغام شه؟ @SEETARE
  4. Chaos

    در حال تایپ مجموعه اشعار معرا | به قلم محدثه رستگار

    •● به نام خالق واژه‌ها ●• پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید. قوانین جامع تالار شعر شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید. درخواست جلد برای مجموعه شعر پس از گذشت ۱۰ الی ۱۵ پست از مجموعه شعر خود،...
  5. Chaos

    در حال تایپ دلنوشته راپسودی | اثری از آشوب

    راپسودی پنجم به گمانم فراموشت کرده‌ام… . به همان تلخی‌ای که آدم، اندامی فاسد از تنش را به دست تیغ جراحی از سر بی‌دردی نه بلکه از روی ضرورت نجات می‌سپارد. تو را در خودم دفن نکردم، بیرونت انداختم؛ چون سمی که باید از عمق جان بالا آورده شود تا مغز دوباره به زندگی بازگردد. دیگر با یادآوری‌ات اشک...
  6. Chaos

    نقد کاربر دلنوشته راپسودی | اثری از آشوب

    نام اثر: راپسودی نام نویسنده: سحر راد (ملقب به آشوب) ژانر: عاشقانه، تراژدی https://forum.cafewriters.xyz/threads/39741/
  7. Chaos

    در حال تایپ دلنوشته راپسودی | اثری از آشوب

    راپسودی چهارم سلام به چندمین روزی که بیدار می‌شوم، بی‌‌آنکه بیداری را طلب کرده باشم. مثل بسیاری از چیزهای دیگر، که نسبت به وجودشان بی‌تفاوتم. مثلا دیگر هر بار که کسی نامت را می‌پرسد، نه نیازی به صاف کردن صدا دارم، نه فرسخ‌ها از جایی که هستم دور می‌شوم تا در نامت غرق گردم. شاید حرفی نمانده که...
  8. Chaos

    صندلی داغ سری 126|saya

    درود، تنها چندتا تا سوال دارم، ۱. اگه میتونستی بدترین خاطرت رو ترمیم کنی، چجوری و از کجاش شروع میکردی؟! ۲. شده لحظه‌ای که حس کنی کثیف ترین موجود روی زمینی؟! اگه شده چرا؟! ۳. بدترین اشتباه کیو دیدی از نزدیک‌ و چی بوده؟ سکوت کردی یا جارش زدی؟ ۴. به پارتنر یا اکست خیانت کردی؟
  9. Chaos

    در حال تایپ دلنوشته راپسودی | اثری از آشوب

    راپسودی سوم دیگر توانی بر سوگواری درگذشت خاطرتمان ندارم. حتی قطره‌ای اشک برای ریختن، و هجایی از یک واژه برای گفتن. مدتی‌ است سکوت، زبان مادری‌ام شده؛ نه از آن سکوت‌های قهرآلود، که بوی فراموشی می‌دهند، بلکه سکوتی از جنس حافظه که تنها خاطره‌اش دلتنگی است و ریشه در جانم دوانده. ساکن و باثباتم...
عقب
بالا پایین