به نام او..
نام داستانک : سرنوشت
نویسنده : Barana
ژانر : اجتماعی
ناظر : @ROwZa
مقدمه:
اشک تو چشام حلقه زد.
یعنی.. یعنی من الان باید برم طبقه پایین؟ خیلی استرس داشتم که نفس عمیقی کشیدم و چادر رنگین رو به سر کردم.
احساس میکنم وقتی از پله ها پایین میومدم، کلا کل برنامه ریزی های عشوه و ناز رو یادم...