ذهنش به تقلا افتاده است. میخواهد از مرزی رد شود که دانیال حتی نمیداند چیست. به ناگاه سرش تیر میکشد که پلکهایش را محکمتر روی هم میفشارد و بر ل*بهایش قفل میزند. لرزش بدنش شدت میگیرد؛ رنگ عصبی بودنش را میبازد و دانیال بیمقدمه متوجه میشود چهقدر سردش است!
- من نمیشناسم، من نمیشناسم، من...
تبش از پیش بالاتر رفته است. به خاطر مدتی که روی شکم افتاده و تکیهای که به آرنجهایش داده تا سرش را بالا بگیرد، احساس میکند تمام عضلاتش به خصوص در قسمت آرنج، کوفتهاند. با حرص بینیاش را بالا میکشد.
با این وجود نمیتواند مکث کند. همین الان باید به سراغ رأیمند برود.
نمیتواند صدای دیگری بشنود...
با وجود تاریکی، وقتی ماشینها رد میشوند، به لطف همان نور جلوی ماشین هم میتوانند ساختمان کوچک و قدیمی کنار بهشت زهرا را تشخیص دهند. پنجرههایش گرچه رو به جاده نیستند و رانندگان دیدی به آن ندارند؛ اما با رنگ مشکی پوشانده شدهاند و نمیتوان درون ساختمان فرسوده را دید.
کنار بهشت زهرا، تپههای خاک...
صدرا به نظر گیج شده است؛ اما پس از مکث کوتاهی با بیخیالی جواب میدهد:
- آها؛ اوکی.
بیخیالیاش به خاطر اطمینانی است که به کار خودش دارد.
مرد به صندلی تکیه میدهد.
- آدرس رضا رو هم برام بفرست.
- نفوذی سمساز؟
- آره. باهاش هماهنگ کن به خاطر خوش خدمتیش موقع تعقیب میثاق، یکی از اندیش با چهره...
رضا به سر حد خودش میرسد. به خر خر میافتد. خم میشود اما مرد چانهاش را میگیرد و بالا میآورد. تمام حواسش را پای گویهای قهوهای لرزان رضا میگذارد. اکنون، زمان آن است که احساسات حقیقیاش، چیزهایی که فارغ از غریزهی حیوانی برایش در اولویت بودند، خود بنمایند.
رضا با درماندگی به یاد میآورد و...
سلام
ممنون از وقتی که گذاشتید??
منظورتون پرشهای زمانی_مکانی هست؟ یا همون حالت عادی؟
مورد اول طبیعیه، مورد دوم به خاطر اینه که از زبان دانای کل، افکار شخصیتهای زیادی بیان میشه که طبیعیه با همفرق دارن. در واقع دانای کل این رمان بیطرف نیست، بلکه هرلحظه از دید یه شخصیت بیان میشه؛ اگر این...
سلام، وقت شما هم به خیر، پاینده باشید
باعث خوشحالیه
یه بازنگری روش خواهم داشت.
واقعا? فکر میکردم اتفاقا بهتره که? حقیقتاً حوادث آخر رمان یک چنین تمرکزی روی زمان رو میخوان برای قاطی نشدن. ویرایش گستردهای میطلبه. درخواست نقد شورا دادم. اونم که گرفتم، برای این مورد هم یه فکری میکنم.
بله...
سلام، پاینده باشید.
حتما ویرایش میکنم.
فاطمه کلاً نرمال و طبیعی نیست. چند و چون رفتارهاش به تفصیل در جلدهای بعدی مورد بررسی قرار میگیرن.
با تشکر از نقدتون، همچنین
سلام
وقتتون به خیر
به عنوان پیشنهاد، فکر کنم خیلی بهتر باشه که تأکید کنید منتقدین حتماً نقد هر بخش رمانشون، این سه قسمت رو داشته باشه:
توضیح
مثال
راه حل
تا جایی که من خوندم، بیشتر نقدها در توضیح خلاصه شدن و حتی گاهی همین توضیح هم مبهم هست؛ مثلاً به من گفتن سیر رمانم کنده. کند بودن سیر دلایل...