نتایح جستجو

  1. ا

    در حال تایپ فن‌فیکشن آریل، شی*طان دریایی| نرگس محمدیان روشنفکر

    نیشخند اورسولا چهره‌اش را زشت‌تر از چیزی که بود جلوه می‌داد. -‌ حباب‌کوچولو! پدرت سال‌ها پیش شرطم را قبول کرد تا پری دریایی شود. الان وقتش رسیده چیز گرانبهایی که قرار بود به من بدهد را بگیرم. می‌دانی چگونه قرار است در خدمت شیاطین باشی؟ اول بگذار با بقیه‌ آشنایت کنم... لباس‌آبی‌ها شیاطینی کم‌حرف...
  2. ا

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    درود درخواست جلد برای فن فیکشن آریل، شیطان دریایی...
  3. ا

    اطلاعیه درخواست نقد اولیه شورا | فیلم‌نامه، نمایش‌نامه، فن‌فیکشن

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/%D9%81%D9%86%E2%80%8C%D9%81%DB%8C%DA%A9%D8%B4%D9%86-%D8%A2%D8%B1%DB%8C%D9%84%D8%8C-%D8%B4%DB%8C-%D8%B7%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%86%D8%B1%DA%AF%D8%B3-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%81%DA%A9%D8...
  4. ا

    اطلاعیه درخواست نقد اولیه شورا | فیلم‌نامه، نمایش‌نامه، فن‌فیکشن

    درود درخواست نقد فن فیکشن آریل، شیطان دریایی
  5. ا

    صندلی داغ سری صد و هشتم صندلی داغ| SEL V A

    عزیزمییی💗 خب خب بریم سراغ سوالای من👁👄👁 پایان تلخ یه داستان پیچیده یا پایان خوش یه داستان کلیشه ای؟ تا حالا الگویی داشتی توی زندگیت که خیلی به پیشرفتت کمک کرده باشه؟ تا حالا یه رازی که بهت گفتن نگییی یه وقت به کسیی از دهنت پریده؟( من آره💀💔) از کدوم کتاب خیلی خوشت اومد؟ از کدوم کتاب متنفری؟ چرا؟...
  6. ا

    در حال تایپ فن‌فیکشن آریل، شی*طان دریایی| نرگس محمدیان روشنفکر

    ادوارد نمی‌توانست اتفاقاتی که افتاده بود را باور کند. پدرش جلوی چشمانش بود؛ همان چهره را داشت، با موها و ریش‌های بلند سفید. پدر کلافه بود، درست مثل همان موقع که به او تهمت زدند. -‌ این پسر کیست؟ چرا آریل چنین کاری کرد؟! این انسان را تبدیل به پری دریایی کرد، چون می‌خواست آریستا تبدیل به کف و حباب...
  7. ا

    در حال تایپ فن‌فیکشن آریل، شی*طان دریایی| نرگس محمدیان روشنفکر

    ادوارد از بقیه خداحافظی کرد و حاضر شد که با ترسش از اقیانوس خداحافظی کند. آریل با تکان دادن دستش از خانواده‌ی براون خداحافظی کرد. دلش برای کاملیا بیشتر از همه تنگ می‌شد. روی شن‌ها نوشت: "بابت این لباس زیبا و همه چیز ممنونم! امیدوارم زودتر اریک بازگردد. مراسم ازدواج را روی کشتی برگزار کنید تا من...
  8. ا

    صندلی داغ سری صد و هفتم صندلی داغ|افسونگر

    سلامممم🌸 مدیر خوبمونی✨️ شازده کوچولو جای اونایی که زمان گذشته بدنیا اومدن؛ حتی زمان انسان‌های اولیه هر چند الانم هنوز امید هست✨️ آکوتاگاوا باران توی برف مصیبتیه بیرون رفتن😂 همش لیز میخوری نهههههههههه به توان ۴۰۳۳۹۲۸۲۷۲۶۱۶۶ ولی خب چاره چیه در نهایت یه خوبی هایی هم داشته هر کاری که کردم...
  9. ا

    روزنامـه روزنامه تابستان ۱۴۰۳ | شماره پنجم

    وای ذوقققققق قلبم اکلیلی شددددد مرسی ازتون♡♡♡♡♡♡
  10. ا

    صندلی داغ سری صد و هفتم صندلی داغ|افسونگر

    دروددد قشنگم عالی ام تو چطوری آه، رحم کن4t_:(10t_:(-4--- مصاحبه ها، صندلی داغ ها و مسابقه ها رو خیلی دوست دارم داداش دوستت دارم ولی رحم کنننن سوالات آتیشم زد:)))))9t_:( از ده سالگی شروع کردم اولیش استاد عشق بود چه شاهکاری بود... چه شاهکاری نویسندگی دلیل زندگی منه ولی دوبلری اعتماد به...
  11. ا

