نتایح جستجو

  1. سارا مرتضوی

    دفترچه خاطرات [ دفترچه خاطرات سارا مرتضوی ]

    ۲ مهر ۱۴۰۴ نمی‌دونم چرا دو روزه حسین بدخواب شده همش می‌خواد بیدار باشه بازی کنه بعد انرژی هم نداره شاید داره دندون های دیگه اش در میاد یکی یکی دارم رمان و داستان و دلنوشته ها ی باز رو تموم می‌کنم تا جدید ها شروع بشه
  2. سارا مرتضوی

    اطلاعیه اعلام پایان تایپ قصه | کافه نویسندگان

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/41499/
  3. سارا مرتضوی

    دنباله دار ツ ✌ تـا حــالا شــده؟؟ ✌ ツ

    اره خیلی مسخره هم هست تا حالا شده یه چیز می‌خوای بگی ولی یه چیز دیگه میگی؟
  4. سارا مرتضوی

    دنباله دار ツ حاضری کاری که نفر قبل میگه رو انجام بدی؟ ツ

    اره با کله حاضری یه رشته دیگ بخونی
  5. سارا مرتضوی

    دنباله دار چیزی که نفر قبلی میگه رو داری؟

    نه بابا دمپایی طرح گربه
  6. سارا مرتضوی

    دنباله دار ⇜✦ هستی یا نیستی؟! ✦⇝

    هستم ولی کو برف اهل رفتن زیر بارون
  7. سارا مرتضوی

    مشاعره | مشاعره با اسم پسر |

    یاسر
  8. سارا مرتضوی

    دنباله دار تو کی هستی؟

    جدیدا پر کار شوخ البته تو مجازی معلوم نیست مهربون و ملاحظه گر @Gemma
  9. سارا مرتضوی

    دنباله دار ¤▪¤ داری یا نداری؟ ¤▪¤

    این روزها بسیار دارایی داری؟
  10. سارا مرتضوی

    دلنوشته مادر جان | سارا مرتضوی

    پرستار تو را روی سینه‌ام گذاشت. آن لحظه، انگار زمان ایستاد. وجود کوچکت به گرمی تنم چسبیده بود و همه‌ی جهان در همان نفس‌ها خلاصه شد. آن‌قدر ظریف و کوچک بودی که باورم نمی‌شد واقعی باشی. نمی‌توانستم خوب ببینمت؛ تنها خطوطی محو از ابروهایی باریک، پوستی سرخ و مویی کم‌پشت که مثل پرهای نرم پرنده‌ای...
  11. سارا مرتضوی

    دلنوشته مادر جان | سارا مرتضوی

    پرستاری با چادر و مقنعه آمد و آرام بازوی مرا گرفت. از سالن زایشگاه بیرون برد و سوار آسانسور شدیم. انگار دنیا یک‌باره کوچک‌تر شد؛ من و او در یک کابین فلزی که هر لحظه بالا می‌رفت. ضربان قلبم تندتر می‌زد، صدای هر تقه آسانسور مثل کوبش طبل جنگ بود. وقتی به بخش عمل رسیدیم، برخلاف تصورم همه‌چیز شلوغ...
  12. سارا مرتضوی

    دلنوشته مادر جان | سارا مرتضوی

    پرستار کیسه‌ای از لباس‌ها را آورد. یک پیراهن و شلوار گشاد صورتی. شلوار را پوشیدم، اما پرستار با صدایی تند و چهره‌ای خسته گفت: «شلوار رو چرا پوشیدی؟» صدایش مثل تیزی چاقو بر جانم نشست. بداخلاقی و بی‌حوصلگی‌اش همان اول دل‌تنگم کرد. -برو روی تخت تا معاینه‌ات کنم. کنار تخت من دختری بود، شاید نوزده...
  13. سارا مرتضوی

    دنباله دار ¤▪¤ داری یا نداری؟ ¤▪¤

    بله آرام و قرار؟
  14. سارا مرتضوی

    دلنوشته مادر جان | سارا مرتضوی

    نامه ماه نهم بارداری فرشته‌ی من اوایل ماه نهم بود که پیش دکتر رفتم. گفت سه‌شنبه‌ی هفته‌ی بعد ساعت شش صبح نوبتت است. همان لحظه انگار دنیا دور سرم چرخید. یعنی وقتش رسیده؟ یعنی قرار است به زودی چشم در چشمت بدوزم؟ قلبم می‌کوبید، مثل مرغی که در قفس تنگی بی‌قرار پر می‌زند. در راه برگشت مدام به این...
  15. سارا مرتضوی

    دنباله دار ¤▪¤ داری یا نداری؟ ¤▪¤

    گاهی بی‌خوابی داری؟
  16. سارا مرتضوی

    چالش •|آشپزخونه کافه نویسندگان|•

    آش ماش و عدس در سرآشپز پاپیون https://sarashpazpapion.com/recipe/0d77995637eb6c1377620ba08a7a69b6 مواد لازم برای۴ نفر ماش ۱۵۰ گرم عدس ریز آشی ۱۵۰ گرم پیاز ۱ عدد آرد ۳ قاشق غذا خوری زردچوبه ۱ قاشق چای خوری نمک ۱ قاشق چای خوری آب ۶ لیوان روغن ۵ قاشق غذا خوری طرز تهیه ۱- اول عدس و ماش رو با...
  17. سارا مرتضوی

    دنباله دار ツ ✌ تـا حــالا شــده؟؟ ✌ ツ

    نه تا حالا شده بخوای یکیو بکشی
  18. سارا مرتضوی

    دنباله دار ¤▪¤ داری یا نداری؟ ¤▪¤

    نمی‌دونم انگیزه سحرخیزی؟
عقب
بالا پایین