نتایح جستجو

  1. سنجاقک

    اطلاعیه [ڪارگاه نویسندگی و داستان‌نویسی | آموزش حرفه‌ای]

    سلام و درود. باتوجه به این که مهلت اعلام آمادگی به پایان رسیده، زمان شروع کارگاه را اعلام می فرمایید؟
  2. سنجاقک

    همگانی روزانه نویسی؛ اگر دیوهایم مرا ترک کنند...

    احساس می‌کنم چیزی در میان سینه‌ام دونیم می‌شود و هر نیمه، دو نیم تا ابد
  3. سنجاقک

    همگانی روزانه نویسی؛ اگر دیوهایم مرا ترک کنند...

    شبیه ستاره‌ای در میان تاریکی غلیظ و چسبناک شب درخشش او تنها ثانیه‌ای طول کشیده بود بعد از آن تاریکی بود و شبی سمج که تمام آسمان را سخت در آغو*ش می‌فشرد
  4. سنجاقک

    همگانی روزانه نویسی؛ اگر دیوهایم مرا ترک کنند...

    انگار دارم تمام می‌شوم. وقتی نه بخوانی و نه بنویسی تمام شده ای دیگر! شبیه کلیشه‌ی محو شدن در افق، یا توصیف شاعرانه ای از آخرین رقص شعله‌ی شمع. مهم نیست چطور وصفش کنی. وقتی نرقصی، پرواز نکنی، آواز نخوانی، چه می‌دانم... وقتی نسوزی، شعله‌نکشی تمام شده‌ای. ولی... در من شعله‌ای هست که زبانه نمی‌کشد...
  5. سنجاقک

    در حال تایپ داستان کوتاه (سوزن‌زار) | (سنجاقک)

    نگاه آن موجود، به آسمان میخ شده‌ بود و او نمی‌توانست رنگ را از انعکاس تشخیص‌ دهد. دلش می‌خواست که او لحظه‌ای نگاهش را از آسمان بگیرد و نگاهش کند. مثل هر زمان دیگری بی‌حرکت نشسته‌ بود و هیچ حالتی در چهره و اعضا و جوارحش پیدا نبود. ولی قلبش انگار نیمه پایین یک ساعت شنی بود که دانه‌های شن داغ...
  6. سنجاقک

    در حال تایپ داستان کوتاه (سوزن‌زار) | (سنجاقک)

    صبح روز بعد، وقتی تاریکی رنگ باخت و آبیِ محبوب او، در چشمانش نشست. صحنه‌ای عجیب دید. در تیررس نگاهش، نه خیلی دور و نه خیلی نزدیک، آسمان‌خراشی هم‌ارتفاع او قرارداشت که تنها پنجره‌ی آن، درست در مقابل پنجره‌ی او به سمت مغرب باز شده‌ بود. پیش‌تر هیچ‌وقت این آسمان‌خراش را ندیده‌ بود؛ چون همیشه سعی...
  7. سنجاقک

    در حال تایپ داستان کوتاه (سوزن‌زار) | (سنجاقک)

    او سال‌ها بود که این کار را می‌کرد. از همان وقتی که خودش را شناخته‌ بود. از زمانی که دیگر در شن‌های گرم غلت‌ نمی‌زد. در واقع او بیشتر از هر چیزی در دنیا، از شن‌ها متنفر بود. زمانی که از پنجره‌ی آسمان‌خراش به آسمان نگاه‌ می‌کرد، تنها چیزی که نمی‌گذاشت او تماماً و فقط آسمان را ببیند، شن بود. اگرچه...
  8. سنجاقک

    همگانی روزانه نویسی؛ اگر دیوهایم مرا ترک کنند...

    بعد از سالها سروکله زدن با داستان‌هایی که نوشته نمی‌شوند، رسیدم به داستان‌هایی که خوانده نمی‌شوند. فکر می‌کنم پیشرفت خوبی بوده است!
  9. سنجاقک

    همگانی روزانه نویسی؛ اگر دیوهایم مرا ترک کنند...

