اکنون که آخرین شعله درون قفس سینه خاموش شده است،
جهان بر ما خم نمیشود، گریه نمیکند، حتی نگاه نمیکند.
تنها خاک است که دهان گشوده و ما را میبلعد،
همچون مادری که فرزندانش را بینام و بینشان میفشارد.
هر آنچه بودیم به غباری بیسرگذشت بدل میشود،
و نامهایمان در باد محو میگردند،
چنانکه گویی...
سلام روزتون بخیر
تا اخر هفته(21 ام شهریور) مهلت برای به اتمام رسوندن رمانتون دارید
توجه کنید درخواست تگ فرعی و جلد الزامی هست
حداقل پارت برای به تایید اتمام رمان 40 پارت مستقل از پست اول و پست تایید میباشه
مچکرم
@یاسمن بهادری @حسام فیضی
@هوروس @marym
@دلارامـــ! @Tiam.R
@HADIS.HPF @Melica
او در حالی که گرد و غباری پشت سرش بلند میشد، حرف میزد، چون دین قبل از اینکه جملهاش تمام شود، موتور را روشن کرد و با سرعت رفت.
جین پرسید:
- حالا کجا میریم؟
دین صریح جواب داد:
- نمیدونم، فقط میدونم داریم همون راهی رو میریم که هافها رفتن، و میخوام قبل از اینکه خیلی ازشون جلو بیفتن، ازشون...
بارها و بارها همین سوال را تکرار کردند، ولی هر بار فاصله زمانی عبور ماشین را کمی طولانیتر میکردند، چون بعد از ظهر داشت به سرعت میگذشت. حالا به جادههایی رسیده بودند که به سمت جنوب میرفتند.
دین گفت:
- بیایم این گاراژ آخر رو هم امتحان کنیم.
و به سمت انباری کنار جاده که رویش تابلوی بزرگ «بنزین»...
فصل یازدهم
ماجراجویی جین
بیش از دو ساعت بود که توماس دین و جین بیهوده با موتورسیکلت خود در وست پوینت میچرخیدند و تلاش میکردند سرنخی پیدا کنند که آنها را دوباره در مسیر ماشینهای خانواده هاف قرار دهد. آنها جرأت نمیکردند از کسی که نزدیک کشتی بود زیاد سؤال بپرسند، زیرا میترسیدند افرادی که...
احساس میکنم زندگی و فروم گردی یه درجه سخت تر شد برام😂
دلم میخواد زودتر برم خونه بخوابم
چشام همش بزور باز نگه داشتم
و از دیشب هیچی نخوردم درستی
کاش یکی برام غذا بیاره😂
بسمه تعالی
در این تاپیک معرفی و لیست تیم تگ رمان و تعیین سطح قرار میگیرد.
ارشد بخش: @..LADY Dyva..
مدیریت تالار: @RED Qᴜᴇᴇɴ
اعضای رسمی تیم تگ:
@ماه تی تی
@مینِرا
@سارا مرتضوی
@ملیکآ.
@RED Qᴜᴇᴇɴ
@ZeinabHdm
@..LADY Dyva..
تاپیک بروزرسانی میشود
باتشکر
مدیریت دپارتمان کتاب
جملات انسجام ندارن
تیکه تیکه هی میرین خط بعدی
تو دیالوگ از ویرگول زیاده استفاده کردید نیاز به مکث کوتاه برای یک دیالوگ بسیار کوتاه ۴ کلمهای نیست
تکرار مکرر حروف برای برای کلمه «آ» تا سه بار مجاز هستید
تو مونولوگ ها تکرار مکرر حروف نداشته باشید
اعداد بدون واو مثل یک تا پنج
باید به حرف نوشته...
اپیزود هشتم: نفس آخر
ژانر: تراژدی اجتماعی
(تاریکی کامل. صدای نفسهای کوتاه و سنگین در فضا پخش است. سکوت کشدار. راوی آرام شروع به گفتن میکند.)
تمام این سالها فقط یک پرسش در ذهنمان چرخید: چرا ما اینجاییم؟ نه ریشهای در گذشته داریم و نه امیدی به آینده. گویی در میانهی دو جهان گیر افتادهایم؛...
اپیزود هفتم: خاطرات سوخته
(نور لرزان شمع روی میز میافتد. چند دفتر و عکس کهنه پراکندهاند. صدای راوی آرام و شکسته شروع میشود.)
میگویند زمان همه زخمها را درمان میکند.
اما من هرچه بیشتر به عقب نگاه میکنم، بیشتر میفهمم که این فقط یک دروغ آرامبخش بود.
بعضی زخمها نه تنها درمان نمیشوند،...
اپیزود ششم: فردای نامعلوم
(صدای تیکتاک ساعت در سکوت خانه شنیده میشود. نور کمجان چراغ روی میز افتاده. راوی آرام شروع به حرف زدن میکند.)
فردا… کلمهای که باید آرامش بیاورد،
برای ما چیزی جز ترس نیست.
هر بار که چشمهایم را میبندم، آینده مثل سایهای بیچهره مقابلم میایستد.
هیچ قولی نمیدهد،...