نتایح جستجو

  1. M

    همگانی داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان اِد یادآور شد: «به نظر می‌رسه یه نفر کلید آپارتمان‌تون رو داره و داشته سربه‌سرتون میزاشته». دانـا گفت: «دقیقا خودمون همچین فکری کردیم. بنابراین روی پنجره‌ها و درها نشونه گذاشتیم یا فرش‌‌ها رو به‌شکلی که اگه هرکسی وارد اینجا شد، از خودش ردی-چیزی به‌جا بزاره...
  2. M

    همگانی داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان آیا دلیلِ قابل‌درکی برای توضیح دادنِ حرکتِ عروسک وجود داشت؟ به خاطر همین من و اَنجی با یه زنِ میانجی تماس گرفتیم. حدود یه ماه یا شاید شش هفته بعد از شروع این اتفاقات بود». لورین: «چی فهمیدین؟». «فهمدیدیم که یه دختربچه تو این مِلک مُرده. اون هفت سالش بوده و اسمش...
  3. M

    همگانی داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان اِد حرفش را قطع کرد: «صبر کن ببینم. منظورت چیه که اون می‌خواست واردِ عروسک بشه؟ منظورت اینه که ازتون خواست که عروسک رو تسخیر کنه؟». دانـا جواب داد: «درسته، این‌طور فهمیدیم. به نظرمون بی‌خطر می‌اومد. می‌دونید، ما پرستار هستیم. ما هرروز با زجر و درد سروکار داریم...
  4. M

    همگانی داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان دانـا و اَنجی با هم گفتند: «درسته». اِد پرسید: «تا حالا روحِ دختربچه رو تو آپارتمان دیدین؟». هر دو دختر جواب دادند: «نه». اِد گفت: «گفتین که یه بار سروکله‌ی یه چکمه‌ی شکلاتی اینجا پیدا شد. تا حالا اتفاقِ عجیبِ غیرقابل‌توضیحِ دیگه‌ای افتاده؟». دانـا به خاطر...
  5. M

    همگانی داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان لـو بینِ حرفشان پرید: « اون عروسک، یه جادوی سیاهِ لعنتیه؛ این چیزیه که هست. خیلی وقت پیش بهشون گفتم. عروسک داشت ازشون سوءاستفاده می‌کرد...». اِد به مردِ جوان گفت: «خیلی خُب لـو، فکر کنم حالا نوبت توئـه که داستانِ خودت رو تعریف کنی». او گفت: «بزارید این‌طور بگم...
  6. M

    همگانی داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان لـو با قاطعیت گفت: «نه، اون اتفاق وقتی که من و اَنجی با هم تنها بودیم، تو همین آپارتمان افتاد. حدود ۱۰ یا یازده شب بود و ما به خاطر سفری که روز بعد می‌خواستم برم، مشغولِ خوندن نقشه بودیم. اون موقع همه‌چیز ساکت بود. ناگهان، هردومون صداهایی رو از اتاقِ خوابِ...
  7. M

    همگانی داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان مرد جواب جواب داد: «نه». «آیا قبل یا بعد از حمله بیهوش شدی؟». او دوباره جواب داد: «نه». لورین پرسید: «چقدر طول کشید تا زخم‌ها بهبود پیدا کنن؟». لـو گفت: «اونا تقریبا بلافاصله خوب شدن. اونا تا روز بعد تقریبا از بین رفته بودن و تا روز بعدش کاملا ناپدید شدن»...
  8. M

    همگانی داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان دانـا جواب داد: «گفت که نمی‌خواد گمانه‌زنی کنه، اما احساس می‌کرد که قضیه، یه مسئله‌ی روحیه؛ احتمالا یه مسئله‌ی روحی مهم. و گفت که می‌خواد ماجرا رو با یه نفر ارشدتر تو کلیسا، فردی به اسمِ پدر اِورت در میون بزاره». اِد به او گفت: «اونم همین کار رو کرد». اَنجی با...
  9. M

    همگانی داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان در همین حین، لورین به اتاقِ پذیرایی قدم گذاشت تا حضورِ روحی را که در آپارتمان بود بررسی کند. بعد از تماسِ تلفنی، وارن‌ها هر دو به آشپزخانه کنارِ دیگران بازگشتند. اِد با جدیت گفت: «خیلی خب، وقتی پدر اِورت اینجا بیاد، یه‌جور مراسمِ متبرک‌سازی اجرا می‌کنه...
  10. M

