نتایح جستجو

  1. امیر احمد

    عالی رمان سراب مرگبار | امیر‌احمد

    به سختی کلمات آخر را بر لبانم جاری می‌کنم، یاد کردن از دختر مرده اِدریک دوباره با شدتی بیشتر از قبل درد و رنجم را شعله‌ور می‌کند. تلاش برای رسیدن به این خانه و حوادث چند لحظه پیش باعث شده بود تا غم مرگ دختر و همسرم کمی برایم کم‌رنگ شود اما اکنون دوباره با قدرتی بیشتر از قبل به جانم افتاده است...
  2. امیر احمد

    عالی رمان سراب مرگبار | امیر‌احمد

    پشت به ما به سمت محیط مقابلم که در تاریکی تسخیر شده است قدم بر می‌دارد و در حالی که با تکان دادن دست از ما می‌خواهد تا او را همراهی کنیم می‌گوید: - همراهم بیایین... باید راه خیلی طولانی رو برای رسیدن به این‌جا طی کرده باشین... توی زیر‌زمین بسته مخصوص غذا و بطری نوشیدنی به اندازه کافی هست...
  3. امیر احمد

    عالی رمان سراب مرگبار | امیر‌احمد

    حالت و نوع نگاه الی نشان می‌دهد که اصلاً قصد پذیرفتن خواسته برادرش را ندارد، سکوتی عمیق بین‌مان حکم‌فرما می‌شود، ثانیه‌ها به سختی می‌گذرند، هر لحظه اضطراب و بالا و پایین شدن دل و روده‌ام بیشتر و بیشتر می‌شود. حالت گارد گرفته و نوع نگاه سگ شکاری آن را بد‌تر می‌کند. لبخند شیطانی که به گوشه لبان...
  4. امیر احمد

    عالی رمان سراب مرگبار | امیر‌احمد

    الی بی‌توجه به حرف‌های اِدریک دستی به چانه‌ زخمی‌اش می‌کشد و معترضانه می‌گوید: - انقدر شلوغش نکن... تازه انگار یادت رفته پدرشون چقدر سر اون اتفاق رو اعصابمون رفت... اصلاً باید از خداش باشه که هر دوشون رو این‌ طوری تحویل بگیره! اِدریک خشمگینانه نفس عمیقی می‌کشد، دستی به صورتش می‌زند و مضطربانه...
  5. امیر احمد

    عالی رمان سراب مرگبار | امیر‌احمد

    با فشار آوردن به دست‌ و پا‌هایم سعی می‌کنم از روی زمین بلند شوم اما خستگی شدید به همراه سوزش وحشتناک ماهیچه‌هایم این اجازه را به من نمی‌دهد. به ناچار کف زمین آرام می‌گیرم و بی‌ هیچ حرکت اضافی به بدنم استراحت می‌دهم. اِدریک با چهره‌ای رنگ پریده به جسد آن پسر زل می‌زند و در حالی که سعی دارد...
  6. امیر احمد

    تولد تولد پسر مودب انجمن‌ | امیر احمد

    درود( سلام). بابت تبریک روز تولدم از شما و دیگر اعضای انجمن سپاس گذارم. ان‌شالله. به یاری خدا نویسنده معروفی میشم( هر چند شاید غیر‌ممکن باشه).
  7. امیر احمد

    روزنامـه روزنامه زمستان 1403| شماره 3

    معرفی رمان هویت خونین عنوان: هویت خونین ژانر: جنایی، معمایی، عاشقانه نویسنده: کیاناز تربتی‌نژاد خلاصه: در میان هیاهو و شلوغی شهر، پیدا می‌شود هویتی که سال‌هاست نه خبری از آن بوده و نه کنکاشی برای کشف آن. دختری با هویتی از خود ساخته و مشغول به کار در هتلی که شروع تمام ماجراهاست. در همین گیر و...
  8. امیر احمد

    عالی رمان سراب مرگبار | امیر‌احمد

    پیغام( فصل چهارم) سوزش و درد شدیدی سینه و گلویم را آزار می‌دهد، ماهیچه و کف پا‌هایم از شدت خستگی به ناله افتاده‌اند، به سختی می‌توانم آن‌ها را تکان دهم. پلک‌هایم را روی هم محکم فشار می‌دهم و با صاف کردن کمرم به جسد حلق‌آویز شده نگاهی می‌اندازم. چهره جسد به همراه مو‌های بلند و به هم ریخته‌اش که...
  9. امیر احمد

    عالی رمان سراب مرگبار | امیر‌احمد

    ساطع شدن گرد و خاک شدید در دور و اطرافم دستم را مجبور می‌کند تا به چشمانم نزدیک شود. پشت سر هم سرفه می‌کنم و با فریاد و ناسزاگویی ذرات کوچک خاک را از داخل گلو، بینی و ریه‌هایم به بیرون هدایت می‌کنم. چشمان خسته، سرخ و خونینم را با انگشتان دستان باندپیچی شده و زخمی‌ام محکم مالش می‌دهم و با چشمانم...
  10. امیر احمد

    عالی رمان سراب مرگبار | امیر‌احمد

    به نا‌آگاه لرزش و تکان‌های شدیدی تعادلم را به هم می‌زند و باعث می‌شود همراه با اِدریک بی‌اراده زمین بخورم. هفت‌تیر درست در نزدیکی‌ام می‌افتد و در کنار پای حشره‌ای که به رتیل شباهت دارد متوقف می‌شود. با ناله کوتاهی سرم را بالا می‌آورم و به منبع صدا نگاهی می‌اندازم. ارتعاش صدا هر لحظه نسبت به...
  11. امیر احمد