    صندلی داغ سری صد و هفتم صندلی داغ|افسونگر

    سلامممم زیباااا قربونت برم منم شخصیتت رو دوست دارمممم:love::aiwan_light_heart: شب چون میخوابم-4--- غذای خونگی قطعا چون سالمه عاشق رنگای روشنم مخصوصا صورتی و آبی زمستون پختیم:facepalm: نگرشش نسبت به همه چی منفی باشه بدگویی کنه پشت دیگران کثیف باشه و بهداشتو رعایت نکنه دانشگاه...
  12. ا

    [فراخوان جذب صداپیشه|تابستان ۱۴۰۳]

    درود گپ تست ایجاد شد💫
  13. ا

    اطلاعیه 🔻تاپیک جامع اعلام پایان تایپ رمان🔺

    درود اعلام پایان https://forum.cafewriters.xyz/threads/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%B1-%D8%B3%D9%88%D9%85-%D9%86%D8%B1%DA%AF%D8%B3-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%81%DA%A9%D8%B1.35295/page-3#post-290775
  14. ا

    اطلاعیه درخواست [کاور تبلیغاتی]

    سلام درخواست کاور تبلیغاتی رمان جواهر سوم اگه میشه گرافیستش خودم باشم
  15. ا

    اتمام یافته رمان جواهر سوم | نرگس محمدیان روشنفکر

    -‌ کدام اتاق باید برویم؟ -‌ اتاق نوزدهم. با گشودن درب اتاق، مردی قدبلند حرفش را نصفه گذاشت و سلام کرد. او پدر آکانه بود و نمی‌دانست کیومی چه‌قدر از سوال‌های مظلومانه‌اش، همدلی‌اش و دسته‌گلی که آورده بود احساس بدی می‌گیرد. کیومی نفس عمیقی کشید، زیرا با آمدن خانم و آقای آیکاوا، رشته حرفی قطع شد که...
  16. ا

    اتمام یافته رمان جواهر سوم | نرگس محمدیان روشنفکر

    رن جیغی کشید و روی زمین افتاد. پاهایش دیگر توان ایستادن نداشتند. آن‌دو حاضر بودند برای پول دست به هر کاری بزنند، اما نتوانستند رفاقتشان با رن را تمام کنند و مانند یک قربانی رفتار کنند تا آزاد شوند. رن یکی از بدترین روزهای زندگی‌اش را سپری می‌کرد. کیومی بهت‌زده به پلیس‌ها خیره شده بود، با زبانی...
  17. ا

    اتمام یافته رمان جواهر سوم | نرگس محمدیان روشنفکر

    بیشترشان تلاش می‌کردند از دیوارها بالا بروند و شکست می‌خوردند. دست‌هایی آهنی از داخل دیوار بیرون می‌آمد و آن‌ها را هل می‌دادند. اوسامو دوان‌دوان جلو رفت. وقتی زیاد بالا می‌رفتند، برخورد محکمشان به زمین باعث آسیب دیدن استخوان‌ها می‌شد. اوسامو در حال بالا رفتن، یکی از دست‌های آهنی را با دست خود...
  18. ا

    اتمام یافته رمان جواهر سوم | نرگس محمدیان روشنفکر

    ایزانامی از شدت شوق اشک می‌ریخت؛ اما ل*ب‌های خندانش پدیدارکننده‌ی شادی‌اش بودند. رن شعله‌های آتش را با کپسول آتش‌نشانی خاموش کرد. می‌دانست آدم‌ها لحظه‌ی از دست‌دادن، تازه قدر همه چیز را می‌دانند و لحظه‌ی مرگ متوجه علاقه‌های پنهان‌شده در قلبشان می‌شوند. برای خودش متاسف بود که در سخت‌ترین شرایط،...
  19. ا

    [فراخوان جذب صداپیشه|تابستان ۱۴۰۳]

    درود گپ تست ایجاد شد💫
  20. ا

    [فراخوان جذب صداپیشه|تابستان ۱۴۰۳]

    درود گپ تست ایجاد شد💫
عقب
بالا پایین