نتایح جستجو

  1. ..LADY Dyva..

    همگانی [ همین الان داری به چی فکر میکنی؟ ]

    هیچی از میکروب شناسی نمیفهمم اصلا حالیم نمیشهWall --- حوصله تایپ کردن ترجمه با یه دست ندارم از یه طرف استرس دارم به موقع تحویل ندم نمیدونم چرا یهو چنتا چنتا قبول کردم --- (s549)_
  2. ..LADY Dyva..

    اطلاعیه درخواست نقد پادکست، اپیزود و دکلمه

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/40579/post-362602 @Gemma
  3. ..LADY Dyva..

    اطلاعیه | درخواست نقد دلنوشته |

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/38426/
  4. ..LADY Dyva..

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ] ۱۴۰۴

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/40579/
  5. ..LADY Dyva..

    دنباله دار ツ حاضری کاری که نفر قبل میگه رو انجام بدی؟ ツ

    هندونه با نمک میخورم سوسک با دست بگیری
  6. ..LADY Dyva..

    اطلاعیه درخواست تگ فرعی برای رمان و داستان

    وقت بخیر با درخواست شما موافقت شد نتیجه بزودی اعلام می‌شود
  7. ..LADY Dyva..

    تگ فرعی تگ فرعی | رمان پسر پادشاه، دشمن پادشاهی

    سلام صفحه یک و دو ویرایش کنید متن اصلا انسجام نداره بعد هر نصف جمله چرا رفتین خط بعد سه نقطه باز الکی هست صفحه پنج چرا بعضی کلمات بولد و قرمز کردید؟ باید یکدست باشه تا آخر امروز حتما ویرایش کنید اطلاع بدید @هوروس @marym
  8. ..LADY Dyva..

    تگ فرعی تگ فرعی | رمان آژمان

    به رمان شما تگ «عالی» تعلق گرفت موفق باشید موردی دیده نشد
  9. ..LADY Dyva..

    تگ فرعی تگ فرعی | رمان آژمان

    عنوان: آژمان نویسندگان: @Tiam.R @دلارامـــ! بررسی شده توسط: @..LADY Dyva.. آژمان
  10. ..LADY Dyva..

    در حال تایپ کتاب روتین‌های خاموش| دیوا لیان

    فصل روز به پایان می‌رسد، اما سنگینی خستگی‌های پنهان هنوز روی شانه‌هاست. هر ثانیه‌ای که گذشت، بخشی از انرژی را با خود برد و تو با این کمبود، باز هم ایستاده‌ای. شاید هیچ کس نفهمد، شاید هیچ نگاه و صدایی نباشد که خستگی‌هایت را تایید کند، اما همین که هنوز ادامه می‌دهی، خود یک پیروزی کوچک است. درک...
  11. ..LADY Dyva..

    در حال تایپ کتاب روتین‌های خاموش| دیوا لیان

    آخرین لحظه‌های روز شبیه نفس‌هایی کوتاه و بی‌صدا هستند؛ لحظه‌هایی که نه فرصت تغییر دارند و نه توان ایجاد حرکت. همه چیز در سکوت فرو می‌رود، اما این سکوت سنگین‌تر از هر صدایی است که در طول روز شنیده‌ای. تمام فشارها، تمام خستگی‌های پنهان، تمام ثانیه‌های کش‌دار و بی‌معنا، در همین آخرین لحظه‌ها جمع...
  12. ..LADY Dyva..

    در حال تایپ کتاب روتین‌های خاموش| دیوا لیان

    شب می‌رسد و با خودش سکوتی سنگین می‌آورد، سکوتی که هر صدا و هر حرکت را می‌بلعد. در دل این سکوت، سایه‌ها عمیق‌تر می‌شوند، نه سایه‌های واقعی دیوار و اشیاء، بلکه سایه‌های خستگی، دلشوره و تنهایی که تمام روز روی شانه‌ها جمع شده‌اند. گاهی به خودم نگاه می‌کنم و می‌بینم که سایه‌ی خستگی به آرامی تمام...
  13. ..LADY Dyva..