    همگانی داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان لـو با بهت‌زدگی گفت: «غیرانسانی؟». ادِ بلافاصله جواب داد: «چیزی شیطانی. در حالت عادی مردم هرگز توسط ارواحِ شیطانیِ غیرانسانی اذیت نمی‌شن. مگر اینکه اونا کاری برای واردِ کردنِ اون نیرو به زندگی‌هاشون انجام بدن. و متاسفانه باید بگم که شما دخترا کاری انجام دادین...
  11. M

    همگانی داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان «ارواح اشیا رو تسخیر نمی‌کنن: ارواح، انسان‌ها رو تسخیر می‌کنن. در عوض، اون روح فقط عروسک رو حرکت می‌داد تا باعثِ ایجاد توهمِ زنده‌بودنش بشه»
  12. M

    همگانی داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان دانـا سؤال کرد: «پس، الان عروسک تسخیر شده؟». «نه، عروسک تسخیر نشده. ارواح اشیا رو تسخیر نمی‌کنن: ارواح، انسان‌ها رو تسخیر می‌کنن. در عوض، اون روح فقط عروسک رو حرکت می‌داد تا باعثِ ایجاد توهمِ زنده‌بودنش بشه. فقط به خاطر اینکه شما باور کرده بودین چیزی که عروسک...
  13. M

    همگانی داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان وقتی تلفنِ منزلِ وارن‌ها به صدا در می‌آید و کشیشی با صدای نگران از آن طرف می‌خواهد با اِد وارن صحبت کند، به احتمال قریب به یقین یک اتفاق جدی افتاده است
  14. M

    همگانی داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان اون در ابتدا سعی کرد لـو رو خفه کنه. وقتی این کار شکست خورد، اون رو با چنگال‌های سمبلیکش بُرید. ما این جای چنگال‌ها رو تو پرونده‌های دیگه هم دیدیم: این یکی از اون نشونه‌هاست که حضورِ یه موجود غیرانسانی رو تضمین می‌کنه. تو این‌دفعه رو راحت قسر در رفتی. اگر این...
  15. M

    همگانی داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان درحالی‌که وارن‌ها مشغولِ جمع‌آوری وسائلشان بودند، پدر اِورت (که نه اِد و نه لورین تاکنون او را از نزدیک ندیده بودند) واردِ آشپزخانه شد. یک مردِ میانسالِ قدبلند که به‌طرز واضحی در نقشش به‌عنوانِ جن‌گیر احساسِ راحتی نمی‌کرد. بعد از احوالپرسی‌های ابتدایی، اِد به...
  16. M

    همگانی داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان به محض اینکه کنجکاوی دختران رو برمی‌انگیزه، اونا مرتکبِ اشتباهِ آوردن یه میانجی به داخل خونه می‌شن. میانجی در حالتِ خلسه بهشون گفته که کسی که عروسک رو حرکت می‌ده، دختربچه‌ای به اسمِ آنابله. این موجود که به وسیله‌ی میانجی ارتباط برقرار می‌کرد، از نقاطِ ضعفِ...
  17. M

    همگانی داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان لـو با قاطعیت گفت: «نه، اون اتفاق وقتی که من و اَنجی با هم تنها بودیم، تو همین آپارتمان افتاد. حدود ۱۰ یا یازده شب بود...»
  18. M

    همگانی داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان اِد بعد از اینکه آنابل را در صندلی عقبِ ماشین گذاشتند، تصمیم گرفت که بهتر و امن‌تر است که از بزرگراه استفاده نکنند؛ چرا که او نگران بود که نکند روحِ خبیث از عروسکِ پارچه‌ای جدا نشده باشد. حدسِ او درست از آب درآمد. خیلی زود، اِد و لورین وارن احساس کردند که به...
  19. M

    همگانی داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان لورین یک روز عصر تنها به خانه بازمی‌گردد و از شنیدنِ صدای خرخر کردن و غُریدن‌های بلندی که در سراسرِ خانه می‌پیچیدند وحشت‌زده می‌شود. مدتی بعد، لورین در حال گوش دادن به پیغام‌های صوتی‌ِ تلفنشان، با دو پیغامِ متوالی از پدر کوینز مواجه می‌شود. بینِ دو تماسِ...
  20. M

    همگانی داستان مشهور عروسک ترسناک آنابل | Qazaleh.t.h کاربر انجمن کافه‌ی ‌نویسندگان

    انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان چند وقت بعد در همان سال، لورین و پدر دنیل در جریان یک گردهمایی بزرگ در منزلِ وارن‌ها، به اتاقِ اد می‌روند تا چند لحظه‌ای با هم گپ بزنند. از قضا، آنابل روز قبل به این اتاق تغییرمکان داده بود. درحالی‌که کشیش مشغولِ صحبت با لورین بود، متوجه می‌شود که تکان خوردنِ...
عقب
بالا پایین