نتایح جستجو

  1. Arjmand

    عالی رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    به نشانه‌ی تأسف سرش را تکان داد و گفت: -فقط مادر دیر نکنی. مواظبت خودت باش. اصلاً صبر کن همراهت بیام. -نه. خداحافظی کردم و با هزار افکار درهم و پیچیده از خانه بیرون رفتم. سر راه اول به بازار سر زدم. سریع هر چه دم دستم بود، خریدم و راه افتادم. بی‌جهت بغض‌آلود، هوس یک دل سیر گریه کردن داشتم...
  2. Arjmand

    عالی رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    قرار و مدار ازدواج آلیس در سرزمین عجایب، حتّی خرید جهیزیه‌اش هم در عرض چند ساعت به آسانی گذاشته نمی‌شد که در خانه‌ی ما معمولی و پیش پا افتاده برخورد می‌شد. پس کاملا ًحق داشتم از افکار باستانی‌‌شان متنفر باشم. با توجیه یک جمله‌ی تکراری مادر«مگه ما غریبه‌اییم» برای این‌که صدایم از حد معمولش...
  3. Arjmand

    عالی رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    تغییر مود و سریع از کوره در رفتنم دست خودم نبود که بین حرفش پریدم و با تندی گفتم: - نقد رو ول کنم، بچسبم به نسیه‌ی قسمت و سرنوشت. اونم آدمِ خشک و بی‌احساسی که از بچگی از من بدش می‌آمده بشه شوهرم. اخلاقش رو ندیدی؟ اخم ریز بین ابروهایش را می‌دیدم. صاف نشست و به صندلی تکیه داد. جدی شد و گفت: - فکر...
  4. Arjmand

    عالی رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    بلند خندید و گفت: - میشه با این قیافه نری پیشواز. عروس‌خانم ترس نداره. خوبه تو همیشه برای همه چایی می‌بری. الآن فرقی نکرده. فکر کن یه مهمونی و دورهمی ساده‌ست. خوشگل‌خانم جیک‌جیک عشق و عاشقی یواشکی به همین جاها ختم میشه. فقط خدا می‌دونه از چه روش‌های خاک بر سری برای از راه به در کردن برادر خموش...
  5. Arjmand

    عالی رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    لال شدم. انگار آن زبان چهل متری را قورت دادم. برعکس درونم آشوبی به پا بود. حرف‌هایی که می‌خواستم به زبان بیاورم همچون تیغ برنده‌ایی با زور و به سختی می‌بلعیدم. راضی نبودنم به خاطر بی‌اعتباری‌ام پیش او و کارنامه‌ی نه چندان درخشانی که معلوم نبود قرار است چه موقع به رویم بیاورد. نمی‌شد عمری با ترس...
  6. Arjmand

    عالی رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    درحالی که گوش نمی‌دادم چه می‌گوید زیر ل*ب، بی‌حوصله گفتم: - ولم کن تو رو خدا. وقتی دید چه‌قدر دمق و کسل هستم و برای آن روز به اندازه‌ی کافی سرزنش شنیده‌ام دیگر ادامه نداد و به حال خودم رهایم کرد. قدم‌زنان به آشپزخانه رفتم و چون مهمان‌ها دیر کرده بودند، برای دفعه‌ی دوم چای دم‌کشیده‌‌ی قوری را عوض...
  7. Arjmand

    عالی رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    بحث کردن با او فایده‌ایی نداشت. رابطه‌ها مثل محله‌های قدیمی، هنوز هم کهنه و فرسوده عجیب و غریب بود. مثلاً راحت نمی‌شد با مادر درباره‌ی عشق و دوست‌داشتن صحبت کرد چه برسد به سامان. کسی که آوردن اسمش به زبان هم برایم غدغن شده بود. گریه‌کنان، کفری با قدم‌های که هنگام راه رفتن به عمد محکم روی زمین...
  8. Arjmand

    عالی رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    در این خانواده‌ی عتیقه، حتّی نمی‌شد حرف از سوء‌تفاهم زد. پس مجبور بودیم به تفکرت عهدبوق‌شان احترام بگذارم و با آرامش قضیه را بهم بزنم. البته صبوری جزو خصلتی بود که درونم وجود نداشت چون به آنی از کوره در می‌رفتم و تاب آوردنم در حد همان چند دقیقه‌ی مکالمات تلفنی آن‌ها بود. مادر حسابی گل از گلش...
  9. Arjmand

