نتایح جستجو

  1. (SINA)

    شعر اشعار اکتاویو پاز | شاعر مکزیکی

    چهره‌ی زیبا مثل آفتاب‌گردانی‌ست که گل‌برگ‌هایش را؛ رو به خورشید می‌گشاید مثل تو که چهره می‌گشایی بر من، وقتی ورق را برمی‌گردانم. ل*ب‌خندِ دل‌ربا، هر مردی را مسحور زیبایی‌ات کنی آه، زیبایِ روزنامه‌ای تا به‌حال چند شعر برای‌ات سروده‌اند؟ چند دانته برای‌ات نوشته‌اند؟ بئاتریس؟! برایِ وهمِ وسواس...
  2. (SINA)

    شعر اشعار اکتاویو پاز | شاعر مکزیکی

    دوست داشتن جنگ است، اگر دو تن یک‌دیگر را در آغو*ش کشند جهان دگرگون می‌شود، هوس‌ها گوشت می‌گیرند، اندیشه‌ها گوشت می‌گیرند، بر شانه‌های اسیران بال‌ها جوانه می‌زنند، جهان، واقعی و محسوس می‌شود، ** باز ** می‌شود، نان بوی‌اش را باز می‌یابد، آب، آب است، دوست داشتن جنگ است، همه‌ی درها را می‌گشاید ،...
  3. (SINA)

    شعر اشعار اکتاویو پاز | شاعر مکزیکی

    هذیان‌ام را دنبال می‌کنم، اتاق‌ها، خیابان‌ها کورمال‌کورمال به‌درونِ راه‌روهای زمان می‌روم از پلّه‌ها بالا می‌روم و پایین می‌آیم بی‌آن‌که تکان بخورم با دست دیوارها را می‌جویم به نقطه‌ی آغاز بازمی‌گردم چهره‌ی تو را می‌جویم به میانِ کوچه‌های هستی‌ام می‌روم در زیرِ آفتابی بی‌زمان و در کنار من تو چون...
  4. (SINA)

    شعر اشعار اکتاویو پاز | شاعر مکزیکی

    از تولد تا مرگ، زمان با دیوارهای ناملموس‌اش احاطه‌مان می‌کند. ما با قرن‌ها، سال‌ها و دقیقه‌ها سقوط می‌کنیم. زمان آیا فقط یک سقوط است، فقط یک دیوار؟ گاهی، لحظه‌ای ما – نه با چشمها‌ی‌مان که با اندیشه‌های‌مان- زمان را می‌بینیم که به درنگی آسوده است. دنیا نیمه‌باز می‌شود و ما به نیم‌نگاهی می‌بینیم...
  5. (SINA)