    در حال تایپ کتاب روتین‌های خاموش| دیوا لیان

    نفس‌هایمان گاهی آهسته و خاموش می‌شوند، بی‌آنکه بفهمیم چرا. نه از خستگی جسمانی، نه از نبود هوا؛ بلکه از سنگینی درونی، از فشارهای نامرئی و خستگی‌های پنهان که آرام‌آرام روح را می‌فشارند. هر نفس فروکش می‌کند، و با هر فروکش، کمی از انرژی وجودمان نیز کاسته می‌شود. در این لحظات، حتی ساده‌ترین کارها...
  14. ..LADY Dyva..

    در حال تایپ کتاب روتین‌های خاموش| دیوا لیان

    گاهی در وسط روز، لحظه‌ای پیش می‌آید که انگار همه‌ی وزن‌های دنیا روی شانه‌هایت افتاده‌اند. نه فریاد می‌زنی، نه حرکت می‌کنی؛ فقط می‌ایستی و فشار را حس می‌کنی، لحظه‌ای که زمان برایت کند و سنگین می‌شود. این فشار، نه از بیرون، بلکه از درون می‌آید؛ از خستگی‌های پنهان، از حرف‌های نگفته، از امیدهای...
  15. ..LADY Dyva..

    در حال تایپ کتاب روتین‌های خاموش| دیوا لیان

    خستگی همیشه بی‌صدا می‌آید. نه با فریادی، نه با اخطاری؛ فقط در لابه‌لای لحظه‌ها نفوذ می‌کند، سایه‌ای می‌اندازد روی دست‌ها، نگاه‌ها، و حتی لبخندها. وقتی به خودت نگاه می‌کنی، می‌بینی سایه‌ی خستگی در تمام حرکاتت رخنه کرده است. گاهی حتی از خودت می‌ترسی؛ نه از بیرون، بلکه از این سایه‌ای که آرام و...
  16. ..LADY Dyva..

    در حال تایپ کتاب روتین‌های خاموش| دیوا لیان

    در دل سکوت، نقطه‌ای وجود دارد که همه چیز را متوقف می‌کند. نه صدایی می‌آید، نه حرکتی رخ می‌دهد؛ فقط سنگینیِ حضور توست که فضا را پر کرده است. هر نفس، هر حرکت، حتی فکر کردن هم تبدیل به کاری دشوار می‌شود. این نقطه‌ی سکوت، جایی است که خستگی‌های پنهان جمع می‌شوند و بی‌صدا بر وجودت سایه می‌اندازند...
  17. ..LADY Dyva..

    در حال تایپ کتاب روتین‌های خاموش| دیوا لیان

    گاهی آدم حس می‌کند انرژی‌اش از او جدا شده و به شکل شبحی نامرئی در اطرافش پرسه می‌زند. نگاهش می‌کند، اما نمی‌تواند دوباره آن را به خود بازگرداند. هر حرکت کوچک، مثل تلاش برای برداشتن وزنه‌ای نامرئی است؛ دست‌هایت سنگین، پاهایت کند، و قلبت بی‌صدا تلاش می‌کند تا ریتم خود را حفظ کند. این شبح انرژی فقط...
  18. ..LADY Dyva..

    در حال تایپ کتاب روتین‌های خاموش| دیوا لیان

    فصل چهارم بیدار می‌شوی، اما نه با انرژی، نه با امید. چشم‌هایت باز می‌شوند، ولی دنیا هنوز تاریک است، نه به خاطر شب، بلکه به خاطر سنگینی درونت. این خستگی چیزی نیست که بتوان رویش دست گذاشت، چیزی نیست که دیده شود؛ یک فشار بی‌صداست، مثل وزش بادی زیرزمینی که تمام روز روی شانه‌هایت می‌وزد و تو فقط...
عقب
بالا پایین