    عالی رمان سراب مرگبار | امیر‌احمد

    با کمی دقت متوجه می‌شوم که توسط او و هم‌نوعانش از همه طرف محاصره شده‌ایم. دور تا دورمان را از دور و نزدیک محاصره کرده‌اند و هر لحظه با تنگ‌تر کردن حلقه محاصره هر دویمان را بیشتر در داخل باتلاق ترس و نا‌‌امیدی فرو می‌برند. بی‌‌تابانه بزاق دهانم را به پایین قورت می‌دهم، با چشمانم اطراف را رصد و...
  12. امیر احمد

    عالی رمان سراب مرگبار | امیر‌احمد

    او بی‌توجه به سوالم خیز بر می‌دارد و با قدم‌هایی تند به سمتی که اشاره کرده بود می‌‌دود. از شدت خشم دندان‌هایم را محکم روی هم فشار می‌‌دهم، زیر ل*ب می‌غرم و به اِدریک نا‌سزا می‌گویم. سپس پا تند می‌کنم و دوان‌دوان با حبس کردن نفس‌هایم در سینه به دنبالش می‌روم. با سرعت و زحمتی زیاد از لای محیط باز و...
  13. امیر احمد

    عالی رمان سراب مرگبار | امیر‌احمد

    صورت، لباس و تمام اعضای بدنش در زیر سیاهی او را شبیه به شبهی ترسناک و سرگردان کرده است. با انداختن نور چراغ‌قوه‌ام به سمتش تاریکی از روی شانه‌هایش بال می‌کشد و نقاب زرد رنگی که دهان و نیمی از صورتش را پوشانده است همراه با آن کلاه بزرگ روی سرش نمایان می‌شود. شوک زده هین بلندی می‌کشم و می‌گویم: -...
  14. امیر احمد

    عالی رمان سراب مرگبار | امیر‌احمد

    پس از مدتی با کج شدن بدنه بالگرد به سمت بالا سر، شکم و سینه‌ای نسبتاً بزرگ، دایره‌ای و کشیده همراه با تعداد زیادی پای سوزنی‌شکل و دراز در زیر تابش نور چراغ قوه‌ام پدیدار می‌شود. بر خلاف آن زن هیولا نور چراغ قوه‌ام نه تنها تاثیر خاصی روی بدن تیغ‌مانندش نمی‌گذارد بلکه حتی با برخورد نور عزمش برای...
  15. امیر احمد

    عالی رمان سراب مرگبار | امیر‌احمد

    دوان‌دوان از کنار اشباح سیاهِ وسایل نقلیه، ساختمان‌ها و مغازه‌هایی که همگی در تاریکی فرو رفته‌اند عبور می‌کنم. پرش کوتاهی بر می‌دارم و از روی راه‌بندان بزرگ، پوسیده و ترک برداشته‌ای که توسط شاخه‌های پیچ در پیچ، خزه و علف‌های سبز‌ رنگ پوشیده شده است رد می‌شوم. نفس‌هایم را با سرعت به داخل ریه‌هایم...
  16. امیر احمد

    عالی رمان سراب مرگبار | امیر‌احمد

    صدای گروپ‌گروپ قلبم بلند‌تر می‌شود، انگار قلبم از شدت تپش می‌خواهد منفجر شود. هر چه با کمک دهانم نفس عمیق می‌کشم و سعی دارم تا دل‌آشوبم را آرام کنم اما تلاش‌هایم فایده‌ای ندارد. هیولا در حالی که خودش را درون تاریکی پنهان کرده و چهره‌اش به سختی قابل مشاهده است ضجه کوتاهی سر می‌دهد، چنگال‌هایش را...
  17. امیر احمد

    عالی رمان سراب مرگبار | امیر‌احمد

    دلهره و نگرانی افسارم را به دست می‌گیرد و من را وادار می‌کند تا قدم‌هایم را تند‌تر کنم. با حملات دوباره هیولا برای لحظه‌ای سر جایم می‌ایستم، چند قدم به عقب می‌روم و تلاش می‌کنم تا با کمک گرفتن از نور چراغ قوه او را از فکر شومی که در سر دارد منصرف کنم. هیولا در حالی که از شدت سوزش و درد نور چراغ...
  18. امیر احمد

    روزنامـه روزنامه زمستان 1403| شماره 2

    معرفی رمان جنون یاس رمان جنون یاس نوشته سارا سجادیان داستانی سورئال و عاشقانه را روایت می‌کند. داستانی که روایت‌های پنهانی در آن موج می‌زند. مشخصات داستان: نام اثر: جنون یاس ژانر: فانتزی، سوئرال نویسنده: سارا سجادیان خلاصه: - از آینده بگو. - ترس تمام داشته‌هایت را می‌بلعد. با این سه حرف پر از...
  19. امیر احمد

    عالی رمان سراب مرگبار | امیر‌احمد

    خون از لای زخم‌‌ها و خراش‌های کوچک و بزرگ بیرون زده و بخشی از کف خیابان ترک برداشته و زیر بدن حیوان زبان بسته را سرخ رنگ کرده، جمجمه سرش زیر فشار دندان‌های تیز و برنده‌ای سوراخ سوراخ شده، یکی از گوش‌هایش به همراه دو دست جلویی از جا درآمده و خون سراسر جای زخم‌ها و بدنش را نقاشی کرده است. چشمانم...
عقب
بالا پایین