    دیگر آتشی از درونم زبانه نمی کشد. احساس سوختن نمی کنم. انگار آرام گرفته ام. عادت کرده ام به زندگی. زندگی را قبول کرده ام. دیگر بودنم مرا آزار نمی دهد! شاید برای همین باشد که نوشته هایم اینقدر بی معنی، سطحی و ناامیدکننده شده اند. انگار مرده‌ام. یا دست‌کم، کسی در من مرده است. کسی از من، مرده است.
  10. سنجاقک

    در حال تایپ داستان کوتاه (سوزن‌زار) | (سنجاقک)

    آن روز صبح، مثل هر روز دیگری مقابل پنجره‌ی آسمان‌ خراش نشست و تماشاکرد چطور سیاهی شب آرام‌آرام جای خود را به آبی دوست داشتنی او می‌دهد. طلوع، شگفت‌انگیزترین لحظه بود. خورشید که بالا می‌آمد نه تنها آسمان، بلکه حلقه‌ی دور آبادی که تصویر آسمان را بازتاب می‌داد، آبی رنگ می‌شد. انگار شن‌های بی‌رنگ و...
  11. سنجاقک

    در حال تایپ داستان کوتاه (سوزن‌زار) | (سنجاقک)

    روزی‌روزگاری، در بیابانی دور افتاده و خشک، مردمانی شبیه به انسان زندگی‌ می‌کردند. این موجودات می‌توانستند بدون خوردن و آشامیدن و تنها با نگاه‌کردن به آسمان زندگی‌کنند. او یکی از این موجودات بود. در بالاترین طبقه‌ از یک آسمان‌خراش شنی، در‌مقابل تنها پنجره‌ای که داشت، نشسته‌ بود و به آسمان نگاه...
  12. سنجاقک

    در حال تایپ داستان کوتاه (سوزن‌زار) | (سنجاقک)

    نام اثر: سوزن‌زار نویسنده: سنجاقک ژانر: فانتزی، تراژدی، عاشقانه ناظر: @Azaliya خلاصه‌:جسم کوچکی که سال‌هاست در جستجوی حقیقتِ وجود و هویت خود، از آخرین طبقه‌ی آسمان خراش شنی به آسمان خیره شده؛ خویش را به فراموشی سپرده‌است. این داستان سفری است به اعماق قلب انسان، تلاشی برای درک خود در میانه‌ی...
  13. سنجاقک

    همگانی روزانه نویسی؛ اگر دیوهایم مرا ترک کنند...

    در میانه ی بازی با آس های رو نشده روبروی حریفی که با بی بی دست را جمع می کند هنوز در انتظار فرصتی مناسب‌ترم
  14. سنجاقک

    همگانی [ حرفتو با ی تیکه آهنگ بهش بزن ]

    You're ripped at every edge but you're a masterpiece
  15. سنجاقک

    چالش چالش شناسایی شخصیت | شماره دو

    ابن سینا، فیلسوف و پزشک ایرانی؟
  16. سنجاقک

    همگانی روزانه نویسی؛ اگر دیوهایم مرا ترک کنند...

    انگار برای نوشتن چیزی که دیوانه وار خوب باشد، باید واقعا کمی دیوانه بود. روحم که آرام گرفت قلم هم در آسودگی به خواب رفت. برای نوشتن باید جوشید، عذاب کشید و در عین حال دندان روی ل*ب فشرد و سکوت کرد. آنوقت کلمات خودشان را از وجود آدم بیرون می ریزند. کلماتی قوی، محکم، دردآور ولی پر از معنی.
  17. سنجاقک

    همگانی روزانه نویسی؛ اگر دیوهایم مرا ترک کنند...

    "کرم خاکی برای چی زندگی می کنه؟ من اگه کرم خاکی بودم زندگی رو انتخاب می کردم؟" چرا باید این سوال را می پرسید؟ داشت به معنای زندگی و اختیار فکر می کرد. در آن لحظه زندگی در نظرش پست و زجرآلود بود. پاسخی که به این سوال داد نشانم داد که چه قدر تغییر کرده است: "بله! من حاضر بودم به عنوان یه کرم خاکی...
  18. سنجاقک

    همگانی روزانه نویسی؛ اگر دیوهایم مرا ترک کنند...

    درد، به یادم میاره که زنده ام و حاضرم برای زنده بودن درد بکشم. این چیز خوبیه؛ اگرچه درد چیز خوبی نیست.
  19. سنجاقک

    در حال تایپ داستان کوتاه رزم گردآفرید | سنجاقک

    نام داستان: رزم گردآفرید نویسنده: ابوالقاسم فردوسی بازگردانی به نثر: سنجاقک ژانر: تاریخی، عاشقانه خلاصه: روایتی دیگر از داستان گردآفرید شاهنامه شرکت کننده مسابقه شاهنامه به نثر
عقب
بالا پایین