نتایح جستجو

  1. F

    کافه رفیق

    رفیق،دلم تنگه دلت برام تنگ شه_ رفیق میدونی عشق یعنی چی؟ یعنی بخوامت،بخوای منو• نکه اینکه بخوامت نخوای منو!؛
  2. F

    کافه رفیق

    رفیق، یعنی تو روزای سخت پشتت باشه، به خاطر خودت نکه به خاطر اینکه تو هم یه زمانی پشتش باشی!
  3. F

    کافه رفیق

    بعضی ها انقد رفیقشون با نمکه که با نمک قاطیش میکنن.. خیار با نمک خیلی خوشمزست، ولی بدون نمک هم میشه خورد؛
  4. F

    کافه رفیق

    رفیق! وقتی بام سرد حرف میزنی سردم میشه؛ چون احساس میکنم گرمای تنت رو از دست دادم/؛
  5. F

    کافه رفیق

    رفیق که داشته باشی، یک کوه پشتته که حتی اگه رعد و برق بیاد تکون نمی‌خوره! ولی خب تو این دوره زمونه رفیق پیدا نمیشه!
  6. F

    کافه رفیق

    برای بعضیا {رفیق} مث یه بازیه! هروقت بخوان می‌خوانش هروقت نخوان هم ن! (لطفا مواظب رفیقاتون باشید، دلشون و نشکنید)!
  7. F

    کافه رفیق

    پیدا کردن بعضی رفیقا راحته، ولی نگهداشتنشون سخته!٫ بعضی وقتا پیدا نکردن بهتره تا اینکه دستی دستی احساساتتو بدی به یه قاتل!
  8. F

    کافه رفیق

    چشامو میبندم، هستی چشامو باز میکنم، بازم هستی؛ اینا شده رویاهایی ک با استفاده ازشون شبهام رو میگذرونم+)
  9. F

    کافه رفیق

    رفیق! اونقدری برام مهمی که وقتی حتی فقط باهام سرد میشی، دوست دارم٫ چون اگه اینطور نباشه هیچوقت نمیتونم دوست داشته باشم/__ُ\
  10. F

    کافه رفیق

    رفیق! میدونی شب یعنی چی؟ یعنی فکر کردن به تو! یعنی بودن تو! یعنی دیدن خواب تو! یعنی پیدا کردن امید برای اینکه صبح با نوازشت بیدار شم و بیشتر عاشقم شده باشی؛یعنی با فکر به تو چشام و ببندم و خوابامون شبیه هم باشه! یعنی تو خواب هم باشیم! یعنی تو هم بهم فکر کنی نکه یک طرفه باشه! یعنی توی شب عشقمون...
  11. F

    ✍️بحث و گفتگو کارگاه تابستانه داستانک نویسی ✍️

    به نام خدا. نام:کتری پر دردسر نویسنده: @Barana? آخرین پله رو هم بالا رفتم که بلاخره ب طبقه رسیدم. خیلی وقت بود نیومده بودم اینجا به همین دلیل یادم رفته بود کدوم در خونه مادر بزرگمه! ک از قدیمی بودن در متوجه شدم.زنگ رو که رنگی براش نمونده بود فشار دادم و با صداش ک شبیه صدای خروس بود سوپرایز...
  12. F

    ✍️بحث و گفتگو کارگاه تابستانه داستانک نویسی ✍️

    نظرتون چیه؟ البته تمرین اولم بود دیگ??
  13. F

    [?Barana] کارگاه تابستانه داستانک نویسی

    به نام خدا. نام:کتری پر دردسر نویسنده: @Barana? آخرین پله رو هم بالا رفتم که بلاخره ب طبقه سوم رسیدم. از آخرین باری که به خانه ی مادر بزرگم آمده بودم، زمان بسیاری می گذشت؛ به همین خاطر به یاد نداشتم کدام در، درب ورودی خانه ی مادر بزرگم بود...! که از قدیمی بودن در متوجه شدم.زنگ رو که رنگی براش...
  14. F

    ✍️بحث و گفتگو کارگاه تابستانه داستانک نویسی ✍️

    . سلام ببخشید تمرین بعدی کی شروع میشه؟
  15. F

    ✍️بحث و گفتگو کارگاه تابستانه داستانک نویسی ✍️

    ببخشید تمرین اول چی بوده؟ چرا من فقط یک تمرین دیدم؟ ممنون میشم راهنمایی کنید.
  16. F

    ✍️بحث و گفتگو کارگاه تابستانه داستانک نویسی ✍️

    شت. من ندیده بودم تمرین اول و ? الان دیگ نمیتونم بنویسم؟
  17. F

    ✍️بحث و گفتگو کارگاه تابستانه داستانک نویسی ✍️

    مسی عزیزم. چون اسمم باراناس؟?خودمم خیلی دوست دارم. ولی سایت برام یه مشکلی داره که نمیتونم پروفایل بذارم?
  18. F

    ✍️بحث و گفتگو کارگاه تابستانه داستانک نویسی ✍️

    پریسا جون.. ممنونم از آموزش های خوبتون?
عقب
بالا پایین