    شعر اشعار اکتاویو پاز | شاعر مکزیکی

    بیدی از بلور، سپیداری از آب، فواره‌ای بلند که باد کمانی‌اش می‌کند، درختی رقصان اما ریشه در اعماق، بستر رودی که می‌پیچد، پیش می‌رود، روی خویش خم می‌شود، دور می‌زند و همیشه در راه است: کوره‌راه خاموش ستارگان یا بهارانی که بی‌شتاب گذشتند، آبی در پشتِ جفتی پلکِ بسته که تمام شب رسالت را می‌جوشد،...
  6. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    جای دوری نرفته‌اند مرده‌ها مانده‌اند همین جاو در سکوت تماشا می‌کنند ما را هر قدمی که برمی‌داریم برمی‌دارند و هر غذایی که می‌خوریم می‌خورند و هر جمله‌ای که می‌گوییم می‌گویند و هر شب که می‌خوابیم بیدار می‌نشینند و از خواب که می‌پریم برایمان آب می‌آورند و می‌گویند چیزی نیست خواب دیده‌ای هنوز زنده‌ای
  7. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    میان درختان ساکت تاریک آسمان سرخ، شعله می‌کشد و دیونیسوس زاده شده در دل رازناک غروب غبار جاده‌ها را درمی‌نوردد. سرشاری میوه‌های ماه سپتامبر چهرهٔ او را در خود مأوا می‌دهند هر یکی، سرشار از سرخی کامل او، شکوه پرحرارت تابناکی که مرز میان خدایان و میرندگان را مشخص می‌کند.
  8. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    آینه‌ها تمام روز تابناک‌اند هرگز آن‌ها تهی نیستند مردمک صیقلی‌شان چشمانشان همچون چشمان گریه می‌درخشد و برق می‌زند حتّی زیر پلک‌های تاریکی. در تاریک‌روشن واپسین ساعات شب آنگاه که خاموشی، خود را در دل سکوت جای می‌دهد تنها آنگاه است که نور ساکن اندرون آینه‌ها رخ می‌نماید و چیره می‌شود بر ما، نوری...
  9. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    مردگان در کنار ما، خاموش از جام لبریز حیات می‌نوشند تنها سایه‌ها، در تعقیب حرکات و اشارات ما درمی‌یابند گذر آرام آن‌ها را شباهنگام که به جست‌وجوی ما می‌آیند. آن‌ها از اتاق‌هایی می‌گذرند که ما در آن‌ها خلوت گزیده‌ایم خود را در هالهٔ حرکاتی می‌پوشانند که ما شکل بخشیده‌ام. کلماتی را تکرار می‌کنند...
  10. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    نور ماه زمین را از سراب پر می کند و امروز, اشیا روحی باکره دارند باد میان برگها بیدار می کند یک زندگی ی مخفی و لغزان ساخته از سایه و نور, هراس و آرامش در هماهنگی ی کامل با روح من.
  11. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    از همه ی مکان ها در جهان درساحل شیفته ی بره*نه با قوی ترین و عمیق ترین حس های عاشقانه عشق می ورزم جایی که من با دریا یکی می شوم با ماه و بادها.
  12. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    وقت ناهار یک ساحل ویران. آفتاب لرزان, وسیع و بیکران همه ی خدایان را از آسمان رانده است نوری بی وقفه می ریزد چون یک مکافات اینجا هیچ رنجی نیست، هیچ روحی و دریای عظیم، تنها و پیر کف می زند.
  13. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    وقتی شب می گریزد قرمز است و زندگی ما به نظر خالی، بی فایده و غریبه است کسی نمی داند شب به کجا می رود یا از کجا می آید اما پژواک گام هایش هوا را از امواج و اطاق پر می کند و خیابان های مرده را بیدار می کند آنگاه اعجاز اشیا می لرزد و چیزهای غریبه رشد می کند چون یک گل قرمزخونی.
  14. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    دیگر هرگز در امتداد مسیرهای طبیعی سفر نخواهی کرد دیگر هرگز خودت را زخم ناپذیر حس نخواهی کرد واقعی و مسلط ناپدید برای همیشه آن چیزی که تو بیش از هرچیز می جستی حضور کامل همه چیز و همیشه همان خواب و همان دلتنگی خواهد بود
  15. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    زمان خداحافظی می رسد وقتی که باغچه ها تاریک می شوند و باد از برابر می گذرد وقتی که زمین صدا می کند درها بسته می شود وقتی که شب هر گرهی را در درونش باز می کند زمان خداحافظی وقتی می رسد که درختها صاحب روح می شوند انگار که همه چیز روی آنها جوانه می زند زمان خداحافظی زمانی ست که در عمق آینه ها چهره...
  16. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    خدایان غیرانسانی به خاطر تو با هم جنگیدند تو را در ساحل دیدم، متروک و تنها نور را خوردم، ویران شده از بادها و عضلات تو.
  17. (SINA)

    شعر اشعار سوفیا اندرسون | شاعر پرتغالی

    باغ هایی هستند در تصرف نور ماه که چون چنگ و عود در سکوت می لرزند عشقت را میان انگشتانت محافظت کن در باغچه ی آوریل جایی که تو نفس می‌کشی زندگی نمی آید دست‌های تو موفق نمی‌شود عطوفت دیگران را چون گلی بچیند چون گل‌هایی لرزان در باد آه اگر تن تو از جنس ماه بود اگر تو این باغچه‌ی پر از گرد و غبار...
  18. (SINA)

    تولد تولد دلارام عزیزمون

    تولدت مبارکککک Birthday
  19. (SINA)

    اطلاعیه درخواست تگ انحصاری برای رمان | تالار رمان

    درود درخواست تگ دارم برای رمان داج https://forum.cafewriters.xyz/threads/40787/
  20. (SINA)

    مشاوره مشاوره انتخاب اسم

    درود امیدوارم همکاری پرباری کنار هم داشته باشیم. خوش اومدین -118-"{} حالا بفرمایین، برای انتخاب اسم در کدوم بخش نوشته‌تون نیاز به مشاوره دارین؟
عقب
بالا پایین