    عالی رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    خلاصه با طفره رفتن از سؤالات بقیه، کم‌کم اطرافم خلوت شد و همه از اتاق بیرون رفتند امّا مادر لبه‌ی تخت منتظر نشسته بود. با صدایی که سعی می‌کرد بلند نشود با دست روی پایش زد و گفت: -‌ این مسخره بازی‌ها چی بود. تو که خوب بودی، چی شد یهو؟ زمان خوبی برای دفاع از حقم بود. باید می‌فهمید همه‌اش سوء تفاهم...
  10. Arjmand

    عالی رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    گریه‌ام گرفت. صورتم را برگرداندم تا نفهمد دروغ می‌گویم. همان‌طور ادامه دادم و گفتم: - امدم شیرینی ببرم. باور نداری بیا بریم همین الآن از مامانم بپرس. چیه می‌ترسی ضایع بشی؟ عیب نداره، منم همیشه اذیت کردنت رو تحمل کردم امّا خسته نشدی از این همه تهمت‌زدن؟ اصلاً چی از جونم می‌خوای؟ دیدن ناگهانی...
  11. Arjmand

    عالی رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    در عمق گرداب بی‌نهایت سیاهی آن نگاه خیره و زل‌زده‌اش گم شدم. چانه‌ام از بغض می‌لرزید و خدا می‌دانست چه‌قدر دوست‌داشتم در بغلش زار بزنم اما با یادآوری سریع لحظاتی که پشت‌سر گذاشتم و بوی گند سیگار سامان که انگار بر کل چادر و لباسم نشسته بود با دستانی لرزان تمام توانم را جمع کردم و به عقب هلش دادم...
  12. Arjmand

    عالی رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    بیخیال در را هل داد و تا صورتش را برای بوسیدنم‌ نزدیک آورد فاصله گرفتم. با دلخوری و چشمانی قرمز و خمار گفت: - نمی‌خوای بدونی چی‌کارت داشتم؟ اینم از پذیرایی کردنت. دلم می‌خواست اما موقعیت بدی بود. آشفته و پریشان شدم. سراسیمه و نگران گفتم: - نه. برو دیگه. از کاویدن نگاه هیز و چشم‌چرانش با دستانش...
  13. Arjmand

    عالی رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    خوشحال از داخل پاکت گوشه‌ی لباسم را درآوردم و دوباره برایش شرح دادم و گفتم: - یه شال حریرِ قرمز که به لباسم بخوره. دقیقاً هم رنگش باشه. حالا اگه نگینی پولکی، مرواریدی داشت که برق بزنه و چشم دربیاره چه بهتر. حتماً بگی مجلسی باشه. ببین جنس جدید چی دارن چند مدل بیار که از بینشون انتخاب کنم. بدون...
  14. Arjmand

    عالی رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    انگار هر چه رنگ قرمز بود روی سفیدی بوم پاشیده اند. حیف قسمت پایین موهای ل*خت و بلندم که برایم قرمز رنگ‌شان کردند و جواب مادر را چه می‌دادم؟ تازه فرهای دُرشت روی کلّه‌ام زیاده‌روی بود امّا عجله داشتم و باز کردن‌شان زمان می‌برد. ارسلان که دیگر صبرش لبریز شد، بی‌طاقت و کلافه شروع کرد پشت سرهم تماس...
  15. Arjmand

    نظارت همراه رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | ناظر: ملیحه

    تشکر همه رو درست کردم
  16. Arjmand

    عالی رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    مادر دست پایین را گرفت و گفت: -‌ پاشو دخترم یه چیزی بپوش. تو که این همه کفش و لباس نو داری، بازم همیشه‌ی خدا شاکی هستی. با تندخوی و تهدید‌کنان گفتم: -‌ مردم ببینن من نیستم بد نمی‌شه؟ این‌جوری بیشتر آبروتون نمی‌ره؟ یعنی حق یه آرایشگاه رفتنم ندارم؟ چه‌جوری آخه لباس تکراری بپوشم؟ عصبانی جوابم را...
  17. Arjmand

    نظارت همراه رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | ناظر: ملیحه

    از اول پارت ها رو درست کردم هم ویرایش هم ۶۰ خط شد اما باقی پارت هایی که کم شد بخوام الان پارت گذاری کنم برای امروز از سه تا بیشتر می شه
  18. Arjmand

    عالی رمان شاهزاده‌ی شاهدخت | تهمینه ارجمندپور

    با حماقت برای اینکه دوباره قهر نکند گفتم: -‌ حالا یه کم صبر کن ان‌شاءالله بعد جشن ارغوان نوبت ما هم می‌شم. دیگه لازم نیست از کسی پنهان بشیم یا جایی بریم. در جوابم دوباره شروع کرد از جسمم و تمایلات جن*سی خودش مایه گذاشتن. بعدها فهمیدم لحن زننده‌اش در مورد رفتارهایی که اگر در کنارش بودم انجام...
عقب
بالا پایین